یافتن پست: #چشم

Mohammad
Mohammad
سیاهی دو چشمانت مرا کشت
درازی دو زلفانت مرا کشت

به قتلم حاجت تیر و کمان نیست
خم ابرو و مژگانت مرا کشت

بابا طاهر عریان
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
ﮐﺎﺵ ﺑﭽﻪ ﺍﻡ ﭘﺴﺮ ﺑﺎﺷﺪ !… ﺗﺎ ﺍﮔﺮ ﻃﻼﻕ ﺧﻮﺍﺳﺖ , ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﺪ ﺍﮔﺮ ﺯﻧﺶ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩ , ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﺪ ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﺪ ﺗﺎ ﺍﮔﺮ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﮐﺸﯿﺪ , ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﺪ ﺍﮔﺮ ﺗﺎ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﯿﺎﻣﺪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﺪ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﻠﻨﺪ ﺧﻨﺪﯾﺪ , ﺍﮔﺮ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﮐﺮﺩ , ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﺪ ..... . ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﻣﺠﺮﺩﯼ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﮐﺮﺩ, ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﺪ ﺗﺎ ﺍﮔﺮ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎ ﭘﺮﺳﻪ ﺯﺩ , ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﺪ ﺍﮔﺮ ﺳﺮﮐﺸﯽ ﮐﺮﺩ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﺪ . ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﺁﺧﺮ ﺍﮔﺮ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺑﮑﺸﺪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻫﺮﺯﻩ ﺍﺵ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﯾﺮ ﺑﯿﺎﯾﺪ , ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻫﺮﺯﻩ ﺍﺵ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺳﻔﺮ ﻣﺠﺮﺩﯼ ﺑﺮﻭﺩ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻫﺮﺯﻩ ﺍﺵ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﺨﻨﺪﺩ ﯾﺎ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﮐﻨﺪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻫﺮﺯﻩ ﺍﺵ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ ﺍﮔﺮ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﻨﺪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﻧﺎﺑﻠﺪﺵ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ ﺍﮔﺮ ﭘﺴﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺍﻣﻦ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ... ﺩﯾﮕﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻫﺮﺯﻩ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺁﺯﺍﺭﺵ ﻧﻤﯿﺪﻫﺪ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﺸﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺭﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﭘﺎﯾﺶ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﯼ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻓﺴﺎﺩﻫﺎﯼ ﻓﮑﺮﯼ ﻭ ﺯﯾﺮ ﮐﻤﺮﯼ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻧﻨﺪﺵ ﺍﮔﺮ ﭘﺴﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ ﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯼ ﭘﻮﺳﯿﺪﻩ ﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ... # ﺑﭽﻪ_ﺍﻡ _ ﭘﺴﺮ ﺑﺎﺷﺪ
... ادامه
دیدگاه · 1394/06/21 - 22:26 توسط Mobile ·
3
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
- زن هر چقدر هم كه بزرگ شود؛ همسر شود؛ مادر شود؛ مادربزرگ شود... درونش هنوز هم "دختری" کوچک چشم انتظار است؛ انتظار می کشد برای لوس شدن، محبت دیدن، دستی می خواهد برای نوازش، و چشمی برای ستایش... مهم نیست چند ساله شدی؛ زن که باشی، دنیای درونت همیشه صورتی ست...
... ادامه
دیدگاه · 1394/06/20 - 23:18 توسط Mobile ·
6
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
خواب دیدم که خدا عاشق چشمان تو شد ... اشک ریزانِ دعا، دست به دامان تو شد ....! مات و مبهوتِ از این خلقت زیبای عجیب .. آسمان را به تو بخشید و گُل افشان تو شد ...! روسری از سر تو رفت عقب، ماه گرفت .. ماه پَرپَر شد و پَژمرد و به قربان تو شد ....! چه شد این چشم منِ مُلحدِ افسانه پرست .. تار مویی ز تو را دید و مسلمان تو شد ....! با دل سرکش بی عاطفه ی خسته ی من .. تو چه کردی که دلم گوش به فرمان تو شد ...! آنقدَر از تو نوشتم همه جا پیش همه .. قصّه ی شاعری ام یکسره دیوان تو شد ...! جگرم خون شده، ای کاش که می فهمیدی ... در خودش گم شده بود آنکه غزل خوان تو شد .. ‏
... ادامه
دیدگاه · 1394/06/20 - 07:21 توسط Mobile ·
5
آرمین
روز-ازدواج.jpg آرمین
فاطمه جان بسته خدا عقد تورا با علی (ع) فاطمه شد چشم و چراغ تو یا علی (ع)
دیدگاه · 1394/06/18 - 17:02 ·
1
شهرزاد
images (6).jpg شهرزاد
♫♫♫

