؟
1393/12/25 - 19:29تلاشمو می کنم، ولی زیاد فکر نمی کنم که چی بشه یا نشه
------------------------------------------------------------------------------
بهترین مطلب طنزی که تا حالا شنیدی چی بود ؟؟؟؟
جفتشو دارم و اول ایرانسل و بعد همراه اول سیم دائمیش راضیم .
-----------------------------------------------------------------
نظرتون در مورد من چیه؟ دو خط تو
سلام همشهری
چی بگم والله؟ من شناختم از همه ی بچه ها به اندازه ی حضورشون به صورت مجازی تو شبکه هستش و مطمئنآ نمیتونه کاملا درست باشه
در مورد تو هم همینطوره ، فکر میکنم آدمی هستی که دوست داری روی پای خودت وایستی یعنی دنبال استقلال مالی هستی ، به خانوادت کاملا وابسته هستی ، دوستای زیادی نداری یا حداقل باهاشون زیاد رفت و آمد نمیکنی(با استثنای جولیا)
و البته مثل خیلیا نگران آینده هستی
همینا در لحظه به ذهنم رسید
________________________________________
در ماه چقدر حجم اینترنت استفاده میکنید؟ (خودم بین 6-9 گیگ)
من در مورد صوفیا با اینکه اینجا تازه واردم فکر میکنم یه دختر خوب، پر تلاش و مهربونه
که مثل خیلی دخترا دنبال بیکار و بی عار گشتن هستن نیست!
یه دختر که واسه آیندش آرزوها و برنامه های زیادی داره... و تلاش میکنه تا از بهترین مسیر بهش برسه
فکر من همین الان #یهویی
-----------------------------------------------------------------
آخرین باری که گریه کردی؟
دو روز پیش دلم خیلی گرفته بود شب بود بارونم شدید داشتم میرفتم خونه اشکمم عین بارون سرازیر شد،
ممنونم مرجان جون بابت نظرت
...................................................................
چهارشنبه سوریتان چگونه گذشت؟
خونه بودم و چون از صبح تو اداره بیمه از پله پرت شده بودم پام درد می کرد پای تلویزیون دراز کشیده بودم
بقیه خونواده هم همینطور
-----------------------------------------------------------
عید مسافرت میرید یا نه؟
ای بابا دلت خوشه ها
کدوم مسافرت؟!!
ما همش 2روز تعطیل هستیم ، دوشنبه باید برم سرکار ، پس تفریح و مسافرت تعطیله
______________________________________
تحلیل شخصیت من از روی عکسی که برای پروفایلم گذاشتم به نظرتون چه جوریه؟
محمد باور کن من تو همون دهه 60 مثل این بچه سمت راستی بودم تو 7 سالگی ساعت باز کرده بودم همه چیزش رو جا زدم عقربه های لعنتی جا نمیرفت
1393/10/14 - 23:13بیچاره وسایل خونه... همه رو کالبد شکافی کرده...
خوبه دکتر نشدی، مثلا جراحی می کردی میدیدی عععععه قلب رو در آوردی حالا کلیه نمیره....
اگه دکتر میشد که دخترای مردم بیچاره می شدن فریب شغل اش رو می خوردن
یعنی الان تو فریب شغل دکتر رو خوری
1393/10/15 - 10:12بزن کف خوشگله رو
1393/10/15 - 15:35مرجان اتفاقا رادیو رو کالبد شکافی کردم تلویزیون سیاه و سفید قدیمی که از کار افتاده بود رو کلا تجزیه تحلیل کردم قطعاتش رو از هم باز کردم
آتاری و ویدئو و .... رو خیلی کار کردم .
اگه دکتر میشدم دکتر خوب میشدم شک نکن
بزن کف خوشگله رو
1393/10/15 - 15:38
برادر من میگم اصن نیومده بود
غصه #بی_لیاقتی مردم هم بخوریم؟! والا
1393/09/16 - 14:05بنظرم اومده هااااااا.....
1393/09/16 - 14:11کی ؟؟ کجاست؟؟؟
1393/09/16 - 14:15انگار دکترم هس ایناهاش
1393/09/16 - 14:23دکتر نیست، من میدونم
1393/09/17 - 14:19عععععععه پس مهندسه...
