ممنون نداجان..
ازاظهارالطاف بیکرانت

آره خدایش
خخخخخخخخخخخخخخ

وا بامداد چرا اینجور میگی خودم میگم بگو دیگه من که چیزی نگفتم داداش گفتم بهم بگی مشکلم چیه دیگه قربون مرامت بشم داداش

جدی میگم من نمیدونم چرا فک میکنی ناراحت میشم خدای مگه من حرفی بت زدم تا حالا دادش همین که خونیش از سرمم زیاده چه برسه به این کارشناسی تحلیل کردی واسم منم میخوام
اشکالام بگیرم دیگه دمت گر م بگو هر چی که هست نمنارا حت نمیشم

خلاصه *ميرم تره *داداش درس گفتم

آره داداش درست گفتی
ولی خدا نکنه
خدا زندگانی بده...

دمت گرم خوب موشکافی کردی خب باید یه فرقی بین استادو شا گرد باشه دیگه ولا وگر نه منم میشدم حامداد

استاد خودتی
من یه جوجه شاگرد بیش نیستم...

نامردا ازش تجلیل نکردن دیشب خدای حقشو خوردن بیاین یه اعتراضی بکنبم اخه ای چه وضی ه اخه

Warning: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_postcomment.php on line 102

دمش گرم

توام بده این اسو به استادت

نبودی ببینی با 2تا از استادا چه اس بازی میکردم امروز من 3 تا کلمه میگفتم 2 تاش دکتر بود

موفقیت امیز بود حالا

یکی اره یکی هنوز مشخص نیست

ایشالا اون یکیم خر میشه

زشته دختر دور از جناب خر

خو الاغ گاو اسب خر شتر گاو پلنگ

استاد؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
با کی هستی؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
فحش دادی الان؟!!!!!!!

جو نگيرت با خود مبود م

خوبه استاد حامد
خخخخخخخ

راستی
این عکسی که ازم میبینید واسه 2-3 سال پیشه
اونموقع خیلی چاق تر از الان بودم
میتونید برید تو پروفایلم و عکسا رو ببینید
اونی که لباس سبز پوشیدم و از نزدیک گرفته شده واسه 3-4 ماه پیشه...
اتفاقأ داشتم فکر میکردم که عکس پروفایلم رو عوض کنم و همون رو بزارم
چطوره؟

بله داداش ما دونسم پير شدي اي داد بيداد جوان ز حادثه اي پيرميشود گاهي
اينم كه الان هس خيل ي خوبه

پیر شدم؟!!!
نه بابا فقط لاغر تر شدم از قبل
مگه چندسالمه؟!!!
تازه 2 ماه دیگه میشم 30 ساله
تازه اول جوونیمه...

شوخي كردم راستش من اين عكسي كه الان داري رو بيشتر ميپسندم االبته اونام خيلي خوبن تنوع هميشه تغيير خوبه

تاریخ سرایش:
92/10/19

وایییییییییییی نگوووووو این تابلوهارو میبینم همش میگم وای پس کی میرسم #رشت از شهسوار چشم به 135کیلومتر خورد مغزم سوت کشید ولی وقتی رسیدم کوچصفهان 15کیلومتر دیدم کلی ذوق کردم به تابلو به شهر رشت خوش آمدید که اصن احساس آزادی رهایی بهم دست داد البته من دانشگاه هم میرفتم این تابلوها آزار دهنده بودن واسم

منم بابل میرفتم دانشگاه
موقع رفتن غمگین غمگین
ولی موقع برگشتن دل تو دلم نبود
چون فاصله دور بود به لنگرود و لاهیجان که میرسیدم دیگه تصور میکردم تو رشت هستم
ولی اتوبوس لعنتی فاصله ی لاهیجان تا رشت رو دقیقأ تو یکساعت میومد
اگه اونموقع هم ماشین داشتم من حتما تو 15مین میومدم

هرچند دوران دانشگاه بیشتر خسته بودم تو مینی بوس میخوابیدم هم موقع رفت هم برگشت چون دور بود سعی میکردم کل واحد رو تو 2روز بردارم فقط بدبختیش این بود که باید از 5 صبح پا میشدم کلاس از 7:30 شروع میشدن من رشت میرفتم ساعت شروع 8 بود خیلی نامرد بودن مثلا سر ریاضی اگر 2دقیقه دیر میرفتی استاده کل تابلو رو پر میکرد . از اون ورم ساعت 9 شب میرسیدم خونه یعنی مرده میرسیدم خونه خیلی سخت بود . ولی بهرحال هرچی بود گذشت

#رشت شهر خاطرات شیرین نه چندان دور من...حیف که زود گذشت

آقا من وتو میکنم

شدني نيس داداش اينجا دمكراسي كامله باور كن

ای پسر تا حالا شکموی مثل داداشت نیومده که نمیاد
من اینجا دارم دیونه می شم دموکراسی چیه

حالا به تو هم میرسم خانم استاد
بزن ما هم کوزه خریم هم کوزه فروش

آفرین