من از غل و زنجیر میترسم
از آه بی تاثیر میترسم
از اتفاق ظاهرا ساده
از اتفاقی که نیفتاده
میخندم و از خنده میترسم
هر روز از آینده میترسم
زیر بید بی مجنون میشینم
زیر شر شر بارون میشینم
فکر میكنم شاید برگردی
با خودم می گم باید برگردی
خنجر واسه ی این سینه كافی نیست
عاشق كشی رسم تلافی نیست
ای چشم ، از دیدن خلاصم كن
از چشم پوشیدن خلاصم كن
اینقد گیجم كه نمیدونم
باید تو رو از چی بترسونم


ترانه سرا : حسین صفا
متن آهنگ بید بی مجنون
رضا
رضا
سرعت اینترنت رو چشم زدم الان واقعا خراب شده .
دیدگاه · 1394/06/14 - 00:44 ·
5
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
ﻟﺮﻩ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﺍﺗﺎﻕ ﻋﻤﻞ ﻣﯿﺎﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ... ﭘﺴﺮﻩ ﻣﯿﭙﺮﺳﻪ ﺣﺎﻝ ﭘﺪﺭﻡ ﭼﻄﻮﺭﻩ؟ ﻟﺮﻩ ﻣﯿﮕﻪ : ﭘﺪﺭﺕ ﺩﭼﺎﺭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﺷﺪﻩ،ﭘﺎﻫﺎﺵ ﻓﻠﺞ ﺷﺪﻩ،ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ، ﭼﺸﻤﺎﺷﻮ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ... ﭘﺴﺮ ﺑﺎ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ ﺗﮑﯿﻪ ﻣﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻭ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻴﻜﻨﻪ ... ﻟﺮﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﺷﻮﺧﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎﺑﺎﺕ ﻣﺮﺩ
... ادامه
1 دیدگاه · 1394/06/12 - 23:21 توسط Mobile ·
7
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
جان من در دست او دستش به دست دیگری جام من در دست او ، مدهوش و مست دیگری ماه او در چشم من چشمش به چشمان رقیب هستیم از هست او هستش به هست دیگری عمر من شد در فراق، او غرق عیش همرهان قبله ی من روی او ، او بت پرست دیگری تار زلفش دار من ، نوش لبش بر یار خود آرزویم وصل او ، او سوی وصل دیگری کوه کندم بهر او ، سرها سپردم در رهش آمد اما در میان ، گفت:"ناز شصت دیگری"
... ادامه
دیدگاه · 1394/06/12 - 08:15 توسط Mobile ·
5
Mohammad
Mohammad
">مرجان بانو :)
بصورت عجیبی خبری ازت نیست آبجی خانوم
خیلی زود اعلام حضور کن :d
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
ﺑـﻪ ﻧﻈﺮﻡ ﺑﺎﻳﺪ ﻟﯿﻠـﺎ ﻓـﺮﻭﻫـﺮ ﻭ ﺷﻬـﺮﻩ ﻭ ﻋﻤـﻮﭘـﻮﺭﻧﮓ ﻭ ﺍﻧـﺪﯼ ﺭﻭ ﺑﺠـﻮﺷـﻮﻧﻦ . ﻋﺼـﺎﺭﻩ ﺷـﻮﻧـﻮ ﺑﮕﯿـﺮﻥ ﺑـﻪ ﻋﻨـﻮﺍﻥ ﻋﺼـﺎﺭﻩ ﯼ ﺟﻮﺍﻧـﯽ ﺑﻔـﺮﻭﺷﻦ :| ﺷﻬﺮﺍﻡ ﺻﻮﻟﺘﯽ رو ﮐﻪ ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﺑﮕﯿﺮﯾﻦ ﺑﻤﺎﻟﯿﻦ ﺑﻪ ﭘﻮﺳﺘﺘﻮﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻩ ..
18 دیدگاه · 1394/05/31 - 23:19 توسط Mobile ·
5
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
پلک بستی که تماشا به تمنا برسد
پلک بگشا که تمنا به تماشا برسد

