یافتن پست: #کفش

bamdad
bamdad
کفشهایم که جفت میشوند دلم هوای رفتن میکند ؛ چه کودکانه دل من تنگ میشود بی آنکه بدانم چه کسی دلتنگ من است !
دیدگاه · 1392/10/1 - 20:02 ·
6
ıllı YAŁĐA ıllı
3c5f8ad7ae314339b4c8ee17e8370c86.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
dd18047b2c4a57900b24162a466dc7be.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
bamdad
bamdad
کفش هم اگر تنـــگ باشد، زخم میکند


وای به وقتی که دل، تنگ باشد!
دیدگاه · 1392/09/29 - 19:44 ·
6
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
1387537363934066_large.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
1387537708437922_large.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
خیلی شیکه{-41-}
bamdad
bamdad
مسکینی دیدم که با کفش پاره،

شکر میکرد خدا را

گفتم که کفش پاره، شکر خدا ندارد!

گفتا یکی شکر می کرد

دیدم که پا ندارد!
... ادامه
Morteza
1477480_204402529746370_2069793145_n.jpg Morteza
دیالوگی غم انگیز و در عین حال بی نظیر از فیلم حوض نقاشی
شهاب حسینی: ببخشید که بابات شدم سهیل!......
خدا تو رو یه هویی داد خب!......
اولش که مثل بچه غورباقه بودی همه می گفتن مثل باباشه .... اما خوب شد یواش یواش مثل مریم شدی...قشنگ،
خوب شد که مرد شدی بابا... به مریم گفتم نیاد تو تا مثل دو تا مرد، مردونه حرف بزنیم...
مامان و بابا خیلی خوبن بابا..... وقتی نیستن می فهمی ، به خاک آقام!
دفتر نقاشی مامانِ جدیدتو پاره نکنی بابا... گریه نکنی سهیل بابا.... نه! گریه مال مرده ، فقط سرتو بالا بگیر و
گریه کن .
خوب کاری کردی مامان و بابای جدید پیدا کردی برای خودت، منم بودم همینکارو می کردم....
آها راستی بند کفشت زیر پات نمونه ..... خداحافظ.
... ادامه
...
...
آموخته ام
اولین وآخرین دختری که جلویش زانوخواهم زد
دخترم خواهدبود!!
آنهم برای بستن بندکفشهایش...{-17-}
دیدگاه · 1392/09/27 - 01:33 ·
4
...
...
بزرگترین عبادت
لبخندبه پسرک کفاشی است
که نان آ ورخانه است
که بجای کیف قاپی
کفش آدمهای پولداررابرق میزند
دیدگاه · 1392/09/25 - 18:50 ·
4
ıllı YAŁĐA ıllı
84e1ebee11faed59d428092d34df3d98.jpeg ıllı YAŁĐA ıllı
amir hossein
amir hossein
دیشب خونمون مهمون اومده بود…
وقتی درو باز کردم دخترشون قدش حدود یک و نود بود!
وقتی کفشش رو درآورد، شد یک و هفتاد!
اومد توی خونه، وقتی کلیپسشو برداشت، شد یک و پنجاه!
نمی دونید چقدر خدا خدا کردم یوقت تو خونمون محو نشه!
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/21 - 14:03 ·
5
...
...
فعل رفتنت
درگذشته
رخ داد..
وفعل
مردنم
درحال..
این مفعول کیست؟!
که
هم مراکشت...
هم توراراهی کرد..
متن ازنیماراد
تهران
پاییز۹۲
دراتاقم
ساعت:۱۷:۱۰دقیقه{-38-}

هم
♥هـــُدا♥
13413273217.jpg ♥هـــُدا♥
رد گام هایت را که می گیرم

از تو دور تر می شوم
گویی کفش هایت را بر عکس پوشیده ای
♥هـــُدا♥
53487902901753315109.jpg ♥هـــُدا♥
کفشی خریده ام...

نه برای رفتن...

برایت می فرستم...

برمیگردی؟
bamdad
bamdad
زندگی ارزش دویدن دارد ،حتی با کفشهای پاره !

ای کاش می شد قبل از آنکه زمین بخوریم،"افتاده" باشیم!

یک مثقال "بصیرت" بهتر از خروارها دانش است!

