یافتن پست: #پوشیدم

محسن
محسن
کامنت:


خوندی cm بزار :'(
رضا
رضا
بعضی ها رو دیدم کاپشن پوشیدن واقعا اینقدر سرد شده ؟
Majid
438892_vFQkVVK5.jpg Majid
داشتم با ماشینم می رفتم سر کار که موبایلم زنگ خورد،گفتم بفرمایید.الووووو.....


فقط فوت کرد!:


گفتم اگه مزاحمی یه فوت کن اگه می خوای با من دوست بشی دو تا فوت کن،

دو تا فوت کرد...


گفتم اگه زشتی یه فوت کن،اگه خوشگلی دو تا فوت کن،دو تا فوت کرد...


گفتم اگه اهل قرار نیستی یه فوت کن اگه هستی دو تا فوت کن،دو تا فوت کرد...


گفتم من فردا میخوام برم رستوران شاندیز،اگه ساعت 12 نمیتونی بیای یه فوت کن،

اگه میتونی بیای دو تا فوت کن.دوباره دو تا فوت کرد...


با خوشحالی گوشی رو قطع کردم.فردا صبحش حسابی به خودم رسیدم،

بهترین لباسامو پوشیدم و با ادکلن دوش گرفتم،تو پوست خودم نمی گنجیدم،

فکرم همش تو قرار امروز بود.


داشتم از خونه در میومدم که زنم صدام کرد و گفت:ظهر ناهار میای خونه؟


اگه نمیای یه فوت کن،اگه میای دو تا فوت کن!!!!!!!!!!!تعجب
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:17 ·
2
Majid
akserver.ir_13953481701.jpg Majid
دوستی تعریف می کرد که صبح یک زمستان سرد که برف سنگینی هم آمده بود مجبور

شدم به بروجرد بروم...


هوا هنوز روشن نشده بود که به پل خرم آباد رسیدم...

وسط پل به ناگاه به موتوری که چراغ موتورش هم روشن نبود برخوردم...

به سمت راست گرفتم، موتوری هم به راست پیچید... چپ، موتوری هم چپ...

خلاصه موتوری لیز خورد و به حفاظ پل خورد و خودش از روی

موتور پرت شد توی رودخونه...


وحشت زده و ترسیده، ماشین رو نگه داشتم و با سرعت رفتم

پایین ببینم چه بر سرش اومد ، دیدم گردن بیچاره ۱۸۰ درجه پیچیده...

با محاسبات ساده پزشکی، با خودم گفتم حتما زنده نمونده...


مایوس و ناراحت، دستم را گذاشتم رو سرم و از گرفتاری پیش آماده اندوهگین بودم...

در همین حال زیر چشمی هم نیگاش می کردم،...


باحیرت دیدم چشماش را باز کرد... گفتم این حقیقت نداره...

رو کردم بهش و گفتم سالمی...؟


با عصبانیت گفت: "په **** مثل یابو رانندگی موکونی...؟ "


با خودم گفتم این دلنشین ترین فحشی بود که شنیده بودم...

گفتم آقا تو رو خدا تکون نخور چون گردنت پیچیده....