1393/09/17 - 14:55شغلش رو نمیدونم
1393/09/17 - 16:39مگه الان بیداری
1393/08/17 - 08:46فقط تا 3 شب
1393/08/17 - 09:14از اونور هم که میری نونوایی، پس بگو نمیخوابی دیگه
1393/08/17 - 10:20با اجازتون فقط 2 ساعت میخوابم
1393/08/17 - 10:27خودکشی راههای دیگه ای هم داره
1393/08/17 - 10:42خب مشغله فکریم زیاده ...
1393/08/17 - 10:49عمراً اگه بیل گیتس به اندازه تو مشغله فکری داشته باشه
1393/08/17 - 12:18بیل گیتس بیاد بره جلو بوق بزنه باو
1393/08/17 - 12:46به گزارش «تابناک» پریسا تبریز یکی از مهمترین و با ارزشترین مهرههای شرکت گوگل است. جوان ایرانی متخصص در امنیت سایبری که گوگل لقب وی را «شاهزاده امنیت» گذاشته است.
به عنوان یک هکر «کلاه سفید»، کار وی هک کردن سیستمها و کارمندان گوگل است تا پسش از آنکه دست هکرهای «کلاه سیاه» یا مجرمان سایبری به خلل و فرجهای امنیتی گوگل برسد، آنها را برطرف سازد. کار وی و تیم همراه، نجات تقریبا بیش از یک میلیارد کاربر گوگل کروم است که جزو پرمخاطبترین و محبوبترین مرورگرهای کنونی است.
واقعا باید به این خانم آفرین گفت . یکی از مهم ترین شغلهای دنیای دیجیتال رو به عهده داره .
1393/07/16 - 15:47لباسامو پوشيدم و گفتم: يالا چادرو سرت کن ببينم، امشب ميخوام تو عمرم براي اولين بار به حضرت زهرا اعتماد کنم ببينم اين حضرت زهرا ميخواد چيکار کنه مارو... يالا
سوار ماشينش کردم و اومدم نزديک حسينيه اي که ميخواست بره پياده اش کردم
از ماشين که پياده شد داشت گريه ميکرد
همينجور که گريه ميکرد و درو زد به هم، ورفت
اومدم تو خونه و حالا ضد حال خورديم و حالم خوب نبودداشتم حرفهای خانومه روکه مثل پتک توسرم میخوردتوذهنم مرورمیکردم
تو راه که داشتم ميبردمش تا دم حسينيه، هي گريه ميکرد و با خودش حرف ميزد، منم ميشنيدم چي ميگه
اما داشت به من ميگفت
ميگفت: اين گناه که ميکني سيلي به صورت مهدي ميزني، آخه چرا اينقدر حضرت مهدي رو کتک ميزني، مگه نميدوني ما شيعه ايم، امام زمان دلش ازدست ما ميگيره، اينارو ميگفت
منم رانندگي ميکردم.... واردخونه شدم
ديدم مادرم، پدرم، خواهرام، داداشام اينا همه رفتند هیئت
تو خانواده مون فقط لات من بودم
تلويزيونو که روشن کردم ديدم به صورت آنلاين کربلا را نشون ميده
صفحه ي تلويزيون دو تکه شده، تکه ي راستش خود بين الحرمين و گاهي ضريحو نشون ميده، تکه دومش، قسمت دوم صفحه ي تلويزيون يه تعزيه و شبيه خوني نشون ميداد، يه مشت عرب با لباس عربي، خشن، با چفیه هاي قرمز، يه مشت بچه ها با لباس عربي سبز، اينارو با تازيانه ميزدند و رو خاکها ميکشوندند
من که تو عمرم گريه نکرده بودم، ياد حرف اين دختره افتادم گفتم وااااااي يه عمره دارم تازيانه به مهدي ميزنم
پاي تلويزيون دلم شکست، گفتم یازهرای مظلومه دست منو بگير
یازهرا يه عمره دارم گناه ميکنم، دست منو بگير
من ميتونستم گناه کنم، اما به تو اعتماد کردم.
کسي تو خونه نبود، ديگه هرچي دوست داشتم گريه کردم توسروصورت خودم میزدم
گريه هاي چند ساله که بغض شده بود، گريه ميکردم، داد ميزدم، عربده ميکشيدم، خجالت که نميکشيدم چون کسي نبودیه حس عجیبی بهم دست داده بودکه توی همه عمرم تجربه نکرده بودم احساس میکردم سبک شدم احساس میکردم تازه متولدشدم....
