یکی از رفیقام نصابه پرده است...می خواستم باهاش یه قراری بذاریم هم دیگه رو ببینیم...تو تاکسی بودم ...که بهش گفتم کجایی ...گفت تو یه خونه دارم میل پرده اینا میزنم تا یه ساعت دیگه میام در مغازه....
منم گفت پس تا پردشو بزنی منم خودمو می رسونم....!!!
که یهو یه خانومه پشت سریم با کیفش کوبید تو سرم...گفت خاک بر سرتون...اقا نگه دار من پیاده میشم....بعد راننده هم گفت گفت خانوم شما چرا...این بی شعور باید بره گم شه...!!!
حالا ما رو میگی!!!!!!!!
... ادامه