یک دفه بلند شد گفت: شی پیچیده؟ شی موی تو؟ هوا سرد بید کاپشنمه از جلو

پوشیدم سینم سرما نخوره!خندهنیشخند
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:09 ·
bamdad
bamdad
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺭﻭﺯﯾﮑﻪ ﻣﻦ ﺳﻔﯿﺪ ﭘﻮﺷﯿﺪﻡ ... ﺭﻓﻘﺎ ﻣﺸﮑﯽ
ﭘﻮﺷﯿﺪﻥ ﻭ ﻣﻦ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﺎ ﺗﯿﺮﯾﭙﺸﻮﻥ ...
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﻭﻥ ﭼﻨﺪﺗﺎﺷﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻣﻦ ﺭﻭ ﺷﻮﻧﻪ ...
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﯾﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺟﻤﻌﯿﺖ ...
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺻﺪﺍﯼ ﺻﻮﺕ ﻗﺮﺁﻥ ﯾﻪ ﺑﯿﻨﻮﺍ ... ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﺷﮑﺎ ...
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺧﺎﮐﺎ ...
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺳﻨﮕﺎ ...
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺩﻝ ﮐﻨﺪﻧﺎ ...
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺑﻐﺾ ﮐﺮﺩﻧﺎ ...
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮎ ... ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺭﻭﺯﯾﮑﻪ ﻧﯿﺴﺘﻢ ...
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺭﻭﺯﯾﮑﻪ ﺭﻓﯿﻘﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻢ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ ... ﺳﻼﻣﺘﯽ
ﺭﻭﺯﯼ ﮎ ﻫﯿﭻ ﯾﺎﺩﻭ ﺧﺎﻃﺮﯼ ﺍﺯﻡ ﺗﻮ ﺫﻫﻦ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻡ
ﻧﻤﻮﻧﻪ ... ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﻭﻥ ﺩﺳﺘﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮎ ﺑﺎ ﯾﺎﺩﺷﻮﻥ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﻟﯽ ﯼ ﻟﺤﻈﻪ ﺏ ﻓﮑﺮﻡ ﻧﯿﻮﻓﺘﺎﺩﻥ ... ﺳﻼﻣﺘﯽ
ﺍﻭﻥ ﺑﯿﻞ ﻭ ﮐﻠﻨﮕﯽ ﮐﻪ ﻣﻨﻮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﺁﺯﺍﺩ
ﻣﯿﮑﻨﻪ ... ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﻭﻥ ﻫﻤﻪ ﺧﺎﮐﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﻡ ﻣﯿﺮﯾﺰﻥ ﺗﺎ
ﺑﻔﻬﻤﻢ ﭼﻘﺪ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺭﻭ ﺩﻟﻪ ﺑﻌﻀﯿﺎ ... ﺳﻼﻣﺘﯽ
ﺍﯾﻦ ﺑﻐﺾ ﻟﻌﻨﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﺜﻪ ﻣﺮﺩ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ...
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺭﻭﺯ ﺁﺧﺮ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ...

{-60-}
رضا
رضا
Mostafa مصطفی نظرت چیه برف تا کی ادامه داره ؟ الان حدود 20 سانت شده نکنه مثل سال 83 بشه .
mehrab
5259253482358089005 mehrab
یا صاحب الزمان

باروھﺎ روی ﺗﻮ را دﯾﺪم وﻟﯽ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻢ

ﻻﻟﻪ از ﺑﺎغ رﺧﺖ ﭼﯿﺪم وﻟﯽ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻢ

ھﻤﭽﻮ ﮔﻞ ﮐﺰ دﯾﺪن ﺧﻮرﺷﯿﺪ و ﻣﯿﺨﻨﺪد ﺑﻪ ﺻﺒﺢ

ﺑﺮ ﮔﻞ روی ﺗﻮ ﺧﻨﺪﯾﺪم وﻟﯽ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻢ

ﮐﻌﺒﻪ را ﮐﺮدم ﺑﮫﺎﻧﻪ ﺗﺎ ﺑﮕﺮدم دور ﺗﻮ

آﻣﺪم دور ﺗﻮ ﮔﺮدﯾﺪم وﻟﯽ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻢ

در ﺣﺮﯾﻢ ﺳﺎﻗﯽ ﮐﻮﺛﺮ ﻧﮕﺎھﻢ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺑﻮد

ﮐﻮﺛﺮ از ﺟﺎم ﺗﻮ ﻧﻮﺷﯿﺪم وﻟﯽ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻢ

در ﮐﻨﺎر ﻣﺴﺠﺪ ﮐﻮﻓﻪ ﺗﻮ را ﮔﻔﺘﻢ ﺳﻼم

ﭘﺎﺳﺦ از ﻟﺒﮫﺎت ﺑﺸﻨﯿﺪم وﻟﯽ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻢ

در ﮐﻨﺎر ﻣﺮﻗﺪ ﺷﺶﮔﻮﺷﻪ ﺟﺪت ﺣﺴﯿﻦ

ﺧﻢ ﺷﺪم دﺳﺖ ﺗﻮ ﺑﻮﺳﯿﺪم وﻟﯽ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻢ

در ﻣﻨﺎ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺑﻨﺸﺴﺘﻢ ﻧﺪاﻧﺴﺘﻢ ﺗﻮﯾﯽ

ﺑﺎ ﺗﻮ از ھﺠﺮ ﺗﻮ ﻧﺎﻟﯿﺪم وﻟﯽ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻢ

ﺑﺎ دل ﻏﺎﻓﻞ ﮐﻪ ھﻤﭽﻮن ﺳﺎﯾﻪ ﻧﺰد آﻓﺘﺎب

ﭘﺎی دﯾﻮار ﺗﻮ ﺧﻮاﺑﯿﺪم وﻟﯽ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻢ

در ﻣﺴﯿﺮ ﺟﻤﮑﺮان ﻋﻄﺮ دل اﻧﮕﯿﺰ ﺑﮫﺸﺖ

از ﻧﻔﺲ ھﺎی ﺗﻮ ﺑﻮﯾﯿﺪم وﻟﯽ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻢ

ﺳﺠﺪه ﺑﺮ ﭘﺎی ﺗﻮ آوردم ﻧﮕﻔﺘﯽ ﮐﯿﺴﺘﻢ

ﭼﮫﺮه از ﺧﺎک ﺗﻮ ﭘﻮﺷﯿﺪم وﻟﯽ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻢ

ﺑﺎروھﺎ روی ﺗﻮ را دﯾﺪم وﻟﯽ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻢ

ﻻﻟﻪ از ﺑﺎغ رﺧﺖ ﭼﯿﺪم وﻟﯽ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻢ

ﮐﻌﺒﻪ را ﮐﺮدم ﺑﮫﺎﻧﻪ ﺗﺎ ﺑﮕﺮدم دور ﺗﻮ

آﻣﺪم دور ﺗﻮ ﮔﺮدﯾﺪم وﻟﯽ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻢ
... ادامه
صوفياجون
صوفياجون
الان ساعت 1:14 دقیقه و من همچنن یک صفحه دارم و خیلی هم سردم شد یهویی یه لرز شدید زدم {-103-}{-103-}{-103-}{-103-}
{-110-}{-110-}{-110-}
zahra
38608671930ffb801.jpg zahra
بنیامین بهادری دیشب این متن و عکس را به یاد همسرش، روی اینستاگرام خود منتشر کرد{-31-}{-31-}{-31-}

روز عشق من و تو، ٢٢ دى ماه ١٣٧٩ ساعت گرگ و میش، درست سیزده سال پیش در چنین ساعتى همین جا،
حالا من سویشرت سورمه اى اون روز تو رو پوشیدم و پایین ولنجک رو به روى در نمایشگاه منتظر تو که بیایى و از کنارم رد شوى
و من با تمام معنویت اون سال ها تو را بخواهم و …
Noosha
بنیامین Noosha
دل نوشته به همسر مرحومش ...:({-60-}
«روز عشق من و تو، 22 دى ماه 1379 ساعت گرگ و میش، درست سیزده سال پیش در چنین ساعتى همین جا، حالا من سویشرت سورمه اى اون روز تو رو پوشیدم و پایین ولنجک رو به روى در نمایشگاه منتظر تو که بیایى و از کنارم رد شوى و من با تمام معنویت اون سال ها تو را بخواهم و …»{-35-}
ıllı YAŁĐA ıllı
1545639_584116015017140_1848604193_n.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
صوفياجون
1384277658775430.png.jpg صوفياجون