نیمه شب بود، باصدای بازشدن قفل در ازخواب بیدارشدم همون پای تلویزیون خوابم برده بودپدر و مادرم از حسينيه آمدند
تا مادرم درو باز کرد، وارد شد تو خونه، تا نگاه به من کرد (اسمم رضاست)، يه نگاه به من کرد گفت: رضا جان حالت خوبه؟چراچشمات قرمزه چراصورتت قرمزشده گفتم چیزی نیست گفت صدات چراگرفته همه نگران بودن دورموگرفته بودن
گفتم چیزی نیست امشب براامام حسین عزاداری کردم همه ازتعجب مات مونده بودن مادرم گریه میکرد وخداروشکرمیکردمیگفت ممنونم خداکه دعاهای منومستجاب کردی و.....
افتادم به پای پدر و مادرم، گريه.... تورو به حق اين شب عاشورا منو ببخشید
من اشتباه کردم
بابام گريه میکردمادرم گريه میکرد خواهروبرادرام....
صبح عاشورا، زنجيرو برداشتم و پيرهن مشکي رو پوشيدم و رفتم سمت حسینیه محلمون
تو حسينيه که رفتم، ميشناختند، ميدونستند من هيچوقت اينجاها نميومدم
همه یه جوری نگام میکردن
سرپرست هيئت آدم مسنیه
آمد و پيشونيمو بوسيد و بغلم کرد و گفت رضاجان خوش آمدي، منت سر ما گذاشتي منم خجالت میکشیدم آخه یه عمرباعث اذیت وآزارمردم اون محله بودم...رفتم تودسته و
هي زنجير ميزدم وبه ياد اون سيلي هايي که به مهدي زده بودم گريه ميکردم
هي زنجير ميزدم به ياد کتکايي که با گناهانم به امام زمان زدم گريه ميکردم
جلسه که تمام شد، نهارو که خورديم، سرپرست هيئت منو صدا زد
گفت: رضاجان میای کربلا؟ گفتم: کربلا؟!! من؟!!! من پول ندارم!!!
گفت نوکرتم، پول یعنی چی؟ خودم میبرمت
هنوز ماه صفر تموم نشده بود دیدم بین الحرمینم زدم تو صورتم گفتم حسین جان میخوای با دل من چکار کنی؟
زهراجان من یه شب تو عمرم به تو اعتماد کردم، کربلاییم کردی؟ بی بی جان من یه عمرزیربارگناه مرده بودم توزنده ام کردی؟
اومدم ضریح آقا رو گرفتم، ضریح امام حسینو، گریه کردم. داد میزدم، حسین جان، حسین جان، دستمو بگیر حسین جان، پسر فاطمه دستمو بگیر، نگذار برگردم دوباره نذاردوباره راهموگم کنم.....
سرپرست هیئت کاروان زیارتی داره داره، مکه مدینه میبره. یه روزتومسجدمنودیدصدام زدرضاجان میای به عنوان خدمه بریم مدینه، گفت همه کاراش با من، من یکی از خدمه هام مریض شده
خلاصه آقا چندروزه ویزای مارو گرفت، یه وقت دیدیم ای بابا سال تمام نشده تو قبرستان بقیع، پای برهنه، دنبال قبر گمشده ی زهرا دارم میگردم
گریه کردم: زهرا جان، بی بی جان، با دل من میخوای چکار کنی؟ من یه شب به تو اعتماد کردم هم کربلاییم کردی هم حاجی!!!
خلاصه دیگه شغل پیداکردمو اهل کاروزحمت شده بودم رفیقای اون چنینی را گذاشته بودم کنار و آبرو پیدا کردم
یه مدتی، دو سالی گذشت
همه ماجرا یه طرف، این یه قصه که میخوام بگم یه طرف
مادر ما گفت: رضاجان حالا که کار داری، زندگی داری، حاجی هم شدی، مکه هم رفتی، کربلایی هم شدی، نوکر امام حسین هم شدی، آبرو پیدا کردی، اجازه میدی بریم برات خواستگاری؟
گفتم هرچی نظرشماست مادر،من روحرف شماحرف نمیزنم
رفتند گفتند یه دختری پیدا کردیم خیلی دختر مومنه و خوبیه خلاصه رفتیم خواستگاری
پدر دختر تحقیقاتشو کرده بود.
