یافتن پست: #کف

شهرزاد
شهرزاد
آسمان بی حوصله ، حجم هوا ابری است

کفشهایی منتظر در چارچوب در

کوله باری مختصر لبریز بی صبری است

پشت شیشه می تپد پیشانی یک مرد

در تب دردی که مثل زندگی جبری است

و سرانگشتی به روی شیشه های مات

بار دیگر می نویسد :



” خانه ام ابری است"



مرحوم قیصر امین پور
... ادامه
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
ساده ک باشی زود حل میشوی میروند سراغ مسئله ی بعدی
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
همیشه رفیق پا برهنه ها باش ، چون هیچ ریگی به کفش شان نیست
ıllıllᗩllᗩTarsa_H00pEᗩıllıllᗩllᗩ
ıllıllᗩllᗩTarsa_H00pEᗩıllıllᗩllᗩ
گفتم : چند سالته پسر ؟
به زور سطل آشغال رو میداد پایین ، بهش میخورد ده ساله باشه …
آشغالها رو تو پشت موتورش گذاشت و گفت : شونزده !
گفتم : این آشغالها رو کجا میبری ؟
گفت :میبرم این پایین میدم بازیافت کنن …
گفتم : چقدر درمیاری ؟
گفت : هرچی بشه خدا رو شکر !
گفتم : با این سنت بهت گیر نمیدن گواهی نامه نداری پشت موتوری ؟
گفت : تا حالا نشده ، موتورش رو روشن کرد و رفت و من هنوز تو کف این دنیام !!!
... ادامه
♥هـــُدا♥
1536440_220102498187172_624198331_n.jpg ♥هـــُدا♥
متین (میراثدار مجنون)
15.jpg متین (میراثدار مجنون)
@SamanjonjonI نگاه کن حالشو ببر !!!!!!!!
soheil
soheil
ای خدای بزرگ !

کمکم کن تا وقتی که

می خواهم درباره ی

راه رفتن کسی قضاوت کنم

کمی باکفشهای اوراه بروم.

دکتر علی شریعتی
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/8 - 14:15 ·
8
soheil
soheil
قـبـل از ایـنـکـه بخـ ـواهـے בر مـ ـورב مـטּ و زنـבگـے مـטּ قضـ ـآوتـ ـ کنـے ،



کفـشـ ـهـ ـآے مـטּ را بـپـ ـوش و בر راه مـטּ قـבمـ ـ بـزטּ ،



از خـیـ ـآبـ ـآטּ ـهـ ـآ ، کـ ـوه ـهـ ـآ و בشـتـ ـهـ ـآیـے گـذر کـטּ کـه مـטּ گـذر کـرבمـ ـ ...



اشـکـ ـهـ ـآیـے را بـریـز کـه مـטּ ریـخـتـمـ ـ ...



בرב هـ ـآ و خـوشـے ـهـ ـآے مـטּ را تـجـ ـربـه کـטּ ...



سـ ـآلـ ـهـ ـآیـے را بگـذراטּ کـه مـטּ گـذرانـבمـ ـ ...



روے سـنـگـ ـهـ ـآیـے بـلـغـز کـه مـטּ لـغـزیـבمـ ـ ...



בوبـ ـآره و בوبـ ـآره بـر پـ ـآخـیـ ـز و بـ ـآز هـمـ ـ בر هـمـ ـآטּ راه سـخـتـ ـ قـבمـ ـ بـزטּ ..

.

بـعـ ـב ، آטּ زمـ ـآטּ مـے تـوانـے בرمـورב مـטּ قضـ ـآوتـ ـ کنـے ...!!
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/8 - 13:41 ·
6
soheil
soheil
آب حيات عشق را در رگ ما روانه کن