چشم کنعان نگران است خدایا مگذار
بوی پیراهن یوسف به زلیخا برسد

ترسم این نیست که او با لب خندان برود
ترسم این است که او روز مبادا برسد

عقل می‌گفت که سهم من و تو دلتنگی است
عشق فرمود‌: نباید به مساوا برسد‌ !

گفته بودم که تو را دوست ندارم دیگر ..
درد آنجا که عمیق است به حاشا برسد

احسان افشاری
... ادامه
دیدگاه · 1394/05/31 - 13:29 ·
6
شهرزاد
شهرزاد
قاضی روی میز خم شد: خب دخترم؛ دلت می خواد با مادرت زندگی کنی یا پدرت؟

دخترک زیر چشمی به قاضی نگاه کرد. چشم گرداند
چند لحظه به زن و مرد خیره ماند.
قاضی از مرد و زن خواست که برای چند دقیقه دادگاه را ترک کنند.
دخترک با نگاه، رفتن آنها را دنبال کرد تا در بسته شد.
قاضی از جا بلند شد.
رفت و روی صندلی کنار او نشست: خب؟!
دخترک آه کشید: گیج شدم.
قاضی خم شد و همان طور که موی اورا نوازش می کرد، پرسید: چرا؟
دخترک رو به او کرد: آخه سارا میگه خودمو نصف کنم. یه نصفه رو بدم به پدر نصفه ی دیگرو به مادر. این طوری هیچ کدوم تنها نمی مونن. مگه نه؟{-60-}
دیدگاه · 1394/05/31 - 12:44 ·
6
Mohammad
mordadiaaaaaa-300x240.jpg Mohammad
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقـــی
به صد دفتر نشاید گفت شرح حال
-----------------------------------------------
امروز آخرین روز ماه مردادِ، خوش به حال اونایی که از این ماه بهره کافی رو بردن
واسه اونایی هم که بیخیال بودن، ناراحت نباشن مرداد 95 نزدیکه {-18-}
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
ﺑﻐﻠﺖ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻏﺰﻝ ﻭ ﺑﻮﺳﻪ ﻭ ﺁﻏﻮﺵ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ! ﻣﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺷﮑﺎﺭ ﺗﻮﺍﻡ ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﺷﺒﯽ ﮐﺒﮏ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﻣﻦ ﻗﻮﺵ، ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ! ﻏﻤﺰﻩ ﯼ ﭼﺸﻢ ﺩﻝ ﺁﺷﻮﺏ ﺗﻮ ﮐﻢ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﻧﺎﺯ ﺍﺑﺮﻭﯼ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺭﻭﺵ، ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺩﻝ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﯼ ﺯﻧﺠﯿﺮﯼ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: ﺣﺒﺲ ﺩﺭ ﺣﻠﻘﻪ ﯼ ﮔﯿﺴﻮﺵ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ! ﻋﺴﻠﺴﺘﺎﻥ ﻏﺮﯾﺒﯽ ﺳﺖ ﮔﻞ ﺭﻭﺵ ﻭﻟﯽ ﻋﺴﻞ ﺍﺯ ﺷﺎﻧﻪ ﯼ ﮐﻨﺪﻭﺵ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻃﺎﻟﻊ ﺷﻮﺭﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﮕﺮﺩﺍﻧﺪ، ﺁﻩ ﭼﻨﮓ ﺩﺭ ﺗﺎﺭ ﺳﺮ ﻣﻮﺵ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺗﺎﺭ ﻟﻄﻔﯽ، ﻏﺰﻝ ﺳﺎﯾﻪ -ﺷﺐ ﺍﺯ ﻧﯿﻤﻪ ﮔﺬﺷﺖ- ﺳﺮ ﻣﻦ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺯﺍﻧﻮﺵ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﺩ!
... ادامه
دیدگاه · 1394/05/30 - 23:40 توسط Mobile ·
6
شهرزاد
شهرزاد
متن شعر از :
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
میخوام گوشی بخرم همه میگن آیفون6 بگیر اما من نمیدونم به دردم میخوره یا نه؟خریدن آیفون بیشتر واسه فخر فروشی عه چون کارایی داره ک تو ایران قابل استفاده نیست :| شماها گوشیاتون چیه؟ راضی هستین؟ این پست رو بحث تخصصی گوشی موبایل کنیم مرسی :)
14 دیدگاه · 1394/05/20 - 18:28 توسط Mobile ·
6
مرجان بانو :)
811733283_12335.jpg مرجان بانو :)
این وسط این گله بره تو چشم بدخواهاتون{-7-}
دیدگاه · 1394/05/19 - 14:27 در طبيعت ·
5
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
فال حافظ گرفتم ببینین چی اومده برام:


