یافتن پست: #بمانم

شهرزاد
tqto5askcinvfit2hnkp.jpg شهرزاد
می شود یک شب خوابید
و صبح با خبر شد ، غم ها را از یک کنار به دور ریخته اند؟!
که اگر اشکی هست
یا از عمق شادمانی دلی بی درد است
یا از پس به هم رسیدن های دور
یا گریه ی کودکی
که دست بی حواسش ، بادبادکی را بر باد می دهد
کاش می شد
یک صبح
کسی زنگ خانه هامان را بزند بگوید:
با دست پر آمده ام
با لبخند
با قلب هایی آکنده از عشق های واقعی
از آن سوی دوست داشتن ها
آمده ام بمانم و
هرگز نروم ...

سید علی صالحی
... ادامه
دیدگاه · 1394/10/18 - 23:30 ·
4
مرجان بانو :)
13169931566.jpg مرجان بانو :)
تو بگو باش ، بمانم، گر نگویی بروم،
سعی دارم برسی تا به مرادت چه کنم؟
{-41-}
bamdad
bamdad
دوباره سر به هوا

دوباره مست

دوباره اسم تو

دوباره سکوت من شکست





بگذار در خاموشی بمانم!

:(
دیدگاه · 1393/09/14 - 22:02 ·
3
bamdad
bamdad
این چیست که چون دلهره افتاده به جانم

حال همه خوب است، من اما نگرانم

در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر

مثل خوره افتاده به جانم که بمانم

چیزی که میان تو و من نیست غریبی است

صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم؟

انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت

اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم

از سایه ی سنگین تو من کمترم آیا؟

بگذار به دنبال تو خود را بکشانم

ای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیران

آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم

{-35-}{-35-}
دیدگاه · 1393/09/1 - 22:40 ·
5
negaaaar
negaaaar
کاش عاشقت نبودم ، که اینگونه بسوزم به پایت ، که اینگونه بمانم در حسرت دیدارت
کاش عاشقت نبودم که عذاب بکشم ، تمام دردهای دنیا را بر دوش بکشم…
که شبهایم را با چشمان خیس سحر کنم، روزهایم را با دلتنگی و انتظار به سر کنم
کاش عاشقت نبودم که اینگونه دلم سوخته نباشد ، در هوای سرد عشقت افسرده نباشد
کاش عاشقت نبودم که اینک تنها باشم ، تو نباشی و من پریشان باشم ، تو نباشی و من دیوانه و سرگردان باشم…
کاش عاشقت نبودم که اینک لحظه هایم بیهوده بگذرد ، فصلهایم بی رنگ بگذرند ،تا حتی دلم به خزان نیز خوش نباشد…
تقصیر خودم بود که هوای عاشقی به سرم زد ، تا خواستم فرار کنم ، عشق تیر خلاصش را به بال و پرم زد ، تا خواستم دلم را پشیمان کنم ، دلم ، دل به دریا زد….
دل به دریا زد و بدجور غرق شد ، همه امیدهایم زیر آب محو شد….
کاش عاشقت نبودم که اینک از دست تو ناله کنم ، شب و روز دلم را سرزنش کنم ….
... ادامه
دیدگاه · 1393/06/13 - 16:58 ·
5
bamdad
bamdad
میخواستم بمانم ، رفتم

میخواستم بروم،ماندم

نه رفتن من مهم بود،نه ماندنم

مهم من بودم که نبودم...

این آینه میشکند و به هزار تصویر تکثیر میشود . . .

حالا می فهمم دروغه که هر عملی عکس العملی داره..

گاهی دوست داری و دوستت ندارند...

گاهی دوستت دارند و دوست نداری...

گاهی مرگ میطلبی اما نمیاد....

:(
دیدگاه · 1393/04/30 - 19:52 ·
6
مائده
1421178529.jpg مائده
باز آمده ام دست به دامان تو باشم
کافر شوم از غیر و مسلمان تو باشم
سی روز جدا باشم از آشفتگی خلق
تا معتکف موی پریشان تو باشم
تا شام ابد حلقه به گوش تو بمانم
از صبح ازل گوش به فرمان تو باشم
سی روز قبولم کن و مهمان دلم باش
تا سی شب پر خاطره مهمان تو باشم
قرآن به سرم بود، که امشب شب قدر است
جانم به کفم بود که قربان تو باشم
آیات تو را بر طبق سینه گذارم
رحلی شوم و حافظ قرآن تو باشم

"علیرضا بدیع"
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/26 - 18:29 ·
8
zoolal
zoolal
گمم نکن ...
در گوشه ای از حافظه ات آرام مینشینم
فقط بگذار بمانم
دیدگاه · 1393/04/12 - 13:06 ·
5
zoolal
zoolal
صدا کن مرا،
صدا کن مرا،
صدای تو قول تنهایی من
به یاد کودکی لالایی من
دل غمگین تو در دست من بود
به دست دیگری افتاد و گم شد
سیه زنجیر گیسوی بلندت
پریشان شد به دست باد و گم شد
نه من با توام نه تو با منی
حریق جنگلم، خاکسترم کن
نمیخواهم بمانم پرپرم کن
نمیخواهم بدانی من که بودم
برایت قصه بودم باورم کن
مرا جانم صدا کن،
مرا عمرم صدا کن
مرا با یک کلام عاشقانه
مرا با مهربانی آشنا کن
صدا کن مرا،
صدا کن مرا،
صدای تو قول تنهایی من
به یاد کودکی لالایی من
دل غمگین تو در دست من بود
به دست دیگری افتاد و گم شد
سیه زنجیر گیسوی بلندت
پریشان شد به دست باد و گم شد
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/17 - 20:48 ·
6
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
خداوندا

تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم

مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را

مبادا گم کنم اهداف زیبا را

مبادا جا بمانم از قصار موهبت هایت

خداوندا مرا مگذار تنها لحظه ای حتی . . .



