یافتن پست: #خویش

bamdad
bamdad
بزرگترین خیانتی که انسان می تواند به خودش بکند ، ترس از افکار دیگران در مورد خویش است .

دیدگاه · 1396/08/30 - 17:42 ·
1
تدریس خصوصی زبان
private-teaching-italian-language.jpg تدریس خصوصی زبان
یادگیری زبان ایتالیایی

در زبان ایتالیایی همان چیزی که نوشته می شود تلفظ می شود و این کار را برای زبان آموزان ایتالیایی راحت تر می کند.
تلفط در زبان ایتالیایی بسیار مشخص است و حروف ایتالیایی به روشنی تلفظ می شوند.

اسامی همچون بسیاری از زبان های لاتین مدکر و مونث دارند.
اگر چه این زبان در ابتدا در برخی از قسمت ها کمی سخت به نظر می رسند اما با یادگیری قوانین ایتالیایی این زبان بسیار آسان می شوند.
زبان ایتالیایی ، زبانی است از خانواده زبان‌های رومی که خود زیر مجموعه‌ای از زبان‌های هند‌ و اروپایی به حساب می‌آید. این زبان که نزدیک‌ترین خویشاوند زنده زبان لاتین است، اوج قدرت خود را در دوران رنسانس تجربه کرده ولی تا اواخر قرن هفدهم میلادی نیز، همچنان زبان قدرتمندی محسوب میشده و بعد از زبان فرانسه، در مقام دوم قرار داشته است. در ادامه، 5 دلیل برای آموختن این زبان را بررسی می‌کنیم.

نزدیک‎ترین به زبان لاتین

زبان لاتین، از دوران امپراتوری روم باستان تا قرن هفدهم میلادی، مهمترین زبان و به عبارتی دیگر، زبان بین‌الملل به حساب می‌آمده است. البته از دوره رنسانس به بعد، زبان لاتین قدرتش را با فرزند ارشدش – زبان ایتالیایی – شریک شد و این شراکت مدتی ادامه پیدا کرد. به دلیل همین اهمیت، بسیاری از متون تاریخی، علمی، فرهنگی و هنری به زبان لاتین نگاشته می‌شدند. تنها کافی است نگاهی به نام‌گذاری گونه‌های گیاهی و جانوری بیاندازیم! در نتیجه، منطقی‌ترین راه برای کسی که به لاتین نیاز دارد، آموختن زبان ایتالیایی است که از لحاظ واژه‌ شناسی و دستور زبان، بیشترین شباهت را به پدر مرحومش (لاتین) دارد.

میزان گویش‌ور

متاسفانه زبان ایتالیایی دیگر گستردگی پیشین خود را ندارد اما، همچنان زبان مادری ۶۰ میلیون انسان است! ایتالیایی زبان رسمی ایتالیا و یکی از ۴ زبان رسمی سویس است. شما ایتالیا زبان ها را در کشور های مختلفی همچون مالت ، ایالت واتیکان ، سن مارینو ، کرواسی، اسلونی و فرانسه می بینید. همچنین ایتالیا زبان دوم کشور آرژانتین است و در برخی کشور های آفریقایی هم صحبت می شود.

تحصیل

دانشگاه‌های ایتالیا هرساله میزبان سیلی از دانشجویان خارجی است. دلیل این امر، آموزش با استاندارد‌های اتحادیه اروپا، فرصت زندگی در فضایی غنی از فرهنگ و تاریخ، و از همه مهم‌تر، آموزش ارزان است! تحصیل در ایتالیا ارزان تر است.
... ادامه
[لینک]
دیدگاه · 1396/04/3 - 18:25 ·
Mohammad
3c938f02d7590eddea67726cb1d6299c.jpg Mohammad
رسم زندگی برای هرکسی یک جورست

کسی دلش میخواهد

بی هیچ قیدی جلو برود

یکی اما تمام حواسش جمع ست که خطوط و اصولش را خط نزند

کسی میگوید باید تا میشود لذت برد وخوش بود

و دیگری اما فکرش معطوف ساختن خویش و آموختن ست

همه میگویند دنیا دوروزست

و زندگی مثل برق و بادی میگذرد،

اما هرکسی رسم زندگی را یک جور میرود

حالا بگذار من ، تو و هرکس دیگری رسمش را برود

اما یادمان باشد :

