به دلم افتاده است که به یاد من نشسته ای امشب…
پلک هایت سنگین خوابند اما هنوز آنها را بر روی هم نگذاشته ای…
به دلم افتاده است که دلت هوای مرا کرده
و در میان خاطرهامان به دنبال من میگردد امشب …
امشب و هر شب یک دل سیر از بغضت خالی میشوم…
عکست را آغوش میگیرم، وای که چقدر جایت خالی است در کنارم…
دست خودم نیست اگر دستم از تو می نویسد…
اگر دلتنگم و چشمانم
هر شب از یاد تو خیسند…
“دوستت دارم”…
... ادامه
به نظرت اینجور هست ؟
1397/11/22 - 12:32صد در صد همینطوره
1397/11/22 - 14:13ممنون بابت نظر کارشناسی شما
1397/11/22 - 14:38خواهش مندم
1397/11/22 - 14:42