چه دردي است در ميان جمع بودن
ولي درگوشه اي تنها نشستن
براي ديگران چون کوه بودن
ولي در چشم خود آرام شکستن
براي هر لبي شعري سرودن
ولي لبهاي خود همواره بستن
چه دردي است در ميان جمع بودن
ولي درگوشه اي تنها نشستن
به رسم دوستي دستي فشردن
ولي با هر سخن قلبي شکستن
به نزد عاشقان چون سنگ خاموش
ولي در بطن خود غوغا نشستن
به غربت دوستان بر خاک سپردن
ولي در دل اميد به خانه بستن
به من هر دم نواي دل زند بانگ
چه خوش باشد از اين غمخانه رستن
چه دردي است در ميان جمع بودن
ولي درگوشه اي تنها نشستن
براي ديگران چون کوه بودن
ولي در چشم خود آرام شکستن
به رسم دوستي دستي فشردن
ولي با هر سخن قلبي شکستن
به نزد عاشقان چون سنگ خاموش
ولي در بطن خود غوغا نشستن
به غربت دوستان بر خاک سپردن
ولي در دل اميد به خانه بستن
به من هر دم نواي دل زند بانگ
چه خوش باشد از اين غمخانه رستن
چه دردي است در ميان جمع بودن
ولي درگوشه اي تنها نشستن
براي ديگران چون کوه بودن
ولي در چشم خود آرام شکستن
چه دردي است در ميان جمع بودن
ولي درگوشه اي تنها نشستن
#سياوش_قميشي
salam reza jan yek kami bozorg nist reza jan
1391/10/10 - 11:46عالييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي
1391/10/10 - 12:53رضا دستت درد نكنه چرا زحمت كشيدي؟
سالار چی بزرگه؟ چت روم هست باید سایزش بزرگ باشه / مجید خواهش کاری نکردم امیدوارم خوشتون بیاد .
1391/10/10 - 15:21نوكترم پرچمت بالا
1391/10/10 - 15:42با تشکر..
1391/10/10 - 16:11رضا جان دستت درست داداش - خيلي باحال شده تانك يو بوس بوس
1391/10/10 - 19:13ممنون شهریار تا اینجا دست با من بود بقیه به هنر تو بستگی داره بوس بوس
1391/10/11 - 00:35