دوستت دارم خدای بی همتای من

و میدانم که میدانی...
... ادامه
zoolal
zoolal
دلم می خواهد از دید بعضی آدمها پنهان بمانم
آدمهایی که مدام توی زندگیت سرک می کشند
و با ژست صمیمیت
داشته هایت را می شمارند
احساساتت را خط کشی می کنند
اشتباهاتت را سرزنش می کنند
به چیز هایی که خود ندارند حسادت می کنند
دست می گذارند روی نقطه ضعف هایت و آنها را بزرگ و بزرگتر می کنند
و هر کاری که لازم باشد می کنند
تا تو را کوچک و بی رنگ و کدر نشان دهند
این آدمها ” آینه ” نیستند ، ” خورده شیشه اند ...
... ادامه
zoolal
zoolal
خداوندا تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زیبا را
مبادا جا بمانم از قطار موهبت هایت
مرا تنها تو نگذاری
که من تنهاترین تنهام؛ انسانم
خدا گوید :
تو ای زیباتر از خورشید زیبایم
تو ای والاترین مهمان دنیایم
تو ای انســــان !
بدان همواره آغوش من باز است
شروع كن ...
یك قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/24 - 10:55 ·
6
...
...
یاازخودبرانم
یاکه بسوی خویش بخوانم..!
تورابخداسوگند
فقط
مگذار
که بلاتکلیف بمانم
نیما
دیدگاه · 1393/02/16 - 19:46 ·
4
Majid
akserver.ir_13929698361.jpeg Majid
سال های سال بود که دو برادر در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود با هم

زندگی میکردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک،

با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و کار به جایی

رسید که از هم جدا شدند.


از دست بر قضا یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد،

مرد نجـاری را دید. نجـار گفت:

من چند روزی است که دنبال کار می گردم،

فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید،

آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟


برادر بزرگ تر جواب داد : بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم.

به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است.

او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه

ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده است .


سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت:

در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا

دیگر او را نبینم.


نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار. برادر بزرگ تر به نجار گفت:

من برای خرید به شهر می روم، آیا وسیله ای نیاز داری تا برایت بخرم؟


نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد:

نه، چیزی لازم ندارم !


هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت،

چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کارنبود.

نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود.


کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت:

مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟


در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکر کرد که برادرش دستور

ساختن آن را داده، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای

کندن نهر معذرت خواست.


وقتی برادر بزرگ تر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته

و در حال رفتن است.


کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر،

از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد.


نجار گفت: دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:10 ·
Noosha
1005401-57f5ab22d2fa25b4291ad48d6722a196-org.jpg Noosha
دست به صورتم نزن میترسم بیفتد نقاب خندانی که بر چهره دارم و بعد سیل اشک هایم را با خود ببرد و باز من بمانم و تنهایی ..... تنهای ... تنها ..
دیدگاه · 1393/02/9 - 17:02 ·
12
bamdad
images.jpeg bamdad
با یک فنجان قهوه

قورت می دهم همه دلتنگیهایم را
و تلخ نوشته هایم را سر می كشم
لج كرده ام كه برایت بنویسم
گریه كنم
عاشقت بمانم
لج كرده ام دوستت داشته باشم
گویا این فنجان قهوه هم با من لج کرده است
طعم شیرین دوست داشتن می دهد...
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/3 - 22:14 ·
6
zahra
zahra
متین (میراثدار مجنون)

تنهایی

چیزهای زیادی

به انسان می‌آموزد

اما تو نرو

بگذار من نادان بمانم . . .
دیدگاه · 1393/01/27 - 15:33 ·
9
شهرزاد
شهرزاد
هیچ کس نباید شب به بستر برود قبل از اینکه از خود بپرسد: امروز چه کرده ام تا داشته باشم فردا هم زنده بمانم. دکتر شوایتزر
دیدگاه · 1392/12/21 - 23:13 ·
8
شهرزاد
شهرزاد
می خواستم بمانم، رفتم
می خواستم بروم، ماندم
نه رفتن مهم بود و نه ماندن
مهم من بودم که نبودم

گروس عبدالملکیان
bamdad
bamdad
خدایا

سر در گمم..

نمیدانم..

بمانم؟؟

بروم؟؟

ماندن بهتر است یا رفتن؟؟

ولی

باز هم

در نهایت سر در گمی

"لبخند می زنم..

بدون انتظار پاسخی از دنیا..

ومیدانم

که روزی آنقدر شرمنده می شود

که

به جای پاسخ لبخند.....

با تمام سازهایم می رقصد."
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
one-window.blogfa.com-15.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
... ادامه
bamdad
bamdad
دست به صورتم نزن!

ميترسم بيفتد نقاب خنداني که برچهره دارم!

وبعد...

سيل اشکهايم توراباخودببرد وبازمن بمانم...
صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