" رسم عشق و دوست داشتن "

همیشه آیین برقرار آدمی ست ...
... ادامه
دیدگاه · 1395/10/8 - 10:45 ·
5
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
نیمه گمگشته ات را دیر پیدا میکنی
سر بجنبانی خودت را پیر پیدا میکنی

در مدار روزگار و گردش چرخ فلک
عاقبت روزی تو هم تغییر پیدا میکنی

کودکی چون بادبادک با نسیمی میرود
خویش را بازیچه تقدیر پیدا میکنی

عشق را در انتظار تلخ و بی پایان خود
در غروب جمعه ای دلگیر پیدا میکنی

میرسی روزی به آن چیزی که میخواهی ولی
در رسیدنهای خود تغییر پیدا میکنی

چشم میدوزی به او از دور و میپرسی چرا
نیمه گمگشته ات را دیر پیدا میکنی


ساناز رئوف
... ادامه
دیدگاه · 1395/03/9 - 15:43 ·
6
bamdad
bamdad
از روزگار هیچ مرادی نیافتیم

آزرده ایم لاجرم ز روزگار خویش

نه کار دل به کام و نه دلدار سازگار

خونین دلم ز طالع ناسازگار خویش

دیوانه دل به عشق سپارد عبیدوار

عاقل به دست دل ندهد اختیار خویش...
{-35-}
دیدگاه · 1394/08/6 - 17:24 ·
2
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
شاهکار شاعر عاشق استاد شهریار گفته بودم بی تو می میرم ، ولی این بار نه گفته بودی عاشقم هستی ، ولی انگار نه هرچه گویی دوستت دارم ، به جز تکرار نیست خو نمی گیرم به این ، تکرارِ طوطی وار نه تا که پا بندت شوم از خویش می رانی مـــرا دوست دارم همدمت باشم ، ولی ســــربار نه دل فروشی می کنی ، گویا گمان کردی که باز با غرورم می خرم آن را ، در این بازار نه قصد رفتن کرده ای ، تا باز هـم گویم بمان بار دیگر می کنم خواهش ، ولی اصرار نه گه مـرا پس می زنی ، گه باز پیشم می کشی آنچه دستت داده ام نامش دل است ، افسار نه *استاد شهریار*
... ادامه
دیدگاه · 1394/08/4 - 00:07 توسط Mobile ·
8
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
در زندگی یاد گرفتم:با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند.
با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند.
از حسود دوری کنم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز از من بیزار خواهد بود.
... ادامه
دیدگاه · 1394/07/18 - 15:45 ·
7
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
@Yilmaz67
چرا هیچ پستی نمیذاری ؟
یه کم فعالتر باش،
رضا
رضا
خسته شدم .
شهرزاد
625519_699499950079389_1220882229_n.jpg شهرزاد
با همه رنگهای خیال انگیزش