تو تمام خوبی های را در خود داری. چشمهایت بیانگر خوش و غم های دل توستو تو از خوبی برای خود برجی ساخته ای که کسی به پایت نمی رسد. روزگارت به خوشی می گذرد. عهد با دلبری بسته ای که بسیار فرخ و خوب است. کسی نیست که شیفته ی جمال معنویت نشود دائم به فکر بخشش هستی و برای همین پیر نمی شوی.
{-26-}{-26-}{-26-}{-26-}
Mohammad
OPNAGcCZFO.jpg Mohammad
این داره چیکار میکنه :d
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
لذّت دنیا،
داشتنِ کسی ست
که دوست داشتن را بلد است؛♥️
به همین سادگی ..!
این روزها
گفتن دوستت دارم! آنقدر ساده است که میشود آنرا از هر رهگذری شنید!
اما فهمش...
یکی از سخت ترین کارهای دنیاست
سخت است اما زیبا!
زیباست
برای اطمینان خاطر یک عمر زندگی
تا بفهمی و بفهمانی...
هر دوره گردی "لیلی" نیست...
هررهگذری"مجنون"...
و تو شریک زندگی هر کس نخواهی شد!
تا بفهمی و بفهمانی...
اگر کسی آمد و هم نشینت شد
در چشمانش باید
رد آسمان، رد خدا باشد
و باید برایش
از"من" گذشت
تا به ،
"ما" رسید ...
bamdad
n.jpg bamdad
ساعت شنی به من یاد داد

باید خالی شوی تا پُر کنی...

تا پُر کنی کسی را،دلی را،چشمی را،گوشی را....

خالی کنی خودت را از نفرت تا پُر کنی کسی را از عشق

خالی کنی دلت را از غم تا پُر کنی دلی را از شادی

خالی کنی چشمت را از کینه تا پر شود چشمی از آرامش

خالی کنی گوش هایت را از دروغ تا پر کنی گوش هایی را از زمزمه های عاشقانه

و مبادا اشتباه کنی

مبادا خالی شوی به قیمت لبریزی دیگران...

یادت باشد ساعت شنی روزی می چرخد

و این بار این تو هستی که پُر میشوی از آنچه خودت پُر کرده ای دیگران را...

{-35-}
دیدگاه · 1394/05/9 - 14:28 ·
6
رضا
رضا
تازگی به حساسیت پیدا کردم اصلا دست به یخ نمیتونم بزنم .
رضا
رضا
تو این فکرم آواتارم رو عوض کنم دستم خسته شد عوضش کنم دست راست رو بذارم جلوی صورتم بهتره :)
bamdad
bamdad
ما گشته‌ایم، نیست، تو هم جستجو نکن

آن روزها گذشت، دگر آرزو مکن

دیگر سراغ خاطره‌های مرا مگیر

خاکسترِ گداخته را زیر و رو مکن

در چشم دیگران منشین در کنار من

ما را در این مقایسه بی آبرو مکن

راز من است غنچه‌ی لب‌های سرخ تو

راز مرا برای کسی بازگو مکن

دیدار ما تصور یک بی‌نهایت است

با یکدگر دو آینه را رو برو مکن

{-35-}
صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