این متن رو تو یه وبلاگی خوندم
خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم ، خیلی
:
"دیروز به مادرم زنگ زدم
بعد از مرگش تلفن ثابت خانه اش را جمع نکردیم
نمی خواهم ارتباطمان قطع شود
هر وقت دلم هوایش را می کند بهش زنگ میزنم
تلفنش بوق میزند
بوق میزند
بوق میزند
وقتی جواب نمی دهد با خودم فکر می کنم
یا برای خرید رفته بیرون یا خانه همسایه است
الان سه ماه و 17 روز می شود
هر وقت دلم هوایش را می کند دوباره زنگ می زنم
شماره ی بیرون را هم ندارم زنگ بزنم بگویم " به مادرم بگید بیاد خونه اش دلم براش تنگ شده "
دوست من اگر مادر تو هنوز خانه است و نرفته بیرون
امروز بهش زنگ بزن
برو پیشش
باهاش حرف بزن
یک عالمه بوسش کن
صورتتو بچسبون به صورتش
محکم بغلش کن
بگو که دوستش داری
و گرنه وقتی بره بیرون خیلی باید دنبالش بگردی
تازه مطمئن باش پیداش نخواهی کرد ، چون که
باور کنید بیرون شماره ندارد"
بامداد تو دندون دیگه نداری حرف چی بزنی؟
1394/04/1 - 10:48موضوع به روشنی رو رضا داری تکذیب میکنی؟ (وای وای نور زیاد شد ) بامداد بیچاره یه سوال از سر مهربونی خودش پرسید(الکی مثلا من نمیدونم استکباره)بعد تو یه جوری جواب دادی زدی پودرش کردی بیچاره رو
مرجان چیزی رو که گفتم بامداد متوجه شد دوزاری شماها کج است
1394/04/1 - 12:07ما دوزاری کج نداریم، فقط صراط مستقیم
1394/04/1 - 16:52تو و صراط مستقیم ؟ ترا عیبه
1394/04/1 - 18:51رضا دیگه زمان و دوره ی دوزاری گذشته ما تراول چک تا نخورده داریم
1394/04/2 - 09:33صراط مستقیم مرا عیب نیست
1394/04/2 - 11:02مرجان شماره حساب میدم تراول رو واریز کن .
1394/04/2 - 17:54محمد ترا عیبه
مرا عیب نیست خیلی هم خوبه
1394/04/3 - 10:45محمد #آنسو باید بررسی کنیم
1394/04/3 - 12:35