#مجــید_خراطــها
عزیزم دلخوریام زیاد شده انگاری فصل خزون برگمه
میخوام سفره ی دلم رو وا کنم به خدا این بارمیگم چه مرگمه
اگه هی بی خودی دعوا میکنم خوب می خوام بهم محبت بکنی
به خدا بعضی روزا فکر می کنم که داری منو تحمل می کنی
جلوی غریبه ها خیلی بده دستتو از توی دستام می کشی
خودمو گاهی به مردن می زنم تا شاید منت منو بکشی
آرزومه یه دفعه جایی میری بپرسی میشه برم یا که نرم
مطمئن باش که بهت میگم برو اما زودبرگردی دردت به سرم
وقتی می بینم باهام غریبه ای فکر رفتن هی میوفته تو سرم
اما چون طاقت رفتن ندارم میزنم به بی خیالی می گذرم
بی محلیات داره زجرم میده دیگه از این وضعیت خسته شدم
چرا هی دروغ می گم نمی دونم انگاری زیادی وابسته شدم
وقتی بی خودی میگم مریض شدم دوست دارم یه کمی دلواپس بشی
به خدا چیز زیادی نمی خوام چی می شه اگه یه کم عوض بشی
وقتی که سراغتو نمی گیرم چی می شه یه بار سراغم بگیری
واسه اینکه بهت محبت بکنم دور از جونت تو هم یک بار بمیری
... ادامه
سعید ذوق داره دیگه، چرا درکش نمیکنی
1392/05/13 - 18:21آخه ازدواجم ذوق کردن داره
1392/05/14 - 00:56فک کردی همه مث تو بی ذوقن؟؟؟ تو احساس نداری دیگرانم مث خودت تصنور نکن
1392/05/14 - 01:02خانم تصنور شما اول ببین چی نوشتی
1392/05/14 - 01:08بعدشم کی گفته من بی ذوقم خیلی هم من خوش ذوقم
نمردیم خوش ذوقیتم دیدیم ... ریلکس باش برادرم....
1392/05/14 - 01:19چشم خواهر گلمالبته اگه بزارن
1392/05/14 - 01:27