که بوی پختگی و کمال میدهد

پاییز از راه رسید با بوی ماه مهر

ماه مدرسه و درس و دوستی ها و خاطره ها

پاییز از راه رسید با کلیدی که دروازه ناگشوده قلب مرا گشود

و چشمانم را بروی بی نظیرترین تجربه روح در عالم خاک گشود

پاییز از را رسید با تمام تداعی های روح انگیزش

با همه رنگهایش که هر کدام طیفی از دوست داشتن و ماجرایی از مهر ورزیدن را به صحنه

خیال می آورد

از راه رسید با ترنم بارانهای دوست داشتنی اش

با قاب خیس پنجره هایش

با باد های ملایم و تندش که تن برگ را بر اندام درخت به لرزه می افکند

و فداکاری برگهای خشک و مسین به زیر گامهای عابرانی که عشق گمشده خویش را می جویند

برگ هایی که افتادن و تسلیم و فنا را به یاد تو می اورند . . . سرخ به رنگ خون

پاییز از راه رسید با الهه ی نارنجی پوش خویش

هم او که سالهاست دل کوچک من پرستشگاه او ست . . .
دیدگاه · 1394/06/31 - 23:28 ·
5
آرمین
آرمین
اینک، دست مقدس فاطمه علیهاالسلام ، در دست بی کران علی، حلاوت هلهله فرشتگان را لمس می کند و شور کبریایی افلاکیان را برمی انگیزد. این سپردن دست عروسی به تکیه گاهی یک مرد نیست؛ این سپردن انسان است به حریم بی انتهای عصمت. این پیامبر صلی الله علیه و آله نیست که دخترش را به علی علیه السلام می سپارد؛ این خداست که اختیار و اعتبار بشر را به علی و زهرا علیهاالسلام وامی نهد. شب پیوند مرتضی و فاطمه علیهاالسلام نیست؛ بلکه امشب، شب تجدید یگانگی انسان با ذات خداست. و مبارک باد بر همه کائنات، این لبخند بی زوال پروردگار در گستره خلقت خویش.و زندگی در سایه سار خانه علی و فاطمه علیهاالسلام ممتد باد!
... ادامه
دیدگاه · 1394/06/19 - 10:36 ·
1
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
یقین دارم تو هم من را تجسم می کنی گاهی
به خلوت با خیال من تکلم می کنی گاهی
هر آن لحظه که پیدا می شوی از دور مثل من
به ناگه دست و پای خویش را گم می کنی گاهی

چنان دریای نا آرام و طوفانی ،تو روحم را
اسیر موج های پر تلاطم می کنی گاهی
دلم پر می شود از اشتیاق و خواهشی شیرین
در آن لحظه که نامم را ترنم می کنی گاهی

همه شعر و غزلهای پر احساس مرا با شوق
تو می خوانی و زیر لب تبسم می کنی گاهی
تو هم مانند من لبریزی از حس جنون عشق
یقین دارم تو هم من را تجسم می کنی گاهی
... ادامه
✔♥Дℓɨ♥✔
1432150304699438_large.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
شاعر نیَم و شعر ندانم چیست
من گوی ی خویشم ...

Design By : ALI ATAEI
[لینک]
bamdad
bamdad
اﮔﺮ ﺑﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ،

ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﻋﺸﻘﺖ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﺪ *

ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻨﺖ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ،

ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﻗﺪﺭﺗﺖ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﺪ*

ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺗﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ،ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ،

ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﯽ ﮐﻨﺪ*

ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺍﯼ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ،

ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﺑﺎ تو احساس آشنایی کند*

این رمز موفقیت توست**



و به قول سهراب سپهری عزیز ؛

زندگی با همه‌ی وسعت خویش,

محفل ساکت غم خوردن نیست,

حاصلش تن به جزا دادن و افسردن نیست,

زندگی خوردن و خوابیدن نیست,



زندگی جنبش جاری شدن است,

از تماشاگه آغاز حیات تا به جایی که خدا میداند...

{-35-}{-35-}{-35-}
دیدگاه · 1394/03/1 - 11:28 ·
2
bamdad
bamdad
روزهای رفته به چوب کبریت های سوخته می مانند

جمع آوری شده در قوطی خویش

هر کاری می خواهی بکن

آن ها دوباره روشن نمی شوند

فقط سیاهی آن ها دستت را آلوده می کند

:(
دیدگاه · 1394/02/3 - 18:11 ·
3
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
دوستان عزیز یوگیست های برزيل تاریخی رو اعلام کردن که زمین و کرات وتمام موجودات و کائنات از 20مارچ 2015 تا 20 مارچ 2016 دربالاترین سطح انرژی خود قرار میگیرد این تاریخ مصادف است با نوروز ما یعنی سال 1394 آنها این دوره را اینگونه دریافت کردن که فرکانس عشق وشادی وسلامتی وثروت در بالاترین حد خود نسبت به زمان های دیگه وجود دارد وباید بیشتر از هر زمان دیگر مراقب افکار ورفتارمان باشیم چون جذب با کمترین زمان را درپیش داریم میزان فقر وبیماری کاهش میابد صلح جهانی را درپیش داریم تمام موجودات به صلح و آرامش با خویشتن خویش میرسند این خبر بسیاربسیار خوشایندیست
... ادامه
2 دیدگاه · 1394/01/7 - 17:23 توسط Mobile ·
4
رضا
رضا
صلاح مملکت خویش خسروان دانند .لازم به ذکر است تصمیم رو همسرانشون می گیرند اینها فقط اجرا میکنن .
دیدگاه · 1394/01/4 - 00:13 ·
3
Mostafa
Mostafa
دوش چه خورده‌ای دلا راست بگو نهان مکن

