یافتن پست: #بخواهم

sajjad huseini
sajjad huseini
رونالدو: با کفش قرضی بازی می‌کردم

کریس رونالدو در نامه‌ای سرگشاده به روزهای شروع فوتبال بازی کردن و سختی‌هایی که متحمل شده بود اشاره کرد و از وضع زندگی‌شان در گذشته گفت.
خیلی‌ها در طول سال‌های بازی کردن رونالدو از او انتقاد کرده‌اند. او همه انتقادات را قبول کرد و مدام تلاشش را بیشتر کرد تا تبدیل به یکی از موفق‌ترین بازیکنان دنیا شد. اما این بار در نامه‎ای سرگشاده دیگر این موارد را به شکل راز نگه نداشت و توضیحاتی درباره کودکی‎اش داد.
رونالدو نوشت: پدر من مسئول رختکن تیم سی اف آندورینیا بود، او بود که به من انگیزه داد تا در تیم جوانان این باشگاه مشغول شوم. من می‌دانستم که رفتنم باعث می‌شود او به من افتخار کند، این موضوع را دوست داشتم و حس غرور و برنده شدن به من دست می‌داد.
رونالدو در ادامه نوشت: البته آن زمان ما پول زیادی نداشتیم، در واقع در آن زمان زندگی در مادیرا اصلا کار آسانی نبود. من معمولا با کفش‌هایی کهنه بازی می‌کردم که مدت‌ها هم برادرم آن را پوشیده بود و گاهی هم یک جفت کفش قرض می‎کردم تا بازی کنم. وقتی بچه هستی پول برایت اهمیتی ندارد و به دنبال آرزوها هستی.
ستاره پرتغالی از انگیزه‌هایش هم صحبت کرد: بعد از انجام ۴۰۰ بازی با رئال مادرید هنوز هم انگیزه‌ام بردن است. این برای من همه چیز است و من این طور به دنیا آمده‌ام.
او همچنین درباره شروع کارش گفت: روزی که از جزیره به آکادمی اسپورتینگ لیسبون رفتم ۱۱ سال سن داشتم. سخت‌ترین دوران زندگی‌ام بود، اما به خوبی آن را به یاد دارم. شاید عجیب باشد اما فرزندم، کریستیانو جونیور که ۷ سال سن دارد به خوبی درک می‌کند که اگر از او بخواهم ۴ سال بعد به لندن یا پاریس سفر کند چقدر سخت خواهد بود.
... ادامه
[لینک]
دیدگاه · 1396/07/17 - 12:59 ·
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
ﺩﻝ ﺧﻮﺷﻢ ﺑﺎ ﻏﺰﻟﯽ ﺗﺎﺯﻩ، ﻫﻤﯿﻨﻢ ﮐﺎﻓﯽ ﺳﺖ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺑﺎﺯ ﺭﺳﺎﻧﺪﯼ ﺑﻪ ﯾﻘﯿﻨﻢ . ﮐﺎﻓﯽ ﺳﺖ ! ﻗﺎﻧﻌﻢ، ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﺎﻩ ﮔﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﺑﻨﺸﯿﻨﻢ ﮐﺎﻓﯽ ﺳﺖ ! ﮔﻠﻪ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﻦ ﻭ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎ ﻫﻤﺰﺍﺩﯾﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﮐﺎﻓﯽ ﺳﺖ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ! ﺗﻮ ﺩﺭ ﺁﻥ ﮔﺴﺘﺮﻩ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪﯼ ﮐﻦ! ﻣﻦ ﻫﻤﯿﻦ ﻗﺪﺭ ﮐﻪ ﮔﺮﻣﺎﺳﺖ ﺯﻣﯿﻨﻢ ﮐﺎﻓﯽ ﺳﺖ ﻣﻦ ﻫﻤﯿﻦ ﻗﺪﺭ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺣﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﯾﺖ ﮔﻬﮕﺎﻩ ﺑﺮﮔﯽ ﺍﺯ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﯼ ﺷﻌﺮ ﺑﭽﯿﻨﻢ ﮐﺎﻓﯽ ﺳﺖ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﯾﻌﻨﯽ ﻏﺰﻟﯽ ﺷﻮﺭﺍﻧﮕﯿﺰ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺷﻮﻕ ﻣﺮﺍ، ﺧﻮﺏ ﺗﺮﯾﻨﻢ ﮐﺎﻓﯽ ﺳﺖ
... ادامه
دیدگاه · 1394/06/21 - 20:49 توسط Mobile ·
4
bamdad
bamdad
▐ اولین بار

که بخواهم بگویم دوستت دارم، خیلی سخت است!

تب می‌کنم، عرق می‌کنم، می‌لَرزم جان می‌دهم.