زمانی غصه میمیره
که قلبت یاد میگیره
به عشق یار مدیونه
که تنهایی چه دلگیره
که تنها بودن و ماندن
که هر شب شعر غم خواندن
به تاوان همان هایی است
که غم را از دلت راندن
{-35-}{-35-}{-35-}
همون روزی که برگشتی
غمامو تو دلم کشتی
ولی باور نمی کردم
که حالا باز برگشتی
{-35-}{-35-}{-35-}
همون لحظه، همون موقع
تو قلبم کوه غم جا داشت
ولی بازم که برگشتی
منو به عشق تو واداشت
{-35-}{-35-}{-35-}
همون عشقی که جاری بود
توی رگهای فکر من
تو اون بحبوحه ی دنیا
تمام فکر و ذکر من
{-35-}{-35-}{-35-}
بازم چرخید و چزخیدش
هم اون سکه هم این بازی
نمیدونی چه ها کردم
که شاید تو بشی راضی
{-35-}{-35-}{-35-}
چه شبها با خیال تو
نخوابیدم ،سحر کردم
یا در هنگام خوابیدن
به یاد تو سفر کردم
که میدونی
چه کاری با دلم کردی
که از قلبم نمیری تو
چه با غصه چه با سردی
{-35-}{-35-}{-35-}
حالا چند وقته میدونم
بدون تو نمی تونم
نه اینکه دست من باشه
به والله من نمیتونم
{-35-}{-35-}{-35-}
شاید فکر میکنی که من
چه اصراری به تو دارم
ولی امروز با این شعر
میگم پا پس نمیزارم
{-35-}{-35-}{-35-}
بازم میگم که من هستم
تا آخر، هر چه
یا مرگ آرزوم میشه
یا دنیای دلم آباد
{-35-} {-35-} {-35-} {-35-}
زمانی غصه میمیره
که قلبت یاد میگیره
به عشق یار میدبونه
که تنهایی چه دلگیره
شاعر: {-35-}{-35-}بامداد{-35-}{-35-}
{-35-}{-35-}{-35-}{-37-}{-37-}
صوفياجون
بافت.jpg صوفياجون
مرجان
مرجان
ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻢ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﺮﺩ :
ﻣﺎﻧﺘﻮ ﺯﺭﺩ ﭘﻮﺷﯿﺪﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ, ﯾﻪ ﭘﺴﺮﻩ ﺍﺯ ﺟﻠﻮﻡ ﺭﺩ ﺷﺪ
ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ : ﺷﻠــــــــــــــﻪ ﺯﺭﺩ |:
ﻣﻨﻢ ﻣﺤﻠﺶ ﻧﺬﺍﺷﺘﻢ, ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﯾﺨﻮﺭﺩﻩ ﺭﻓﺘﻢ ﺟﻠﻮﺗﺮ ﺻﺪﺍﻡ
ﮐﺮﺩ : ﺧﺎﻧــــــــــــــــــــــ ــــــﻮﻡ ? ? ﻣﻨﻢ ﻓﮏ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ
ﭼﯿﺰﯼ ﺑﭙﺮﺳﻪ, ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻠﻪ ? ? ﮔﻔﺖ : ﭘﺸﺖ ﮐﻤﺮﺕ ﺑﺎ ﺩﺍﺭﭼﯿﻦ
ﺑﻨﻮﯾﺲ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦ
... ادامه
دیدگاه · 1392/09/26 - 19:02 ·
9
صوفياجون
صوفياجون
{-103-}{-103-}{-103-}{-103-}{-103-}
بچه ها باورتون میشه من خیلی سردمه {-103-} بخاری اتاقم تا ته زیاده لباسم زیاد پوشیدم ولی دارم یخ میزنم {-103-}
خیلی سرده {-103-}{-169-}{-169-}
... ادامه
Morteza
Morteza
از خاطرات یه دختر

مانتو زرد پوشیدم رفتم بیرون, یه پسره از جلوم رد شد بهم گفت:شلــــــــــــــه زرد :|

منم محلش نذاشتم, بعد که یخورده رفتم جلوتر صدام کرد:خانــــــــــــــــــــــــــــوم !!

منم فک کردم میخواد چیزی بپرسه, گفتم: بله !

گفت: پشت کمرت با دارچین بنویس یا حسین!!!