چون خمشان بی‌گنه روی بر آسمان مکن

باده خاص خورده‌ای نقل خلاص خورده‌ای

بوی شراب می زند خربزه در دهان مکن

روز الست جان تو خورد میی ز خوان تو

خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن

دوش شراب ریختی وز بر ما گریختی

بار دگر گرفتمت بار دگر چنان مکن

من همگی تراستم مست می وفاستم

با تو چو تیر راستم تیر مرا کمان مکن

ای دل پاره پاره‌ام دیدن او است چاره‌ام

او است پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن

ای همه خلق نای تو پر شده از نوای تو

گر نه سماع باره‌ای دست به نای جان مکن

نفخ نفخت کرده‌ای در همه دردمیده‌ای

چون دم توست جان نی بی‌نی ما فغان مکن

کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد

ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن

ناله مکن که تا که من ناله کنم برای تو

گرگ تویی شبان منم خویش چو من شبان مکن

هر بن بامداد تو جانب ما کشی سبو

کای تو بدیده روی من روی به این و آن مکن

شیر چشید موسی از مادر خویش ناشتا

گفت که مادرت منم میل به دایگان مکن

باده بنوش مات شو جمله تن حیات شو

باده چون عقیق بین یاد عقیق کان مکن

باده عام از برون باده عارف از درون

بوی دهان بیان کند تو به زبان بیان مکن

از تبریز شمس دین می رسدم چو ماه نو

چشم سوی چراغ کن سوی چراغدان مکن
... ادامه
دیدگاه · 1393/12/14 - 14:45 ·
6
setareh 22
setareh 22
خطایت هر چه بود آدم...
به جرم سیب دزدیدن تو را از خویش پر دادند..!!
ولی آدم نکن باور؛
تو را با چیدن یک سیب پر دادند؟!
خطایت عشق حوا بود...
گمانم عاشقش بودی!
به چشمت عشق را دیدی...
برای خاطر حوا تو آن شب سیب میچیدی؟!
چه رازی پشت این سیب است؟!
که ما را در به در کردی،
از آن ماوای روحانی
به این دنیای ظلمانی...
من از ابهام میترسم، 
من از تکرار این فرجام میترسم...
چنان گنگ است این قصه،
چنان تاریک و پنهان است
که از ترس سقوطی تلخ...
من از بوییدن یک سیب بدهنگام میترسم!!
... ادامه
دیدگاه · 1393/11/23 - 10:25 ·
1
bamdad
bamdad
منتظر نمان پرنده ای بیاید و پروازت دهد ,



در پرنده شدن خویش بکوش
دیدگاه · 1393/11/17 - 21:48 ·
4
bamdad
bamdad
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺭﻫﯽ ﻣﺮﺍ ﮔﺬﺭ ﺑﻮﺩ … ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺭﻩ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺮ ﺑﻮﺩ

ﺍﺯ ﺧﺮ ﺗﻮ ﻧﮕﻮ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﮔﻬﺮ ﺑﻮﺩ … ﭼﻮﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺑﻮﺩ

ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ … ﻓﺮﻣﻮﺩ ﮐﻪ ﻭﺿﻊ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺎﻟﯽ

ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎ ﺧﺮﯼ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ … ﺁﺩﻡ ﺷﻮ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺻﻔﺎﮐﻦ

ﮔﻔﺘﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﻭ ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ … ﺯﺧﻢ ﺗﻦ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﻭﺍ ﮐﻦ

ﺧﺮ ﺻﺎﺣﺐ ﻋﻘﻞ ﻭ ﻫﻮﺵ ﺑﺎﺷﺪ … ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻋﻤﻞ ﻭﺣﻮﺵ ﺑﺎﺷﺪ

ﻧﻪ ﻇﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﻮﺩﯾﻢ … ﻧﻪ ﺍﻫﻞ ﺭﯾﺎ ﻭ ﻣﮑﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ

ﺭﺍﺿﯽ ﭼﻮ ﺑﻪ ﺭﺯﻕ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ … ﺍﺯ ﺳﻔﺮﮤ ﮐﺲ ﻧﺎﻥ ﻧﻪ ﺭﺑﻮﺩﯾﻢ

ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﺸﺪ ﺧﺮﯼ ﺭﺍ؟ … ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﺮﺩ ﺯ ﺗﻦ ﺳﺮﯼ ﺭﺍ؟

ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﻢ ﻓﺮﻭﺷﺪ ؟ … ﯾﺎ ﺑﻬﺮ ﻓﺮﯾﺐ ﺧﻠﻖ ﮐﻮﺷﺪ ؟

ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺭﺷﻮﻩ ﺧﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟ ... ﯾﺎ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟

ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﭘﯿﻤﺎﻥ؟ … ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺮﺩ ﻧﺎﻥ؟

ﺧﺮ ﺩﻭﺭ ﺯ ﻗﯿﻞ ﻭ ﻗﺎﻝ ﺑﺎﺷﺪ … ﻧﺎﺭﻭ ﺯﺩﻧﺶ ﻣﺤﺎﻝ ﺑﺎﺷﺪ

ﺧﺮ ﻣﻌﺪﻥ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﮐﻤﺎﻝ ﺍﺳﺖ … ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺧﺮﯾﺖ ﺯ ﺧﺮ ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ

ﺗﺰﻭﯾﺮ ﻭ ﺭﯾﺎ ﻭ ﻣﮑﺮ ﻭ ﺣﯿﻠﻪ … ﻣﻨﺴﻮﺥ ﺷﺪﺳﺖ ﺩﺭ ﻃﻮﯾﻠﻪ

ﺩﯾﺪﻡ ﺳﺨﻨﺶ ﻫﻤﻪ ﻣﺘﯿﻦ ﺍﺳﺖ … ﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﺍﺳﺖ

ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺯ ﺁﺩﻣﯽ ﺳﺮﯼ ﺗﻮ … ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪ ﻣﺎ ﺧﺮﯼ ﺗﻮ

ﺑﻨﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﺁﺭﺯﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ … ﺑﺮ ﺧﺎﻟﻖ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ

ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺧﺮﯾﺖ … ﺟﺎﺭﯼ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﯿﺖ...

{-15-}
ıllı YAŁĐA ıllı
Imam_mahdi_www_Alvershop_com_18_.jpeg ıllı YAŁĐA ıllı
عمریست که از حضور او جا ماندیم / در غربت سرد خویش تنها ماندیم او منتظرست تا که ما برگردیم / ماییم که در غیبت کبری ماندیم {-35-}
♡ التماس دعا عزیزان ♡
zahra
zahra
من سکوت خویش را گم کرده ام
لاجرم در این هیاهو گم شدم
من که خود افسانه می پرداختم
عاقبت افسانه مردم شدم
ای سکوت ای مادر فریاد ها
ساز جانم از تو پر آوازه بود
تا در آغوش تو ، راهی داشتم
چون شراب کهنه شعرم تازه بود
در پناهت برگ و بار من شکفت
تو مرا بردی به شهر یاد ها
من ندیدم خوشتر از جادوی تو
ای سکوت ای مادر فریاد ها
گم شدم در این هیاهو گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من
گر سکوت خویش را می داشتم
زندگی پر بود از فریاد من
فریدون مشیری
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/10 - 09:53 ·
3
zahra
zahra
بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی درد مند را

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده ی سر در کمند را

بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست

دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی کنار من
ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

تو آسمان آبی آرامو روشنی
من چون کبوتری که پرم در هوای تو

یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم
با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب

بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب
شاعر: فریدون مشیری
... ادامه
دیدگاه · 1393/10/3 - 22:12 ·
2
bamdad
bamdad
اندکی نومیدی ازاین جهان سردوماتم زده.... اندکی سکون.... اندکی رهایی ازتوهم وخیال.. درست درهمین لحظه عشق شعله ورمی شود!! ومن تورا ،نه بانوردیدگان خویش، که بانورعشق می یابم!! جایی همین نزدیکی! جایی در درون خود!!

{-41-}
دیدگاه · 1393/10/1 - 21:14 ·
2
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