منو برد توی یه اتاق و درو بست و گفت: ببین پسر من میدونم کی هستی. اما دو سه ساله نوکر ابی عبدالله شدی. میدونم چه کارها و چه جنایات و .... همه ی اینارو میدونم، ولی من یه خواهش دارم، چون با حسین آشتی کردی دخترمو بهت میدم نوکرتم هستم. فقط جان ابی عبدالله از حسین جدا نشو. همین طوری بمون. من کاری با گذشته هات ندارم. من حالاتو میخرم. من حالا نوکرتم.
منم بغلش کردم پدر عروس خانم را، گفتم دعا کنید ما نوکر بمونیم.
گفت از طرف من هیچ مانعی نداره، دیگه عروس خانم باید بپسنده و خودتون میدونید
گفتند عروس خانم چای بیارند. ما هم نشسته بودیم. پدرمون، خواهرمون، مادرمون، اینها همه، مادرش، خاله اش، عمه اش، مهمونی خواستگاری بود دیگه
عروس خانم وقتی باسینی چای وارد شدیه نگاه به من کرد، یه وقت گفت:
یا زهرا!!!!!
سینی از دستش ول شد و گریه و از سالن نرفته خورد روی زمین...
مادرش، خاله اش، مادر من، خواهر ما رفتند زیر بغلشو گرفتند و بردنش توی اتاق
من دیدم فقط صدای شیون از اتاق بلنده
همه فقط یک کلمه میگن: یا زهرا!!!
منم دلم مثل سیر و سرکه میجوشید، چه خبره! مادرمو صدا زدم، گفتم مادر چیه؟
گفت مادر میدونی این عروس خانم چی میگه؟
گفتم چی میگه؟
گفت: مادر میگه که....
دیشب خواب دیدم حضرت زهرا اومده به خواب من، عکس این پسر شمارو نشونم داده، گفته این تازگیا با حسین من رفیق شده....
به خاطر من ردش نکن
مادر دیشب حضرت زهرا سفارشتو کرده....
به خدا جوونا اگر رفاقت کنید، اعتماد کنید، اهل بیت آبروتون میده، دنیاتون میده، آخرتتون میده
ای آبرودار آبرویم را بخر٬ جان زهرا از گناهم درگذر... یازهرا...(بخاطر حضرت زهرا کپی کنید!ب ثواب مادر خوبی ها!ب ثواب عزیز تازه رفته ی من اشک اگه تو چشاتون حلقه زد،اگه قلبتون تند زد به یاد من گنه کار هم باشیدبرای دل بیمار من هم دعا کنیدبرا ازدواج جوانهادعاکنیدکپی کنید!
یه بار اینو گوش دادم فوق العادست
1393/07/2 - 12:35مرسی
صوتیش واقعا عالیه
تا بنویسم استب میزنن
1393/05/16 - 23:39صوفیا هرجا گیر کردی به من مراجعه کن...
ذرت که میوه نیست رضا
جزو غلاته...
چه کاریه بلاخره از رمین رووییده میشه بعد پوستشو میگیریم میخوریم
1393/05/17 - 00:05آره بادوم زمینی هم از زمین روئیده میشه پوستشو میگیریم و میخوریم ، میوه است عایا؟
یا سبزی خوردنم از زمین در میاد ولی سبزیه نه میوه...
بامداد میزنم لهت میکنما دیگه واسه یه 5 امتیازم داری گیر میدیاااا بازی بود تموم شد رفت
1393/05/17 - 00:23من نمیدونستم اسم میوه میخوای .
1393/05/17 - 00:34نه کلا از ذ میخواستم میوه هم جزوشون بود . اسم ذاکر فامیل ذاکری حالا میوه هم ذرت باشه چی میشه غذا هم میشه ذرت مکزیکی بقیه شو چی
؟ ماشین کشور شهر. رنگ حیوان شغل
آها اینو گفتی شوخی کردی؟
من دیشب اصلأ ندیدم ، چون قبلش رفتم خوابیدم ، حالم زیاد خوب نبودش
آره میدونم شوخی بود...
