یافتن پست: #شهريار

sam
sam
تفاوت پرسپولیس با کیسه در دیدگاه اول بخونید :))
soheil
soheil
علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را

که به ماسوا فکندي همه سايه‌ي هما را

دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين

به علي شناختم به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علي گرفته باشد سر چشمه‌ي بقا را

مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو اي گداي مسکين در خانه‌ي علي زن

که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را

بجز از علي که گويد به پسر که قاتل من

چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا

بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب

که علم کند به عالم شهداي کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز ميان پاکبازان

چو علي که ميتواند که بسر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را

بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت

که ز کوي او غباري به من آر توتيا را

به اميد آن که شايد برسد به خاک پايت

چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم

که لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را

«همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي

به پيام آشنائي بنوازد و آشنا را»

ز نواي مرغ يا حق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهريارا


شهريار
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/27 - 20:12 ·
6
soheil
soheil
zahra
ای یار من ای یار من ای یار بی زنهار من

ای هجر تو دلسوز من . ای لطف تو غمخوار من

خوش می روی در جان من چون می کنی درمان من

ای دین من. ای جان من . ای بحر گوهربار من

ای جان من ای جان من. سلطان من سلطان من

در یای بی پایان من. بالاتر ار پندار من

پوشیده چون جان میروی اندر میان جان من

سرو وخرامان منی ای رونق بستان من

هفت آسمان را بر درم وز هفت دریا بگذرم

چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من

از لطف تو چون جان شوم وز خویشتن پنهان شوم

ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من

ای جان پیش از جانها. ای کان پیش از کان ها

ای آن پیش از آنها . ای آن من ای آن من

چون میروی بی من مرو . ای جان جان بی تن مرو

وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من
soheil
soheil
حيدربابا ، سنوْن گؤيلوْن شاد اوْلسون
دوْنيا وارکن ، آغزون دوْلى داد اوْلسون
سنَّن گئچن تانيش اوْلسون ، ياد اوْلسون
دينه منيم شاعر اوْغلوم شهريار
بير عمر دوْر غم اوْستوْنه غم قالار





(٧٦)
حيدربابا ، دلِ تو چو باغِ تو شاد باد !
شَهد و شکر به کام تو ، عمرت زياد باد !
وين قصّه از حديث من و تو به ياد باد !
گو شاعرِ سخنورِ من ، شهريارِ من
عمرى است مانده در غم و دور از ديارِ من
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/5 - 20:03 ·
3
soheil
soheil
دل و جانيكه دربردم من از تركان قفقازي

به شوخي مي برند از من سيه چشمان شيرازي

من آن پيرم كه شيران را به بازي برنميگيرم

تو آهووش چنان شوخي كه با من ميكني بازي

بيا اين نرد عشق آخري را با خدا بازيم

كه حسن جاودان بردست عشق جاودان بازي

ز آه همدمان باري كدورتها پديد آيد

بيا تا هر دو با آيينه بگذاريم غمازي

غبار فتنه گو برخيز از آن سرچشمه طبعي

كه چون چشم غزالان داند افسون غزل سازي

به ملك ري كه فرسايد روان فخررازيها

چه انصافي رود با ما كه نه فخريم و نه رازي

عروس طبع را گفتم كه سعدي پرده افرازد

تو از هر در كه بازآيي بدين شوخي و طنازي

هر آنكو سركشي داند مبادش سروري اي گل

كه سرو راستين ديدم سزاوار سرافرازي

گر از من زشتئي بيني به زيبائي خود بگذر

تو زلف از هم گشائي به كه ابرو در هم اندازي

به شعر شهريار آن به كه اشك شوق بفشانند

طربناكان تبريزي و شنگولان شيرازي
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/5 - 19:52 ·
3
soheil
soheil
نوشتم اين غزل نغز با سواد دو ديده

كه بلكه رام غزل گردي اي غزال رميده

سياهي شب هجر و اميد صبح سعادت

سپيد كرد مرا ديده تا دميد سپيده

نديده خير جواني غم تو كرد مرا پير

برو كه پير شوي اي جوان خير نديده

به اشك شوق رساندم ترا به اين قد و اكنون

به ديگران رسدت ميوه اي نهال رسيده

ز ماه شرح ملال تو پرسم اي مه بي مهر

شبي كه ماه نمايد ملول و رنگ پريده

بهار من تو هم از بلبلي حكايت من پرس

كه از خزان گلشن خارها به ديده خليده

به گردباد هم از من گرفته آتش شوقي

كه خاك غم به سر افشان به كوه و دشت دويده

هواي پيرهن چاك آن پري است كه ما را

كشد به حلقه ديوانگان جامه دريده

فلك به موي سپيد و تن تكيده مرا خواست

كه دوك و پنبه برازد به زال پشت خميده

خبر ز داغ دل شهريار مي شوي اما

در آن زمان كه ز خاكش هزار لاله دميده
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/5 - 19:51 ·
2
soheil
soheil
ماهم كه هاله اي به رخ از دود آهش است