خخخخخخخخحخخخخ
دیدگاه · 1392/07/22 - 16:07 ·
8
رضا
رضا
هوا سرد شده مردم بیرون پالتو و بارونی هم پوشیدن .
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
دختر عمم تعریف میکرد: مانتو زرد پوشیدم رفتم بیرون, یه پسره از جلوم رد شد بهم گفت: شلــــــــــــــه زرد :| منم محلش نذاشتم, بعد که یخورده رفتم جلوتر صدام کرد: خانــــــــــــــــــــــ ــــــوم ? ? منم فک کردم میخواد چیزی بپرسه, گفتم بله ? ? گفت: پشت کمرت با دارچین بنویس یا حسین...
iman
iman
س از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس می کردیم…
می دونستیم بچه دار نمی شیم…ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست…اولاش نمی خواستیم بدونیم…با خودمون می گفتیم…عشقمون واسه یه زندگی رویایی کافیه…بچه می خوایم چی کار؟…در واقع خودمونو گول می زدیم…
هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم…
تا اینکه یه روزعلی نشست رو به رومو گفت…اگه مشکل از من باشه …تو چی کار می کنی؟… فکر نکردم تا شک کنه که دوسش ندارم…خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر تو رو همه چی خط سیاه بکشم…علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد…
... ادامه
Morteza
زر.jpg Morteza
.
Mostafa
Mostafa
پیرزنه ازکنار اتاق زن شوهرجوون میگذشت که دید زن بدون لباس هست.
پیرزن به زن جوون گفت چرا لباس نپوشیدی عیب زشت اینکاریعنی چی اخه؟
زن جوون گفت:کاربدی نکردم که لباس عشق برای همسرم پوشیدم.
پیرزن هم شب توخونه بدون لباس منتظرشوهرش میمونه
شوهرش میادخونه تعجب میکنه میپرسه چرا لباس نپوشیدی؟
پیرزن گفت خب حاجی برات لباس عشق پوشیدم!
شوهرش گفت:خوب کاری کردی ولی حداقل اتوش میکردی
... ادامه
ABOLFAZL
ABOLFAZL
ﺩﺧﺘﺮ : ﻋﺰﯾﺰﻡ ، ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﮐﻪ ﭘﻮﺷﯿﺪﻡ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﺎﺩ؟
ﭘﺴﺮ : ﻋﺰﯾــــــــــــــــــــــــﺰﻡ ... ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﺎﺍﺍﺍﺩ ..ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻗﺸﻨﮕﻪ !
ﺩﺧﺘﺮ : ﺍﺻﻠﻨﺸﻢ ﻧﻤﯿﺎﺩ ،ﭼﺎﻕ ﻧﺸﻮﻧﻢ ﻣﯿﺪﻩ !
ﭘﺴﺮ : ﻭﻟﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻣﯿﺎﺩﺍﺍﺍ ...ﭼﺎﻕ ﻫﻢ ﻧﺸﻮﻥ ﻧﻤﯿﺪﻩ !
ﺩﺧﺘﺮ : ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﺤﺚ ﻧﮑـــــــــــــــﻦ .. ﻣﯿﮕﻢ ﭼﺎﻕ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﯿﺪﻩ !
ﭘﺴﺮ : ﺑﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺷﻪ ، ﭼﺎﻕ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﯿﺪﻩ ﺍﺻﻼ !
ﺩﺧﺘﺮ : ﭼﺎﻕ ﺧﻮﺩﺗﯽ !!...
ﭘﺴﺮ : ﺍﯼ ﺑﺎﺑﺎ ، ﻣﮕﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﺎﻗﯽ !..
ﺩﺧﺘﺮ : ﺍﺻﻼ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯﺕ ﻧﻈﺮ ﻧﻤﯿﭙﺮﺳﻢ !...
ﭘﺴﺮ : ﻧﭙُﺮﺱ ... ﻭﺍﻻ ، ﺑﻬﺘﺮ !
ﺩﺧﺘﺮ : ﮐﺼﺎﺍﺍﺍﻓﻂ ! ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﭼﻄﻮﺭ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﯽ؟
ﭘﺴﺮ : ﻓﺪﺍﺕ ﺑﺸﻢ ، ﻗﺮﺑﻮﻧﺖ ﺑﺮﻡ ، ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻟﻢ ، ﺗﻮ ﺑﮕﻮ ﻣﻦ ﭼﯽ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻢ ؟ !
ﻫﺮ ﭼﯽ ﺗﻮ ﺑﮕﯽ !..
ﺩﺧﺘﺮ : ﻫﯿﭽﯽ ، ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻈﺮ ﻧﺪﻩ !... ﺑﺎﺷﻪ ؟ !
ﭘﺴﺮ : ﺑﺎﺷﻪ ﻋﺰﯾﺰﻡ ، ﭼﺸﻢ !
ﺩﺧﺘﺮ : ﺧﯿـــــــــــــــــﻠﯽ ﺑﺪﯼ !.. =))
صفحات: 1 2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