آينه صبوح را ترجمه شبانه کن


اي پدر نشاط نو بر رگ جان ما برو


جام فلک نماي شو وز دو جهان کرانه کن


اي خردم شکار تو تير زدن شعار تو


شست دلم به دست کن جان مرا نشانه کن


گر عسس خرد تو را منع کند از اين روش


حيله کن و ازو بجه دفع دهش بهانه کن


در مثل است کاشقران دور بوند از کرم


ز اشقر مي کرم نگر با همگان فسانه کن


اي که ز لعب اختران مات و پياده گشته اي


اسپ گزين فروز رخ جانب شه دوانه کن


خيز کلاه کژ بنه وز همه دام ها بجه


بر رخ روح بوسه ده زلف نشاط شانه کن


خيز بر آسمان برآ با ملکان شو آشنا


مقعد صدق اندرآ خدمت آن ستانه کن


چونک خيال خوب او خانه گرفت در دلت


چون تو خيال گشته اي در دل و عقل خانه کن


هست دو طشت در يکي آتش و آن دگر ز زر


آتش اختيار کن دست در آن ميانه کن


شو چو کليم هين نظر تا نکني به طشت زر


آتش گير در دهان لب وطن زبانه کن


حمله شير ياسه کن کله خصم خاصه کن


جرعه خون خصم را نام مي مغانه کن


کار تو است ساقيا دفع دوي بيا بيا


ده به کفم يگانه اي تفرقه را يگانه کن


شش جهت است اين وطن قبله در او يکي مجو


بي وطني است قبله گه در عدم آشيانه کن


کهنه گر است اين زمان عمر ابد مجو در آن


مرتع عمر خلد را خارج اين زمانه کن


اي تو چو خوشه جان تو گندم و کاه قالبت


گر نه خري چه که خوري روي به مغز و دانه کن


هست زبان برون در حلقه در چه مي شوي



در بشکن به جان تو سوي روان روانه کن
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/5 - 21:26 ·
3
soheil
soheil
سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه
ز نده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه
درس این زندگی از بهر ندانستن ماست
این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه
خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز
دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه
آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز
بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه
دور سر هلهله و هاله شاهین اجل
ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه
کشتی ای را که پی غرق شدن ساخته اند
هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه
بدتر از خواستن این لطمه نتوانستن
هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه
ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست
کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه
گر رهایی است برای همه خواهید از غرق
ورنه تنها خودی از لجه رهانیم که چه
ما که در خانه ایمان خدا ننشستیم
کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه
مرگ یک بار مثل دیدم و شیون یک بار
این قدر پای تعلل بکشانیم که چه
شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند
ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه؟!
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/5 - 20:07 ·
5
soheil
soheil
کسي نیست در این گوشه فراموشتر از من
وز گوشه نشینان توخاموشتر از من
هر کس به خیالیست هم آغوش و کسی نیست
ای گل به خیال تو هم آغوشتر از من
می*نوشد از آن لعل شفقگون همه آفاق
اما که در این میکده غم نوشتر از من
افتاده جهانی همه مدهوش تو لیکن
افتاده*تر از من نه و مدهوشتر از من
بی ماه رخ تو شب من هست سیه*پوش
اما شب من هم نه سیه*پوشتر از من
گفتی تو نه گوشی که سخن گویمت از عشق
ای نادره گفتار کجا گوشتر از من
بیژن*تر از آنم که بچاهم کنی ای ترک
خونم بفشان کیست سیاوشتر از من
با لعل تو گفتم که علاجم لب نوشی است
بشکفت که یارب چه لبی نوشتر از من
آخر چه گلابی است به از اشک من ای گل؟
دیگی نه در این بادیه پرجوشتر از من
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/5 - 19:50 ·
3
soheil
soheil
ای صبا با توچه گفتند که خاموش شدی

چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی

تو که آتشکده عشق و محبت بودی

چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی

به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را

که خود از رقت آن بیخود و بی هوش شدی

تو به صد نغمه زبان بودی و دلها همه گوش

چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی

خلق را گر چه وفا نیست و لیکن گل من

نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی

تا ابد خاطر ما خونی و رنگین از تست

تو هم آمیخته با خون سیاوش شدی

ناز می کرد به پیراهن نازک تن تو

نازنینا چه خبر شد که کفن پوش شدی

چنگی معبد گردون شوی ای رشگ ملک

که به ناهید فلک همسر و همدوش شدی

شمع شبهای سیه بودی و لبخند زنان

با نسیم دم اسحار هم آغوش شدی

شب مگر حور بهشتیت به بالین آمد

که تواش شیفته زلف و بناگوش شدی

باز در خواب شب دوش ترا می دیدم

وای بر من که توام خواب شب دوش شدی

ای مزاری که صبا خفته به زیر سنگت

به چه گنجینه اسرار که سرپوش شدی

ای سرشگ اینهمه لبریز شدن آن تو نیت

آتشی بود در این سینه که در جوش شدی

شهریارا به جگر نیش زند تشنگیم

که چرا دور از آن چشمه پرنوش شدی
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/5 - 19:40 ·
3
bamdad
bamdad
ﮔﺎﻩ ﻳﮏ ﺳﺘﺎﺭﻩ
ﻳﮏ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﮔﺎﻫﯽ
ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﮐﻒِ ﻳﮏ ﭘﻴﺎﻟﻪﯼ ﺁﺏ
ﺧﻮﺍﺏِ ﻫﺰﺍﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥِ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﺒﻴﻨﺪ!
ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺗﻮ ﻣﯽﮔﻮﻳﯽ ﭼﻪ...؟
ﻣﯽﮔﻮﻳﯽ ﻳﮏ ﺁﻳﻨﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱِ ﻋﻼﻗﻪ
ﮐﺎﻓﯽ ﻧﻴﺴﺖ؟!
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/3 - 22:06 ·
7
bamdad
bamdad
گفت :جبران میکنم!!!گفتم کدام را؟؟عمر رفته را؟؟یا روی شکسته را؟یا دل مرده را؟حالا من هیچً!جواب این تار موهای سفید را میدهی
نگاهی به سرم کردگفت:چه پیر شدی!گفتم عیبی نداره جبران کن !
بغض کردوکفت:کدامش را
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/2 - 21:51 ·
7
bamdad
bamdad
بهار که از راه می‌رسد…
جوانه سر می‌زند، شکوفه می‌شکفد،
باران نم‌نم می‌بارد آسمان نفس می‌کشد،

اما…

بهار که از راه می‌رسد…
زمین سبز می‌شود بلبل نغمه خوان می‌شود،
روز نو می‌شود سال نکو می‌شود،

اما… تو چطور؟!