هزار بار،

می‌میرم و زنده می‌شوم پیش چشمهای تو

تا بگویم دوستت دارم.

اولین بار

که بخواهم بگویم دوستت دارم، خیلی سخت است!

امّا

آخرین بار آن از همیشه سخت‌تر است

و امروز می‌خواهم برای آخرین بار بگویم دوستت دارم

و بعد راهم را بگیرم و بروم

چون تازه فهمیدم،

تو هرگز دوستم نداشتی!

{-109-}
دیدگاه · 1393/12/11 - 21:19 ·
4
Mohammad
23848910742450344550.jpg Mohammad
الهی ...
سه خصلت است که نمی گذارد از درگاهت چیزی بخواهم ،
و فقط یک خصلت است که مرا به آن ترغیب می کند ؛

آن سه خصلت عبارتند از :
فرمانی که داده ای و من در انجامش درنگ کرده ام ،
و کاری که مرا از آن نهی فرمودی ولی من بدان شتافته ام ،
و نعمتی است که عطا فرموده ای ولی من در شکرگزاریش کوتاهی نموده ام ...

و اما تنها مساله ای که مرا به سویت می خواند :
تفضل و مهربانی تو به کسی است که به آستانت روی آورده ،
و چشمِ امید به تو بسته است ...

همه ی لطف و احسانت از روی تفضل ،
و همه ی نعمتهایت بی سبب و بدونِ زمینه ی استحقاق است ...
... ادامه
صوفياجون
صوفياجون
پس از مرگم در سوگ من منشین
آن هنگام که بانگ ناخوشایند ناقوس مرگ را می شنوی
که به دنیا اعلام می کند: من رها گشته ام ؛
ازاین دنیای پست , از این مأمن پست ترین کرم ها
وحتی وقتی این شعر را نیز می خوانی, به خاطر نیاور
دستی که آنرا نوشت, چرا که آنقدر تو را دوست دارم
که می خواهم در افکار زیبایت فراموش شوم
مبادا که فکر کردن به من تو را اندوهگین سازد
حتی اسم من مسکین را هم به خاطر نیاور
آن هنگام که با خاک گور یکی شده ام
هر چند از تو بخواهم این شعر را نگاه کنی
بلکه بگذار عشق تو به من , با زندگی من به زوال بنشیند
مبادا که روزگار کج اندیش متوجه عزاداری تو شود
و از اینکه من رفته ام (از جدایی دو عاشق) خوشحال شود.
{-35-}{-35-}
✔♥Дℓɨ♥✔
10369203_814959441871333_6928357407004845311_n.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست

بیشتر ازاین چه بخواهم از
گاه گاهی که بنشینم کافیست

گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست

آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافیست

من همین قدر که با حال و هوایت گه گاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست

فکر کردن به تو یعنی غزل شور انگیز
که همین شوق مرا خوب ترینم کافیست

محمد علی بهمنی
zoolal
zoolal
این روزها
خسته تر از انم که بخواهم گله کنم
از ادم هایی که خواسته یا ناخواسته دلم را شکستند…
نه پایی برای رفتن دارم
نه دلی برای کندن…
آرام و بی صدا گم میشوم
در تمتم حرفهایی که نشنیده گرفته شد
تمام اشکهایی که نادیده گرفته شد
و تمام منی که از یادها رفت….
دنیایتان ارزانی خودتان …
من دیگر بازی نیستم
نفسم بریده است
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/18 - 23:58 ·
6
bamdad
bamdad
یعنی میشود روزی برسدکه بیایی.....

مرا در آغوش بگیری....بخواهم گله کنم....

بگویی هیس.....

بگویی همه کابوس ها تموم شد....!؟!؟!

:(
دیدگاه · 1393/03/18 - 23:09 ·
6
bamdad
bamdad
رضا
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه با هر username كه باشم، من را connect می كند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه تا خودم نخواهم مرا D.C نمی كند .

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه با یك delete هر چی را بخواهم پاك می كند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه اینهمه friend برای من add می كند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه اینهمه wallpaper كه update می كند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه با اینكه خیلی بدم من را log off نمی كند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه همه چیز من را می داند ولی SEND TO ALL نمی كند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه می گذارد هر جایی كه می خواهم Invisibel بروم

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه همیشه جزء friend هام می ماند و من را delete و ignore نمی كند.