دائم گرفته چون دل من روي ماهش است

ديگر نگاه، وصف بهاري نمي كند

شرح خزان دل به زبان نگاهش است

ديدم نهان فرشته شرم و عفاف او

آورده سر به گوش من و عذرخواهش است

بگريخته است از لب لعلش شكفتگي

دائم گرفتگي است كه بر روي ماهش است

افتد گذر او به من از دور و گاهگاه

خواب خوشم همين گذر گاهگاهش است

هر چند اشتباه از او نيست ليكن او

با من هنوز هم خجل از اشتباهش است

اكنون گلي است زرد ولي از وفا هنوز

هر سرخ گل كه در چمن آيد گياهش است

اين برگهاي زرد چمن نامه هاي اوست

وين بادهاي سرد خزان پيك راهش است

در گوشه هاي غم كه كند خلوتي به دل

ياد من و ترانه من تكيه گاهش است

من دلبخواه خويش نجستم ولي خدا

با هر كس آن دهد كه به جان دلبخواهش است

در شهر ما گناه بود عشق و شهريار

زنداني ابد به سزاي گناهش است
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/5 - 19:50 ·
3
soheil
04.jpg soheil
@tarane
از زندگانيم گله دارد جوانيم

شرمنده ى جوانى از اين زندگانيم


دارم هواى صحبت ياران رفته را

يارى كن اى اجل كه به ياران رسانيم


پرواى پنج روز جهان كى كنم كه عشق

داده نويد زندگى جاودانيم


چون يوسفم به چاه بيابان غم اسير

وز دور مژده ى جرس كاروانيم


گوش زمين به ناله ى من نيست آشنا

من طاير شكسته پر آسمانيم


گيرم كه آب و دانه دريغم نداشتند

چون ميكنند با غم بى همزبانيم

اى لاله ى بهار جوانى كه شد خزان

از داغ ماتم تو بهار جوانيم


گفتى كه آتشم بنشاني، ولى چه سود

برخاستى كه بر سر آتش نشانيم


شمعم گريست زار به بالين كه شهريار

من نيز چون تو همدم سوز نهانيم
... ادامه
soheil
soheil
متین (میراثدار مجنون)
بی‌وفا حـــــالا که من افتـــــاده‌ام از پــا چرا؟


آمدی،جانــــــــم به قربــــانت ولی حــالا چرا؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمــــــدی

سنگدل این زودتـــر می‌خواستی ،حـــالا چرا؟

عمر ما را مهلت امـــروز و فردای تو نیست

من که یک امروز مهمـــــان توام ،فردا چرا؟

نازنینا مـــــا به نـــــــــاز تو جـــوانی داده‌ایم

دیگر اکنون با جوانــــــان ناز کن با ما چرا؟

وه که با این عمــــــــــرهای کوته بی اعتبار

این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟

شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود

ای لب شیرین جــــــــواب تلخ سر بالا چرا؟

ای شب هجران که یکدم در تو چشم من نخفت

اینقدر با بخت خـــــــــواب آلود من ،لالا چرا؟

آسمان چون جمع مشتاقان پـــریشان می‌کند

در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیــــــــا چرا؟

درخـــــــــزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین

خامشی شرط وفـــــــاداری بود ،غوغا چرا؟

شهریارا بی‌حبیب خود نمی‌کـــــــــردی سفر

این سفر راه قیــــــــامت می‌روی ،تنها چرا؟
soheil
soheil
امشب اي ماه به درد دل من تسكيني




آخر اي ماه تو همدرد من مسكيني




كاهش جان تو من دارم و من مي دانم




كه تو از دوري خورشيد چه ها مي بيني




تو هم اي باديه پيماي محبت چون من




سر راحت ننهادي به سر باليني




همه در چشمه مهتاب غم از دل شوئيد




امشب اي مه تو هم ازطالع من غمگيني




من مگر طالع خود در تو توانم ديدن




كه توام آينه بخت غبار آگيني




هرشب از حسرت ماهي من و يك دامن اشك




تو هم اي دامن مهتاب پر از پرويني




باغبان خار ندامت به جگر مي شكند




برو اي گل كه سزاوار همان گلچيني




تو چنين خانه كن و دل شكن اي باد خزان




گر خود انصاف دهي مستحق نفريني




ني محزون مگر از تربت فرهاد دميد




كه كند شكوه ز هجران لب شيريني




كي بر اين كلبه طوفان زده سر خواهي داد




اي پرستو كه پيام آور فرورديني




شهريارا اگر آيين محبت باشد




چه حياتي و چه دنياي بهشت آييني
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/5 - 19:41 ·
3
zahra
images (1).jpg zahra
{-29-}
✔♥Дℓɨ♥✔
✔♥Дℓɨ♥✔
Noosha
00943855.jpg Noosha
حاشيه‌هاي قبل از بازي تراکتور - استقلال

سرمربي تيم فوتبال استقلال شب گذشته در مراسم عزاداري ايام محرم تبريزي‌ها شرکت کرد.

