یافتن پست: #تلخ

bamdad
images.jpeg bamdad
با یک فنجان قهوه

قورت می دهم همه دلتنگیهایم را
و تلخ نوشته هایم را سر می كشم
لج كرده ام كه برایت بنویسم
گریه كنم
عاشقت بمانم
لج كرده ام دوستت داشته باشم
گویا این فنجان قهوه هم با من لج کرده است
طعم شیرین دوست داشتن می دهد...
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/3 - 22:14 ·
6
bamdad
bamdad
تـو هم تلخ بودی ! تلــخ !

درست مثل قطره های فلج اطفالی که در کودکی به خوردم می دانند !

غافل از اینکه این بار تلخی تــو دلم را فلــج کرد . . . !
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/2 - 18:55 ·
7
عسل
4.jpg عسل
می دانی ...


چه لذتــی دارد،



رویای داشتن تو



در میان تلخکامی هایم ؟؟
دیدگاه · 1393/02/2 - 14:21 ·
11
zahra
zahra
یه وقتا دلت طوری تنگ میشه که مغزت کاملا فلج میشه

بدی هاش یادت میره

نامردیش یادت میره

بی محبتی و رفتارسرد و تلخش یادت میره

وقتی با بیرحمی تنهات گذاشت یادت میره

فقط میگی خدایا یه دقیقه ببینمش این دل وامونده آروم شه...
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/2 - 09:02 ·
3
bamdad
bamdad
چه تلخ محاکمه میشوند پاییز و زمستان، که برای جان دادن به درخت جان می دهند،
و چه ناعادلانه کمی آنطرف تر همه چیز به اسم بهار تمام میشود
دیدگاه · 1393/01/31 - 21:26 ·
3
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
اگه عاشقی، سعی کن به عشقت برسی چون وقتی بره دیگه رفته.

اگه عاشق نیستی پس تلاش نکن که طعمش رو بچشی.

چون تلخترین شیرینی روزگاره
دیدگاه · 1393/01/31 - 20:11 ·
6
bamdad
bamdad
ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﻣﺰﻩ ﺍﯼ ﻫﺴﺘﯿﻦ ...؟

ﺍﻟﮑﯽ ﻧﺨﻮﻧﯿﻨﺎﺍﺍﺍ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﺪﯾﻦ ...؟؟

ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ : ﺗﺮﺵ

ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ : ﺷﻮﻭﻭﻭﺭ

ﺧﺮﺩﺍﺩ : ﺗﺮﺵ ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺷﯿﺮﯾﯿﻦ

ﺗﯿﺮ : ﻣﺰﻩ ﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ

ﻣﺮﺩﺍﺩ : ﺷﯿﺮﯾﯿﯿﯿﻦ

ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ : ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ

ﻣﻬﺮ : ﻭﺍﻧﯿﻠﯽ

ﺁﺑﺎﻥ : ﺗﻠﺦ

ﺁﺫﺭ : ﺗﺮﺵ ﻭ ﺷﻮﺭ

ﺩﯼ : ﺑﺎﻧﻨﻨﻤﮏ ﺗﺮﯾﻦ

ﺑﻬﻤﻦ : ﮐﺎﮐﺎئوﻭﻭﻭیی

ﺍﺳﻔﻨﺪ : ﻃﻌﻤﯽ ﺧﻨﮏ ﻭ ﺧﻮﺷﺒﻭ

{-39-}
bamdad
bamdad
متین (میراثدار مجنون)
گاهی وقتا باید یه نقطه بذاری!باز شروع کنی...باز بخندی...باز بجنگی...باز بیفتی و محکم تر پاشی...گاهی باید یه لبخند خوشگل به همه تلخی ها بزنیو بگی:"مرسی که یادم دادین جز خودم کسی به دادم نمیرسه"
Mohammad
21933129499531532743.jpg Mohammad
آن هنگام که مادرت پیرتر میشود؛
و چشمهای گرانبها و با ایمان او،
زندگی را آنگونه که [زمانی میدید ] نمیبینند؛
زمانیکه پاهایش فرسوده میگردند،
و برای گام برداشتن نمیتوانند او را یاری دهند؛

در آن هنگام بازوانت را برای یاری او به کار گیر،
با خوشی و سرمستی از او نگاهبانی کن،
زمانی که اندوهگین است،
بر توست که تا آخرین گام او را همراهی کنی،

اگر از تو چیزی میپرسد،
او را پاسخگو باش،
و اگر دوباره پرسید،
باز هم پاسخگو باش،
و اگر دگربار پرسید، دگربار پاسخش گو،
نه از روی ناشکیبایی، بلکه با آرامشی مهربانانه،

واگر تو را به درستی درنمی یابد،
شادمانه همه چیز را برای او بازگو،
ساعتی فرا میرسد، ساعتی تلخ،
که دهان او دیگر هیچ درخواستی را بیان نمیکند .


---------------------------------------------------------------------------
خواهر آدولف هیتلر، در 5 جولای 1946، در مورد رفتار هیتلر با مادرش چنین میگوید :
در آن دوران مادرم بسیار بیمار بود، بسیار اندوهگین بودیم. با یاری من، برادرم آدولف با مهربانی و دلسوزی تمام ، در این دوران زندگی مادرم، از او پرستاری میکرد و در این کار خستگی ناپذیر بود. او میخواست تمامی آرزوهایی را که احتمالاً مادرم داشت، بر آورده سازد و تمامی اینها را برای نمایاندن عشق سرشار خود به او میکرد .
دیدگاه · 1393/01/30 - 11:46 ·
6
hamnafas
hamnafas
راستش را بخواهی
فاجعه ی رفتن "او"
چیزی را تکان نداد . . .
من هنوز هم چای میخورم...

قدم میزنم...
هستم!
اما...
تلخ تر ...
تنهاتر ...
بی اعتمادتر...{-60-}
دیدگاه · 1393/01/30 - 01:54 ·
4
zoolal
zoolal
این روزها تلخ می گذرد ، دستم می لرزد از توصیفش !
دیدگاه · 1393/01/29 - 16:15 ·
4
zoolal
zoolal
خوب که فکرمی کنم می بینم
گاهی یک قهوه تلخ بیشترمی چسبد
تاعاشقانه های این عشق های توخالی........!!!
دیدگاه · 1393/01/28 - 15:20 ·
2
zoolal
zoolal
خوب که فکرمی کنم می بینم
گاهی یک قهوه تلخ بیشترمی چسبد
تاعاشقانه های این عشق های توخالی........!!!
دیدگاه · 1393/01/28 - 15:20 ·
2
zoolal
zoolal
می دانی؟
خوب که فکرمی کنم می بینم
گاهی یک قهوه تلخ بیشترمی چسبد
تاعاشقانه های این عشق های توخالی...
دیدگاه · 1393/01/28 - 11:21 ·
6
zahra
zahra
کاش توچایی بودی و من قند!

تاخودم روفدات میکردم

تاتلخی روزگار روحس نکنی
zahra
zahra
ته قصه ما تلخه دوست دارم ولی میری

آخه این رفتن اجباره ازم چشماتو میگیری

با این که از همه دنیا بدونت دیگه سیرم من

دلم میخواد دم رفتن بخندی تا نمیرم من . . .
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/27 - 15:34 ·
5
bamdad
bamdad
متین (میراثدار مجنون) Noosha
براي خنديدن

هنوز راه‌هاي زيادي پيدا مي‌شود

مي‌تواني جلوي آينه بايستي و

براي خودت شكلك دربياوري

(اين كار فقط يك‌بار خنده‌دار است)



مي‌تواني بنشيني و

حماقت‌هاي زندگي‌ات را

يكي يكي پيش رو بگذاري و بشماري

(اين خنده‌هاي بي‌شماري را در پي خواهد داشت

اگرچه كمي تلخ)



يا اگر هيچ‌يك ميسر نشد

بي‌دليل بلند شو بلند

قاه قاه بخند

(قهقهه‌هاي هيستريك هم

گاهي گرهي را باز مي‌كنند

بگذار بگويند ديوانه‌اي

وقتي‌كه ديوانگي

تنها مجالِ توست براي خنديدن)



اگر باز نشد

روي ميز

دست‌هايت را به هم حلقه كن

پيشانيت را روي انگشت‌هاي درهم فرورفته‌ات بگذار

و زار زار گريه كن

آن‌قدر گريه كن

تا گريه‌ها تمام شوند

حتماً ديگر در تو جايي باز خواهد شد

براي يك لبخند
zoolal
zoolal
شیـر و رفقـاش نشسته بودن و خوش میگذروندن.....

بین صحبت شیره نگاهی به ساعتش میندازه و میگه:

"آُه! اُه! ساعت 11 شده! باید برم! خانم خونه منتظره!"

گاوه پوزخندی میزنه و میگه: "زن ذلیلو نیگا !

ادعاتم میشه سلطان جنگلی!"

... شیر لبخند تلخی میزنه و میگه:

"توی خونه یه شیـــر منتظرمه ! نه یـه گاوی مثـل تــو !!!!"
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/26 - 10:39 ·
9
ıllı YAŁĐA ıllı
sdsd.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
صفحات: 6 7 8 9 10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