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه همیشه اجازه، undo كردن را به من می دهد

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه آن من را install كرده است
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه هیچ وقت به من پیغام the line busy نمی دهد

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه اراده كنم، ON می شود و من می توانم باهاش حرف بزنم

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه دلش را می شكنم، اما او باز من را می بخشد و shout down ام نمی كند

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه password اش را هیچ وقت یادم نمی رود، كافیه فقط به دلم سر بزنم

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه هیچ وقت پیغام no response to نمی دهد

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه هیچ وقت ویروسی نمی شود و همیشه سالم است

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه هیچوقت نیازی نیست براش BUZZ بدهم

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه نامه هاش چند كلمه ای بیشتر نیست، تازه spam هم تو كارش نیست

خدا را دوست دارم ، بخاطر اینكه وسط حرف زدن نمی گوید، وقت ندارم، باید بروم یا دارم با كس دیگری حرف می زنم
خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه فقط وقت بی كاریش یاد من نمی افتد

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه می توانم از یكی دیگر پیشش گله كنم، بگویم كه ....

خدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه همیشه پیشم می ماند و من را تنها نمی گذارد، دوست داشتنش ابدی است

خدا را دوست دارم به خاطر اینكه از من می پذیرد كه بگویم :
خدا یا دوستت دارم....

{-41-}
bamdad
bamdad
خدايا ! صدايم را مي شنوي ؟!
نيامدم حرف هاي هميشگي را بزنم...
نيامدم که بخواهم راهي نشانم دهي...
خودم پيدا ـَش کردم...
مي خواهم بروم...
فرار کنم...
جايي بروم که خاطرات گذشته معني ندهند...
جايي که فراموش کنم....
همه چيز را....
چنين جايي را سراغ داري ؟!
هر جا که باشد مي روم ، فقط بگو کجا؟؟؟؟؟؟؟

خدايا ! چرا ساکتي ؟!
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/20 - 19:55 ·
8
محمدطاها
محمدطاها
خدایا آبروی من را به توانگری نگه دار و شخصیت من را با تنگدستی از بین مبر تا مبادا از روزی خواران تو روزی بخواهم و از آفریده های بد کردار طلب مهربانی کنم
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/9 - 03:09 ·
4
محمدطاها
محمدطاها
خدیا اگر بخواهم از حال و روز خویش بگویم ، باید در انتظار باران اشکهایت باشم ، تا بدانی عشقی که آفریده ای و احساساتش به چه روزی افتاده ، مثل این است که برگ سبزی از شاخه اش بر روی زمین افتاده و همه بر روی آن پا میگذارند و یک برگ خشکیده همچنان بر روی شاخه اش مانده…
خدایا در این چند صباح باقی مانده از این زندگی بی محبت و پوچ ،هوای عاشقان را داشته باش
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/2 - 11:15 ·
4
حمید
حمید
یعنی میشود روزی برسد.....
که بیایی.....
مرا در اغوش بگیری....
بخواهم گله کنم....
بگویی هیس دیگه هیچی نگو .....
بگویی همه کابوس ها تموم شد عزیزم
از حالا من و تو با همیم .....
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/23 - 23:19 ·
9
bamdad
bamdad
عاشقانه دوستت خواهم داشت......



بی آنکه بخواهم دوستم داشته باشی و عاشقانه در غم تو خواهم مرد ....



بی آنکه بخواهم در مرگم اشکی بریزی....
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/23 - 18:16 ·
5
bamdad
bamdad
به عاشقانه های خودم

روزنامه می چسبانم تا آنهایی که .

. با اشتیاق اراجیف های مرا دنبال می کنند ..

از درون بی کس شان خبر دار نشوند ..

نه اینکه بخواهم بی کسی هایم را بزرگ کنم .. نه .. میدانی عزیز ..

از تحقیر خود در چیدمان واژه ها ..

که با عنوان "اراجیف های مغز بیمارم به خورد مردم می دهم ..

لذت می برم..!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/17 - 19:57 ·
8
متین (میراثدار مجنون)
ثیثثثث.jpg متین (میراثدار مجنون)
الهی !

اگر بخواهم شرمسارم.... اگر نخواهم گرفتار....
bamdad
bamdad
دعاي يك زن موفق:
خدايا، از تو خردمندي مي‌خواهم تا همسرم را درك كنم، عشق مي‌خواهم تا او را ببخشم، بردباري مي‌خواهم تا شرايطش را بپذيرم، زيرا اگر از تو قدرت بخواهم، او را آنقدر مي‌زنم تا بميرد!
{-77-}
zahra
38608671930ffb801.jpg zahra
بنیامین بهادری دیشب این متن و عکس را به یاد همسرش، روی اینستاگرام خود منتشر کرد{-31-}{-31-}{-31-}