رضا ممنون از حمایتت تی جان ِ قوربان
1393/04/25 - 20:28اه رضا تابلو نکن دیگه گفتم میدم دیگه ضایع
1393/04/25 - 20:31باعشه بامداد ندید
1393/04/25 - 20:33الان اومدم دیدم که
خیال کردین ماه پشت ابر میمونه؟
ای متقلبا
رشوه؟ رشوه؟
حالا وقتی درسای بعدی رو انقده سخت گرفتم که نتونی جواب بدی بعدش متوجه میشی
میگن در طول ترم دانشجو ها میخندن و آخر ترم استادا
به قول یکی از اساتید دوران دانشگاهمون من مثل روزه خونی هستم که در طول سال هرچه بچه ها روزه میخونن من گریه میکنم ولی پایان ترم یه روزه ای میخونم که همگی با هم گریه کنین
حالا از ما گفتن بود...
روضه اینجوری مینویسن نه اونجوری میگم خدایا روزه رو میخورن نمیخونن
1393/04/25 - 22:32فهمیدم صوفیا
ولی دیگه حوصله نداشتم پاکش کنم از نو بنویسم
شما به بزرگواری خودتون ببخشید...
یلدا چرا الان گریه میکنی؟! گفتم که الان وقت گریه ی منه تو آخر ترم باید گریه کنی
فعلأ بخند...
خوبه بخند...
اینجوری:
الان 50میلیون پولی نیست که بخوایم کار اقتصادی هم بکنیم باهاش
1393/04/12 - 13:53خوب حالا
1393/04/12 - 13:57چیکارش کنم بندازم سطل اشغال ؟ مونده رودستم
1393/04/12 - 13:58بزار بانک
1393/04/12 - 14:01بابا میخوام فکر اقتصادی مردم به کار بیفته
یکی ازم پرسید نمیدونستم بهش چی بگم
بستگی داره تخصص داشته باشی یا نه . کاری بلد باشی قصدت سرمایه گذاری باشه یا اینکه خودت شغلی ایجاد کنی .
1393/04/12 - 14:14ماشینمو عوض میکنم
1393/04/12 - 14:15نیما مشکل این نیست سرمایه مهیا بشه تو چند هفته اینجا رو تغییر میدم الان هیچ فایده ای نداره چون اول باید سایت رو تغییر بدم سرور رو عوض کنم بعد .
1393/03/18 - 00:27نمیدونم جرمه یانه ولی بنرنمیدونمومیذارم بجای پست معمولی تابیان بفهمن نهایتامسدودمیشم منم که دیگه بیخیال اونام...وکاربرای زیادی رو میریزه اینجا...من چندروزپیش عضو شبکه.....شدم رفته بودم بلاگ یکی ازدوستان تبلیغشو اونجادیدم وعضوشدم..همین یه تبلیغ ساده توبلاگ...!
1393/03/18 - 00:31چقدرسرمایه نیازه مگه؟
1393/03/18 - 00:32تبلیغ رو نگذاری بهتره انشالله به وقتش همه جا تبلیغ میدیم . سرماه برای ارتقا کلی چند میلیونی میشه .
1393/03/18 - 00:43رضاجان من خودم دارم وام کالا میگیرم...
از4و6تاده تومان میده انصار..بااین خرده کمکا دردی دوانمیشه..ضامن هم 500تایک میلیون میگیره تاضمانت کنه...توی راهنمای همشهری من باچندتاضامن صحبت کردم تایکیش ردیف شه...جسارت نباشه ولی فکرکنم این کارمنطقی تره..
فدات . انشالله درست میشه نیما .
1393/03/18 - 00:53رضاجان...
شرمنده...ولی هرکاری ازدستم بربیادمیکنم...
به وقتش بهتون میگم ممنون نیما .
1393/03/18 - 01:01هستمت...
ازهرنظر
تاآخرش مهندس..
ممنون .
1393/03/18 - 01:09
والا منم ندیده بودم ... چه روان نویس قشنگ و بسته شکلاتی پارسال بردم براش....
1393/12/9 - 09:11موندم چه جوری تخصص به این مهمی اونم تو بهترین دانشگاه ایران ، دانشگاه تهران قبول شده!
1393/12/9 - 09:24از مزایای دانشگاه آزاد اینه آدم تیز بار میاد تیییییییز!
از مزایای دانشگاه آزاد اینه آدم تیز بار میاد تیییییییز!
1393/12/9 - 09:58مرجان از دست تو
1393/12/9 - 13:10من متعلق به همتونم....
1393/12/9 - 13:19خب چه فرقی داره
1393/12/9 - 19:34اونم الکی مثلا هست دیگه