یارانه بگیر میلیونی مسوولان را تهدیدکرد!؟
قاسم علی لویی، مردی است که بیشتر از همه در ایران یارانه می گیرد. پدر 19فرزند که یارانه یک میلیون تومانی خانواده او در هر ماه، در هفته های گذشته خبرساز شده بود. با این حال علی لویی می گوید اوضاع مالی اش رو به راه نیست و از مسئولان کمک می خواهد و اگر وضع مالی اش سرو سامان پیدا نکند از ادامه تحصیل فرزندانش جلوگیری می کند
هفته نامه سرنخ می نویسد: آقای علی لویی می گوید این پول حتی هزینه های خوراک و پوشاک یک هفته خانواده اش را هم تامین نمی کند و در حال حاضر از نظر مالی مشکلاتی برایش به وجود آمده که این پول ها دردی از او دوا نمی کند.
«به غیر از پنج نفر از فرزندانم که قالی بافی می کنند، بقیه فرزندانم یا محصل هستند یا بیکارند و نمی توانند خودشان منبع درآمدی برای خانواده باشند. به هر حال کار برای انها پیدا نشده به همین خاطر خرج خانواده ام خیلی زیاد شده و دیگر دخل و خرجم با هم نمی خواند.»
پدر این خانواده پر جمعیت برای تامین هزینه های زندگی اش از مسوولان درخواست کمک کرده و از آنها می خواهد تا بخشی از مشکلاتش را برطرف کنند. «بچه های بزرگترم به خاطر مشکلات مالی ای که داشتم تا مقطع ابتدایی درس خوانده اند و بعد از آن مجبور به ترک تحصیل شده اند. در حال حاضر هم پنج نفر از فرزندانم مشغول تحصیل هستند که اگر وضع مالی ام سر و سامانی پیدا نکند مجبور می شوم از رفتن شان به مدرسه جلوگیری کنم.»
شهر بارانهای نقره ای
1392/10/19 - 00:35silver rain
من که همیشه بهش میگم "شهر عشق"
وایییییییییییی نگوووووو این تابلوهارو میبینم همش میگم وای پس کی میرسم #رشت از شهسوار چشم به 135کیلومتر خورد مغزم سوت کشید ولی وقتی رسیدم کوچصفهان 15کیلومتر دیدم کلی ذوق کردم به تابلو به شهر رشت خوش آمدید که اصن احساس آزادی رهایی بهم دست داد البته من دانشگاه هم میرفتم این تابلوها آزار دهنده بودن واسم
1392/10/19 - 00:37منم بابل میرفتم دانشگاه
1392/10/19 - 00:41موقع رفتن غمگین غمگین
ولی موقع برگشتن دل تو دلم نبود
چون فاصله دور بود به لنگرود و لاهیجان که میرسیدم دیگه تصور میکردم تو رشت هستم
ولی اتوبوس لعنتی فاصله ی لاهیجان تا رشت رو دقیقأ تو یکساعت میومد
اگه اونموقع هم ماشین داشتم من حتما تو 15مین میومدم
هرچند دوران دانشگاه بیشتر خسته بودم تو مینی بوس میخوابیدم هم موقع رفت هم برگشت چون دور بود سعی میکردم کل واحد رو تو 2روز بردارم فقط بدبختیش این بود که باید از 5 صبح پا میشدم کلاس از 7:30 شروع میشدن من رشت میرفتم ساعت شروع 8 بود خیلی نامرد بودن مثلا سر ریاضی اگر 2دقیقه دیر میرفتی استاده کل تابلو رو پر میکرد . از اون ورم ساعت 9 شب میرسیدم خونه یعنی مرده میرسیدم خونه خیلی سخت بود . ولی بهرحال هرچی بود گذشت
1392/10/19 - 00:52#رشت شهر خاطرات شیرین نه چندان دور من...حیف که زود گذشت
1392/10/21 - 02:34