تيم فوتبال استقلال که جهت برگزاري ديدار مقابل تراکتورسازي به تبريز سفر کرده است از ساعت 15:15 امروز (جمعه) در ورزشگاه يادگار امام (ره) تبريز مقابل تراکتورسازي به ميدان مي‌رود.

به گزارش تسنيم، تاکنون استقبال از امير قلعه‌نويي خوب بوده و مشکلي به وجود نيامده است. شب گذشته سرمربي استقلال در هيئت عزاداري تبريزي‌ها در خيابان حافظ اين شهر رفت تا در جمع آنها به عزاداري بپردازد. در اين مراسم مردم تبريز استقبال گرمي از قلعه‌نويي داشته و با او درباره خاطرات حضورش در تيم تراکتورسازي تبريز صحبت کردند.

* صبح امروز تعدادي از هواداران تبريزي با خودروهاي شخصي خود مقابل هتل شهريار محل استقرار آبي‌پوشان به تشويق تيم تراکتورسازي پرداختند. با حضور نيروي انتظامي اين افراد متفرق شدند.

* آخرين جلسه فني کادرفني استقلال با بازيکنان اين تيم ساعت 10:30 امروز (جمعه) برگزار شد.
... ادامه
دیدگاه · 1392/08/17 - 15:13 در ورزش ·
9
ıllı YAŁĐA ıllı
1353933367319301.png.jpeg ıllı YAŁĐA ıllı
به به آقا شهريار منور فرموديد {-165-}
ıllı YAŁĐA ıllı
f.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
دیدگاه · 1392/06/27 - 12:08 ·
7
ıllı YAŁĐA ıllı
19.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
04.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
02.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
01.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
ıllı YAŁĐA ıllı
13920521175810317975973.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
{-26-}

روز {-35-}

شعر معروف «علی ای همای رحمت» از استاد شهریار

علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را

که به ماسوا فکندی همه سایه ی هما را



دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين

به علي شناختم به خدا قسم خدا را


به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علي گرفته باشد سر چشمه ي بقا را



مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را



برو اي گداي مسکين در خانه ي علي زن

که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را



بجز از علي که گويد به پسر که قاتل من

چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا



بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب

که علم کند به عالم شهداي کربلا را



چو به دوست عهد بندد ز ميان پاکبازان

چو علي که ميتواند که بسر برد وفا را



نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را



بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت

که ز کوي او غباري به من آر توتيا را



به اميد آن که شايد برسد به خاک پايت

چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را



چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را



چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم

که لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را:



«همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي

به پيام آشنائي بنوازد و آشنا را»



ز نواي مرغ يا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهريارا
، ، {-35-}{-35-}{-35-}
نگار
1364044972597256_large.jpg نگار
توجه {-69-}توجه{-69-}@mahnaz
مهناز جوونمون امروز خاله جون شد{-81-}{-96-}
بزنید دست قشنگه رو به افتخارش{-37-}
واسه نی نی کوچولومون از روز تولدش تا همیشه بهترین روزها در کنار خانوادش سلامتی خوشی ارامش واز همه مهمتر خدارو واسش ارزو دارم{-47-}
مبارکت باشه خاله جووونی{-115-}{-155-}{-180-}{-205-}
ایشالله عروس شی خاله جونی{-218-}{-224-}{-218-}
♥هـــُدا♥
tumblr_mgdvkrSuMd1r0z7xqo1_500_large.jpg ♥هـــُدا♥
تكه اي از آخرين شعر شهريار خطاب به عشقش:

عذر می خواهم پری !
من نمی گنجم در آن چشمان تنگ.
با دل من آسمان ها نیز تنگی می کند.

آب دریا ها کفاف تشنه این درد نیست

جويباري عزيزم... راه خود گير و برو...!!!
... ادامه
صوفياجون
صوفياجون
سلام
سوالم اینه البته سوال نیست یه هم فکریه ، دوستای گلم اسم پسر خوشگل میخوام بهم کمک کنید از "م" {-287-}{-88-}{-88-}
.
311151_422225551179214_1219734197_n.jpg .
نگار
pc0c4947ab6c4056c3362404ef49a288e7_rfcb2owfy9x9hw26b7s.jpg نگار
شهريار
میلاد تو شیرین ترین بهانه ای است که می‌توان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست و در میان این روزهای شتابزده، عاشقانه تر زیست
میلادتو معراج دستهای من است وقتی که عاشقانه تولدت را شکر میگویم {-216-}{-220-}{-154-}
صفحات: 1 2 3 4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