یافتن پست: #روشن

bamdad
bamdad
عادت ندارم سیگارم را با آتش دیگران روشن کنم !

دلم با آتش دیگران سوخت برایم کافی بود …
دیدگاه · 1392/12/18 - 20:06 ·
2
صوفياجون
صوفياجون
شب همگی خووووش دوست داشتم بازم پیشتون بمونم ولی شارژ لب تابم داره تموم میشه الانه که خاموش شه شارژرش زیر مبله حوصله ندارم دستمو دراز کنم برش دارم و همچنین اصن حوصله ندارم برم تو اتاقم کامپیوترمو روشن کنم سه ساعت تا ویندوز بیاد بالا به همین جهت الان اینو خاموش میکنم میزارم زیر مبل و یکراست میرم لالا کنم
شب همگی خووووووش {-7-}{-7-}{-43-}{-22-}{-22-}{-23-}{-35-}{-41-}{-82-}{-82-}
رضا
رضا
چند نفری که امروز اومدن حرفهایی زدن و فحاشی کردن و رفتن آدرس ایمیل و آدرس وبلاگهای شما رو دارم مشکلی برای بعد وجود نداره . بهتره دیگه اینجا پیداتون نشه چون ضرر می کنین .
... ادامه
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
یاالله
سلام علیکمو رحمتالله
♥هـــُدا♥
a7e36c43aff3.jpg ♥هـــُدا♥
آتشی می خواهم!!!
فندکی
کبریتی
نه برای روشن کردن سیگار ارزان قیمتم!!!!!!!!
برای دود کردن
خاطرات تلخی که
"بهــــــــــای عمـــــــرم است"
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/15 - 21:31 ·
6
متین (میراثدار مجنون)
100.jpg متین (میراثدار مجنون)
امید، بهترین سرمایه برای ادامه زندگی است...

باد با چراغ خاموش کاری ندارد
اگر در سختی هستی , بدان که روشنی . . .
صوفياجون
صوفياجون
سلووووو منم یه سر اووومدم ولی خیلی خسته ام، اصن حس کامپیوتر روشن کردن ندارم به همین دلیل با گوشی اومدم ببینم چه خبره، همه خوبین؟ سلامتین؟ از شنبه میرم سرکار یه خبر خوب :)
7 دیدگاه · 1392/12/14 - 00:33 توسط Mobile ·
7
صوفياجون
صوفياجون
سلووووو منم یه سر اووومدم ولی خیلی خسته ام، اصن حس کامپیوتر روشن کردن ندارم به همین دلیل با گوشی اومدم ببینم چه خبره، همه خوبین؟ سلامتین؟ از شنبه میرم سرکار یه خبر خوب :)
8 دیدگاه · 1392/12/14 - 00:32 توسط Mobile ·
9
صوفياجون
AksTubeCom_2cd1fc91ad9b13855706cc07734b9189da24caac.jpg صوفياجون
✔♥Дℓɨ♥✔
d07afcea0b9d9b94c85932f03258208a_240.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
این روزها ..
میزان بودن برخی را
باید از تعداد پشه هایی که بخاطر روشنایی مخ شان دور سرشان تاب می خورند دانست ...
حامد@ پسر تنها
حامد@ پسر تنها
Mohammad بابا تلنگر از ماس قربان ازاین وار چشم ماروشن {-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
سلاممممممممم
bamdad
bamdad
هیچ گاه ویترینی نداشته ام تا دلم را در آن به نمایش بگذارم

در قامت یک فروشنده ی دوره گرد عاشق تو شدم

از این روست که تمام خیابان های شهر

عشق مرا می شناسند...
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/9 - 19:48 ·
7
bamdad
Haram-(6).jpg bamdad
یک چمدان می خواهم


پراز مضامینِ تازه ی سفر


تا بی نهایتِ عشق


چتری برای زیرِ باران بودن


اتاقی به اندازه ی دوست داشتن


و چراغی به روشنی یک نگاه


که گرمم کند..


دست هایم تا ضریح تو


کشیده می شوند


امّا به تو نمی رسند


مرا به خود بخوان


که من از هیچ پایانی نمی ترسم


مگر از پایانِ عشق..
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/9 - 19:09 ·
6
zahra
zahra
از ساعت 12 شب به بعد
صدای کلیک موس و دکمه های کیبرد