روز عشق من و تو، ٢٢ دى ماه ١٣٧٩ ساعت گرگ و میش، درست سیزده سال پیش در چنین ساعتى همین جا،
حالا من سویشرت سورمه اى اون روز تو رو پوشیدم و پایین ولنجک رو به روى در نمایشگاه منتظر تو که بیایى و از کنارم رد شوى
و من با تمام معنویت اون سال ها تو را بخواهم و …
Noosha
بنیامین Noosha
دل نوشته به همسر مرحومش ...:({-60-}
«روز عشق من و تو، 22 دى ماه 1379 ساعت گرگ و میش، درست سیزده سال پیش در چنین ساعتى همین جا، حالا من سویشرت سورمه اى اون روز تو رو پوشیدم و پایین ولنجک رو به روى در نمایشگاه منتظر تو که بیایى و از کنارم رد شوى و من با تمام معنویت اون سال ها تو را بخواهم و …»{-35-}
ıllı YAŁĐA ıllı
1545639_584116015017140_1848604193_n.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
bamdad
bamdad
بـے آنکـﮧ اجازه بگیرב

قــَلبم را اسیر نگاه خویش کرב

و مَـטּ نیز بـے آنکـﮧ بـבانم چرا

چشمانَم را بـﮧ انتظار نگاهَش روانـﮧ ساختم

و פـال بـے آنکـﮧ بخواهم

בر فراقش گونـﮧ هایم را میزباטּ شـَبنم چشمانـَم ساختـﮧ ام
... ادامه
دیدگاه · 1392/10/1 - 19:58 ·
5
bamdad
bamdad
آمدنت را یادم نیست

آمدی بی آنکه بدانم!

بی اجازه ماندی بی آنکه بخواهم

اما اکنون با ذره ذره وجودم ماندنت را تمنا مبکنم.

مهمان ناخوانده قلبم بمان،که ماندنت را سخت دوست دارم.
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/23 - 20:47 ·
7
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
به چشم هایت بگو انقدر برای دلم رجز نخوانند ...

من اهل جنگ نیستم...

شاعرم...

خیلی بخواهم گرد و خاك كنم...

"شعری"می نویسم...

آنوقت اگرتوانستی..

مرادرآغــــــــوش نگیر..!!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/21 - 01:32 ·
5
Morteza
DSC00219.jpg Morteza
دیروز سفری کوتاه به دانشگاه سابقم داشتم.. دانشگاهی که برای من حکم بهترین ها رادارد.. هیچ گاه یادم نمی رود زمانی که پایم به آنجا باز شد برای انتقالی و بازگشت به هر دری می زدم به هیچ قیمتی نمی خواستم بمانم.. همه اش گله از خدا که چرا چنین شد.. حالا می فهمم که چرا می گویند اگر خدا نامطلوبی را سر راهت قرار داد بدان به صلاح توست.. این جمله برای من مصداق دارد..
چندماهی گذشت و عادت کردیم.. جای پایمان حسابی سفت شد..
دوستان بودند و زندگی شیرین خوابگاهی.. اما اگر بخواهم از حال دلم بگویم آنچنان روبراه نبود.. گویی چیزی کم داشت که در پی اش به هر دری می زد.. نمی دانم اسمش را چه بگذارم..
به قول حافظ سخن عشق نه آن است که آید به زبان...
چند ترم گذشت.. کسانی را دیدم که خوب تر از هر خوبی بودند.. دلشان مثل آینه صاف و زلال بود.. نگاهشان آدم را آرام می کرد.. حرف هایشان چون مرهمی زخم را درمان می کرد.. آنها خدا را جوری می دیدند که با نگاه من فرق داشت.. از زندگی چیزی می خواستند که من نمی خواستم.. به یقین آنها بندگان مخلص خدا بودند.. و کسانی که زندگیم را رنگ و بویی دیگر دادند.. گمشده من همان بود که از آنها آموختم... و آرام آرام همه چیز عوض شد... دیگر خوشی های گذشته برایم بی معنی شدند... هرچند نگاه های اطرافیان عوض شد اما من این "شدن" را دوست داشتم..
و دوستی من با شهدا از آنجا آغاز شد... وهمین آشنایی سرآغاز زندگی دوباره من شد..
دیروز که در دانشگاه قدم می زدم لحظه لحظه ی آن روزها برایم زنده شد.. دلم حسابی تنگ شد.. برای همه چیز.. یادم آمد اعتکاف سال پیش را.. مراسم هایی که در مسجد برگزار می شد و با دوستان می رفتیم.. مراسم چهلم شهید رحیمی و..
سری هم به دوستان شهیدم زدم.. سه شهید گمنام..سه دوست..سه همراه.. سه عزیز.. کسانی که لحظه های دلتنگی ام را همدم بودند.. شنواتر از هر کسی به حرف هایم گوش می دادند و در آن شهر غریب برایم برادری می کردند.. خدا می داند که چقدر دلم برایشان تنگ شده بود...
گاهی یک لحظه یک تصویر یک نگاه یک حال و یک تلنگر زندگیت را زیر و رو می کند...
و چه خوب می شود اگر آن تلنگر راهت را به سمت نور و آرامش عوض کند...
... ادامه
صفحات: 1 2 3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