تو با گذشت زمان "بزرگ" می شوی و با گذشت و ایثار "بزرگوار".
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/18 - 22:53 ·
8
amir hossein
amir hossein
پیداکردن شوهر از طریق فیس بوک +شعرطنز
خدا خیرت دهد « مستر زاکر برگ»
که من را یک شبه خوشبخت کردی
خیال بنده را از حیث شوهر
در این قحطی شوهر تخت کردی
زدم عکسی به« وال فیس بوکم»
قشنگ و دلرباتر از« شکیرا»
فتوشاپش چنان کردم که گویی
نباشد دختری چون من به دنیا
اگر چه چل بهار از من گذشته
نوشتم بنده هستم بیست ساله
و آن ها را برای درک بهتر
به عکس« وال » خود دادم حواله
نوشتم آدرسم را هم ولنجک
پدر تاجر و مادر دکتر پوست
بگردم ای الهی دور مادر
که مانند خودم خوش چشم و ابروست
همان یک شب هزاران «لایک» خوردم
همه مشتاق« چـَت» بودند و دیدار
یکی هم زان میان بد جور وا داد
نه یک دل ، بلکه صد دل شد گرفتار
و من هم عکس او را چون که دیدم
شدم یک دل نه ،صد دل عاشق او
از آن شب شد به پا در سینه ی من
از عشق آن پسر شور و هیاهو
خلاصه کارمان بالا گرفت و
برای خواستگاری کرد اقدام
جوانی بود بالاتر ز پنجاه!
چه گویم از بر و رو یا که اندام!
شکم افساید و قد او کوتوله
و صورت آبله گون و پاش شل بود
یکی از چشم ها سالم یکی کور
سرش هم طفلکی کـُلن کچل بود
به او گفتم چنان که کفش کهنه
بـُود البته نعمت در بیابان
لذا حالا که اکسیر است شوهر
عزیز جانم« مرا تی جانَ قربان»
همان لحظه شدم راهی محضر
به انکحتُ ، قبلتُ پاسخم بود
به لطف سال ها هجران شوهر
ندیدم در وجودش هیچ کمبود
شود «جاوید» نامت ای زاکر برگ
به لطف تو شدم دارای شوهر
دعایت می کنم روزی سه نوبت
که وضع تو شود هر روز بهتر
... ادامه
amir hossein
amir hossein
شـوهـر مظـلــوم! (شعر طنز)
«همسرم با غم تنهایی خود خو می کرد»

موقـع بحث هوو لیک هیاهـــــو می کرد!

بسکه با فکـــر و خیالات عبث می خوابید

نصف شب در شکـم آن زنه چاقو می کرد!

وقتی از رایحه ی عشق سخن می گفتم

زود پا می شد و تی شرت مرا بو می کرد

طفلکی مادر مــن آش که می پخت زنم-

معتقد بود در آن جنبـــــــل و جادو می کرد

بهـــر او فاخته می دادم و می دیدم شب

داخل تابـــه به آن سس زده کوکو می کرد!

آخـــــــر برج کــــه هشتم گرو نه می شد

باز از مـــــن طلب ماهــــی و میگو می کرد

فیش دریافتــــــــــی بنده از او مخفی بود

زن همکـــــار ولی دست مـــــرا رو می کرد

دخل یکمـــــــــاه مرا می زد و ظرف یکروز

خـــرج مانیکــــــــور و میزامپلی مو می کرد

گـــــر نمی دادم بــــــا اشک سر مژگانش

آب می زد بــــــــ

عصبی می شد و لعنت بـــه ترازو می کرد

عاقبت هیکل پنجــــــاه و سه کیلویی را

خون دل خورده و پنجــاه و دو کیلو می کرد

حسرت زندگی خواهــــر خود را می خورد

کاو بــــه مچ - تـــا سرآرنج- النگو می کرد

نظـــــــــــر مادرش از هر نظری حجت بود

هر چــــــــه می کرد فقط با نظر او می کرد

بر خلافش اگـــــر آن دم نظری می دادم

لنگــــــه ی کفش نثــــار من هالو می کرد

کاشکی دست بزن داشتم امــا چه کنم

که خدا قسمت او شوهـــــر مظلومی کرد!
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/15 - 23:37 ·
7
✲ميــMisS.ArEzoOــس✲
✲ميــMisS.ArEzoOــس✲
مرد نصفه شب در حالی که مست بوده میاد خونه و دستش می خوره به کوزه ی سفالی گرون قیمتی که زنش خیلی دوستش داشته، میوفته زمین و میشکنه مرد هم همونجا خوابش می بره...

زن اون رو می کشه کنار و همه چیو تمیز می کنه...
صبح که مرد از خواب بیدار میشه
انتظار داشت که زنش جر و بحث و شروع کنه و این کارو تا شب ادامه بده ...

مرد در حالی که دعا می کرد که این اتفاق نیوفته میره اشپزخونه تا یه چیزی بخوره ...
که متوجه یه نامه روی در یخچال می شه که زنش براش نوشته...

زن : عشق من صبحانه ی مورد علاقت روی میز آمادست ...
من صبح زود باید بیدار می شدم تا برم برای ناهار مورد علاقت خرید کنم...
زود بر می گردم پیشت عشق من
دوست دارم خیلی زیاد....

مرد که خیلی تعجب کرده بود
میره پیشه پسرش و ازش می پرسه که دیشب چه اتفاقی افتاده بود؟

پسرش می گه : دیشب وقتی مامان تو رو برد تو تخت خواب که بخوابی و شروع کرد به اینکه لباس و کفشت رو در بیاره تو در حالی که خیلی مست بودی بهش گفتی ...

هی خانوووم ، تنهااااام بزار ، بهم دست نزن...
من ازدواج کردم...

*´`*•.¸★★¸.• سلامتی همه ی مــــــــــردای پاک `*•.¸★★¸.•¨`*
... ادامه
shahin(غیرت_السلطان)
shahin(غیرت_السلطان)
کفشهایم...
که جفت میشود دلم هوای رفتن میکند
کودکانه بی قرار تو میشوم
بی آنکه فک کنم دلتنگم هستی یا نه!!!!
دیدگاه · 1392/09/14 - 21:14 ·
4
صفحات: 9 10 11 12 13

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