اگر شکوفه شکوفه بروید
و دریغ از شکوفه لبخندی که بر لبانت بنشیند چه؟!

اگر زمین زمین سبز شود
و هنوز برگ‌های پاییزی سنگفرش دلت باشد چه؟!

اگر باران باران طراوت ببارد
و هنوز خاکستر غم و یاس بر شیشه دلت باشد چه؟!

اگر روز روز نو شود
ولی چشم‌هایت به عادت و کهنگی گشوده شود چه؟

اگر گرما گرما مهربانی با طلوع خورشید
بتابد و تو همچنان دل به سرما سپرده باشی چه؟

اگر بهار بهار بیاید و تو زمستان باشی؟
بیا و وجودت را به دست مهربان بهار بسپار تا زندگی را در تو جاری کند

تا… بهار شوی…

بیا و چون بهار طراوت و شکفتن و لبخند و مهربانی و زیبایی و سبزی و تازگی را به هر که دل به زمستان سپرده هدیه کن.
که بهار می‌آید و می‌رود اما تو در تابستان و پاییز و زمستان هم که بمانی بهارآفرین خواهی شد

بیا و تو بهار آفرین باش،
تا دشت دشت مهربانی بروید…
هزار هزار خنده بشکفد…
باران باران محبت ببارد…

تـــــــــــو بـــــــــــــهار آفریــــــــــــن بـــــــــــــــاش!
{-35-}{-35-}
دیدگاه · 1393/01/1 - 23:47 ·
6
bamdad
is.jpeg bamdad
بوی عیدی، بوی توت، بوی کاغذرنگی،
بوی تند ماهی‌دودی وسط سفره‌ی نو،
بوی یاس جانماز ترمه‌ی مادربزرگ،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

شادی شکستن قلک پول،
وحشت کم شدن سکه‌ی عیدی از شمردن زیاد،
بوی اسکناس تانخورده‌ی لای کتاب،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!


فکر قاشق زدن یه دختر چادرسیا،
شوق یک خیز بلند از روی بته‌های نور،
برق کفش جف‌شده تو گنجه‌ها،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!


عشق یک ستاره ساختن با دولک،
ترس ناتموم گذاشتن جریمه‌های عید مدرسه،
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!


بوی باغ‌چه، بوی حوض، عطر خوب نذری،
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن،
توی جوی لاجوردی هوس یه آب‌تنی،

با اینا زمستونو سر می‌کنم،
با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!
{-41-}
bamdad
bamdad
کفش ها چه رفاقتـــــــــــــــ


پاکیــــــــــــــــــ دارند...!!!


هر کدام که گم میشود آن یکی اواره میشود...!!
دیدگاه · 1392/12/28 - 18:22 ·
7
bamdad
bamdad
همسر: چکار میکنی بعد اینکه من بمیرم؟ میری زن دیگه میگیری؟

شوهر: قطعا نه!

همسر: چرا که نه؟ دوست نداری دوباره متاهل بشی؟

شوهر: خوب معلومه که میخوام

همسر: خوب چرا پس نمیخوای دوباره ازدواج کنی؟

شوهر: باشه باشه دوباره ازدواج میکنم

همسر: ازدواج میکنی واقعا؟

شوهر: ......!؟

همسر: یعنی تو همین خونمون باهاش زندگی میکنی؟

شوهر: البته خوب اینجا خونه خوب و بزرگیه

همسر: باهاش روی تختمون هم میخوابی؟

شوهر: مگه جای دیگه هم میتونیم بخوابیم؟

همسر: بهش اجازه هم میدی ماشینم رو برونه؟

شوهر: احتمال زیاد، خوب ماشین نو هست دیگه

همسر: عکسهای من رو هم با عکسهاش عوض میکنی؟

شوهر: اگر جای مناسبی باشه چرا که نه؟

همسر: جواهراتم رو هم بهش میدی؟

شوهر: مطمئنم که اون جواهرات مخصوص خودش رو طلب میکنه

همسر: یعنی کفشم رو هم میپوشه؟

شوهر: نه سایزش 38 هست

همسر: ( سکوت (

شوهر: ( گند زدم )

{-18-}{-18-}
ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
یکیم نداریم بمون پیاده روی

بده سرماخوردگیمون شه ....



{-72-}{-72-}{-72-}
صفحات: 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