به مراتب از صدای خمپاره های عراقی ها تو جنگ بیشتره

نورصفحه هم از منور های جنگی که برا عملیات ها میزدن روشن تره:|
موافقی؟؟؟؟
دیدگاه · 1392/12/9 - 18:34 ·
9
Hosein
Hosein
ﻣﯿﺪﺍنی ﮐﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭم ..
تو ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺎﻟﺘﻬﺎﯼ ﺻﻮﺭﺕ من ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﺎسی ..
ﻣﯿﺪﺍنی ﮐﻪ ﺧﻮﺩم ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺯﺩﻩ ﺍم ..
ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮم .. ﻭﻟﯽ نباید ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﻣﻨﺘﻈﺮ باشم .. ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﻧﻮﺑﺖ من اﺳﺖ ﮐﻪ ﻗﺪﻡ ﭘﯿﺶ ﺑﮕﺬﺍﺭم ..
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﺩﺭ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﺪﺍﻣﻤﺎﻥ ﻣﻘﺼﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﺣﺘﻤﺄ ﻫﺮ ﺩﻭﯾﻤﺎﻥ ..
ﻭﻟﯽ ﻫﺮﭼﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺗﺒﻌﺎﺗﺶ ﺁﻥ ﺷﺎﻡ ﺩﻭﻧﻔﺮﻩ ﯼ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﺳﮑﻮﺕ ﻭ ﺷﺐ
ﻧﺸﯿﻨﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺻﺪﺍﯼ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻣﯿﮑﺮﺩﯼ ﻭ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺻﺪﺍﯼ ﻭﺭﻕ ﺯﺩﻥ ﮐﺘﺎﺑﯽ
ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪﻡ ..
ﻭ ﭼﻘﺪﺭ ﮐﺴﻞ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩ!
ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺣﺮﻓﯽ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﻣﻦ ﻧﺒﺎﺵ ..
ﺍﺻﻸ ﻣﻦ ﻫﻮﺱ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺻﺒﺢ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﺑﺨﻮﺭﻡ ..
ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﺪﺭ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﺷﻨﯽ ﺻﺒﺢ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻡ، ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻗﺪﺭ ﻫﻢ
ﻣﻄﻤﺌﻨﻢ ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ
ﺍﯼ ﻭ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﯽ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺗﺰﺋﯿﻨﺶ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺗﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ
ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻟﺨﻮﺭﯾﻬﺎﯼ ﺭﻭﺯ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻣﺎﻥ ...
ﺍﻣﺎ ﻧﻪ ..
ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ..
ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﮐﻢ ﻃﺎﻗﺘﻢ ..
ﺗﺎ ﺻﺒﺢ، ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺳﺨﺖ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ..
ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻧﻤﯽ ﺍﺭﺯﺩ !
و تو همان کلک همیشگیت رو به کار میگیری ..
ﻣﯿﺪﺍﻧی ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻭﻗﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻫﺪ .. ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯾم ﮐﻨﻢ ﮐﻪ
" ﺧﻮﺍﺑﯽ! ؟"
ﻭ من ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎنم ﺗﺎﺯﻩ ﮔﺮﻡ ﺧﻮﺍﺏ ﺷﺪﻩ ﺑﺎ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻧﮕﺎﻫت ﮐﻨم ﻭ تو ﺑﺪﻭﻥ
ﺣﺮﻓﯽ ﺍﺯ ﺳﻤﺖ من ﺑﮕﻮیی " ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺪ ﺩﯾﺪﻡ "
ﻭ من ﺑﺎ ﺁﻥ ﺍﺧﻢ ﺁﻏﺸﺘﻪ ﺑﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪم ﺑﮕﻮﯾم
" ﻧﺘﺮﺱ، ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻮﺩ، ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ "
ﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺑﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺘن ﺑﺪﻫم ﻭ تو ﺑﺎ ﺷﮏ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ من ﺩﺳﺘت ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍم ﯾﺎ ﻧﻪ، ﺧﯿﺮﻩ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎنم ﺁﻥ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺗﻪ ﺳﺮ بکشی ﻭ
ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺷم ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺒﺮی ﻭ من تو ﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮم ﻭ ﺧﻮﺩم ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺭﺍﻩ ﺑﺰﻧم ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ تو ﻭﺍﻗﻌﺄ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺪ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩی!
ﺍﯾﻦ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﮐﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﻭ ﮐﺘﺎﺏ ﺳﺮﺵ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺍﺻﻸ ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ تو پیش قدم شوی یا من!
ﯾﮑﯽ ﻃﻠﺐ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﺎ ﯾﮑﯽ ﻃﻠﺐ ﺗﻮ !

خاص خودم <3
... ادامه
ıllıllᗩllᗩTarsa_H00pEᗩıllıllᗩllᗩ
ıllıllᗩllᗩTarsa_H00pEᗩıllıllᗩllᗩ
عاغا سر کلاس زیست دبیر محترم چند نفر رو انداخت بیرون دو دقیقه بعد یکی از بچه ها در زد گفت اقا اجازه هس کتاب زیستمو وردارم دبیر گفت تو خو درس نمی خونی کتاب میخای چیکار طرف گفت اقا بیرون هوا سرده میخایم اتیش روشن کنیم
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/9 - 12:46 در دوستها ·
5
iman
iman
وای از روزی که شریک خاطره هایت یک شماره خاموش باشد...

و یک سیگار روشن!!!
دیدگاه · 1392/12/9 - 02:01 ·
3
صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