اکبر عبدی می گوید : یک روز سر سریال بودیم و هوا هم خیلی سرد بود ، حسین از ماشین پیاده شد بدون کاپشن !
گفتم : حسین این جوری اومدی از خونه بیرون ؟ نگفتی سرما میخوری ؟ کاپشن خوشگلت کو ؟
گفت : کاپشن قشنگی بود ، نه ؟
گفتم : آره !
گفت : من هم خیلی دوسش داشتم ولی سر راه یکی رو دیدم که اون هم دوسش داشت و هم احتیاجش داشت ولی من فقط دوسش داشتم !!!
نفس بکش !
نفس بکش !
نفس بکش لعنتی !
نفس بکش !
نفس …
دکتر سرش را تکان میدهد و پرستار هم
عرقش را پاک میکند و کوههای سبز بر صفحه ی مانیتور کویر میشوند !
دوستم میگفت پیاز تنها ماده غذایی هست که میتونه اشک آدمو در بیاره
من برای اینکه ثابت کنم اشتباه میکنه یه نارگیل برداشتم و زدم تو سرش
اونم کاملا به اشتباهش پی برد.
یارو تو خیابون ماشین زده بهش پهن شده کف آسفالت،
رفتم دستش رو بگیرم بلندش کنم از رو زمین،
می گه «قربونت تو همین حالت یه عکس ازم بگیر می خوام بذارم تو نمیدونم!»
خدایاااا
وقتی میخوای صبح بری دانشگاه و ﺗﻮﯼ تخت خوابتی :
ﺳﺎﻋﺖ ۶ﺻﺒﺤﻪ ، ۵ﺩﻗﯿﻘﻪ ﭼﺸﻤﺎتو ﻣﯿﺒﻨﺪﯼ
و یه دفه چشماتو باز می کنی می بینی ساعت شده ۷:۴۵دقیقه
حالا ﺗﻮﯼ ﮐﻼﺳﯽ :
ﺳﺎﻋﺖ ۹:۳۰ﺻﺒﺤﻪ ، ۵ﺩﻗﯿﻘﻪ ﭼﺸﻤﺎتو میبندی ﻭ بعد باز می کنی
ﺳﺎﻋﺖ هنوز ۹:۳۱ ﺩﻗﯿﻘﻪ س
(مورد داشتیم ۹:۲۹دقیقه گزارش شده)
سلام
1392/10/2 - 20:54خوبی؟
سلام مرسی پسر
1392/10/2 - 20:59چه خبر داداش؟
1392/10/2 - 21:09سلامتی - نت - نمیدونم و سیگار
1392/10/2 - 21:12هاااااااااااااااااا؟!
1392/10/2 - 21:14بازم ازون حرفا زدی؟!
میام میزنم تو سرتا....
بچه پررووووووووووووووووووووو
1392/10/2 - 21:18آقای اینجا ایران من این حرفاتو نشنیده میگیرم.. نت و نمیدونم و سیگار
1392/10/5 - 22:12