با همین دست به دستان تو عادت کردم / این گناه است ولی جان تو عادت کردم / جا برای من گنجشک زیاد است اما / بر درختان خیابان تو عادت کردم / گرچه گلدان من از خشک شدن میترسد / به ته خالی لیوان تو عادت کردم / مانده ام آخر این شعر چه باشد افسوس / بر نداشتن پایان تو عادت کردم .
گفتمش بی تو دلم میمیرد / گفت با خاطره ها خلوت کن / گفتمش خنده به لب میمیرد / گفت با خون جگر عادت کن / گفتمش با که دلم خوش باشد / گفت غم را به دلت دعوت کن / گفتمش راز دلم را چه کنم / گفت با سنگ دلم صحبت کن .