کشتگاهم خشک ماند و یکسره تدبیرها
گشت بی سود و ثمر.
تنگنای خانه ام را یافت دشمن با نگاه حیله اندوزش
وای بر من می کند آماده بهر سینه ی من تیرهایی
که به زهر کینه آلوده ست
پس به جاده های خونین کله های مردگان را
به غبار قبرهای کهنه اندوده
از پس دیوار من بر خاک می چیند .
وز پی آزار دل آزردگان
در میان کله های چیده بنشیند .
سرگذشت زجر را خواند .
وای بر من!
در شبی تاریک از این سان
بر سر این کله ها جنبان
چه کسی آیا ندانسته گذارد پا؟
از تکان کله ها آیا سکوت این شب سنگین
- کاندر آن هر لحظه مطرودی فسون تازه می بافد-
کی که بشکافد؟
یک ستاره از فساد خاک وارسته
روشنایی کی دهد آیا
این شب تاریک دل را ؟
عابرین! ای عابرین!
بگذرید از راه من بی هیچ گونه فکر
دشمن می رسد می کوبدم بر در
خواهدم پرسید نام و هر نشان دیگر
وای بر من!
به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را؟
تا کشم از سینه ی پر درد خود بیرون
تیرهای زهر را دلخون
وای بر من!
نیما یوشیج
... ادامه