من و تو دو تا پرنده تو قفس زندونی بودیم / جای پر زدن نداشتیم ولی آسمونی بودیم
ابر و بارونو می دیدیم اما دنیامون قفس بود / چشم به دور دستها نداشتیم همینم واسه ما بس بود
اما یک روز اونایی که ما رو با هم دوست نداشتن/ تورو پر دادنو جاتم یه دونه آینه گذاشتن
من خوش باور ساده فکر می کردم رو به رومی / گاهی اشتباه میکردم من کودومم تو کودومی
با تو زندگی می کردم قفس تنگ و سیاهو / عشق تو از خاطرم برد عشق پر زدن تا ماهو
اما یک روز باد وحشی رویاهامو با خودش برد / قفس افتادو شکستو آیینه افتادو ترک خورد
تازه فهمیدم دروغ بود دنیایی که ساخته بودم / دردم از اینه که عمری خودمو نشناخته بودم
تو تو آسمونا بودی با پرنده های آزاد / من تن خسته رو حتی یه دفعه یادت نیفتاد
حالا این قفس شکسته راه آسمون شده باز
اما تو قفس نشستم دیگه یادم رفته پرواز
[لینک]