یافتن پست: #سوختم

مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
امشب عروسش می شوی…من دوستت دارم هنوز!
بی من چه شیرین میروی…من دوستت دارم هنوز!

در این مثلث سوختم…دارم به سویت می دوم
داری به سویش میدوی…من دوستت دارم هنوز!

قسمت نشد در این غزل…شاید جهان دیگری…
مستی و رقص و مثنوی..!من دوستت دارم هنوز!

امشب برایت بغض من کل میکشد محبوب من!
حتی اگر هم نشنوی من دوستت دارم هنوز!

در سنگسار قلب من لبخند تو زیباترست…
یک جور خاص معنوی من دوستت دارم هنوز!

خوشبخت باشی عمر من در پنت هاس برج عشق!!!
در ایستگاه مولوی من دوستت دارم هنوز!

دارد غرورم میچکد از چشمهایم روی تخت…!
داری عروسش می شوی…من دوستت دارم هنوز

bamdad
bamdad
به او گفتم :با من بیا!گفت پاهایم یخ زده!به پایش سوختم ،گرم شد و با دیگری رفت

:(
دیدگاه · 1393/12/16 - 19:38 ·
3
zahra
zahra
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
*
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
*
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
*
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
*
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
*
نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
*
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
*
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم
*
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
*
سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
*
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم
*
کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
*
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
*
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
*
مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی
*
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
*
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
... ادامه
bamdad
bamdad
ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺳﻮﺧﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﭼﻪ ﻣﯽ ﮐﺸﯽ

ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺳﻮﺧﺘﻦ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ
√√★nima★√√
√√★nima★√√
tanhayi

ﺳﻮﺧﺘﻢ ﻣﺜﻞ ﺳﯿﮕﺎری روﺷﻦ ﻣﯿﺎن ﻟﺐ ﻫﺎی ﻣﺮدی ﮐﻪ ﺳﯿﮕﺎری ﻧﯿﺴﺖ
دیدگاه · 1393/06/17 - 19:09 ·
iman
iman
سوختنم را دیدی و خندیدی
خنده ات را دیدم و سوختم
خنده هایم را خواهی دید
دیدارِ ما به وقت سوختنت
دیدگاه · 1393/05/3 - 16:09 ·
7
soheil
soheil
Noosha
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
حامد@ پسر تنها
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید

داستان غم پنهانی من گوش کنید

قصه بی سر و سامانی من گوش کنید

گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید

شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی

سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی

روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم

ساکن کوی بت عربده‌جویی بودیم

عقل و دین باخته، دیوانهٔ رویی بودیم

بستهٔ سلسلهٔ سلسله مویی بودیم

کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود

یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت

سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت

اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت

یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت

اول آن کس که خریدار شدش من بودم

باعث گرمی بازار شدش من بودم

عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او

داد رسوایی من شهرت زیبایی او

بسکه دادم همه جا شرح دلارایی او

شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او

این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد

کی سر برگ من بی سر و سامان دارد

چاره اینست و ندارم به از این رای دگر

که دهم جای دگر دل به دل‌آرای دگر

چشم خود فرش کنم زیر کف پای دگر

بر کف پای دگر بوسه زنم جای دگر

بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود

من بر این هستم و البته چنین خواهدبود

پیش او یار نو و یار کهن هر دو یکی‌ست

حرمت مدعی و حرمت من هردو یکی‌ست

قول زاغ و غزل مرغ چمن هر دویکی‌ست

نغمهٔ بلبل و غوغای زغن هر دو یکی‌ست
zoolal
zoolal
"می سوختم و مرا نمی دیدی
امروز نگاه کن که دودم من
تا من بودم نیامدی ، افسوس !
وانگه که تو آمدی ، نبودم من"
هوشنگ ابتهاج
lavani
lavani
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفتگوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این قصه’ جانسوز نگفتن تا کی ؟
سوختم ، سوختم این راز نهفتن تا کی ؟
روزگاری من و دل ساکن کوئی بودیم
ساکن کوی بت عربده جوئی بودیم
عقل و دین باخته ، دیوانه’ روئی بودیم
بسته’ سلسله’ سلسله موئی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود

نرگس غمزه زنش ، این همه بیمار نداشت
سنبل پر شکنش ، ه
: نرگس غمزه زنش ، این همه بیمار نداشت
سنبل پر شکنش ، هیچ گرفتار نداشت
این همه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آنکس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی و رعنائی او
داد رسوائی من ، شهرت زیبائی او
بس که دادم همه جا شرح دلارائی او
شهر پر گشت ز غوغای تماشائی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بی سر و سامان دارد
چاره این است و ندارم به از این رای دگر
که دهم جای دگر دل به دل آرای دگ
: بعد از این رای من این است و همین خواهد بود
من بر این هستم و البته چنین خواهد بود
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/18 - 21:47 ·
3
Morteza
Morteza
(M.H)
لمسَت نکردم
ای کاش تن به خواسته ات میدادم
همیشه فکر میکردم تا یکی شدن تنها یه قدم فاصله داریم
اگر میدانستم روزی لمس نکردن تنت اینگونه فاصله می اندازد
بین من و تو بین این همه احساس
هميشه تن به هوسی میدادم که می پنداشتم
انتهای ِ عشق است..خدايا سوختم
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/3 - 15:26 ·
6
zahra
zahra
جانم از غم تباه شد ای واه ، روزم از عشق شد سیاه سیاه ، سوختم ، سوختم ، دریغ ، دریغ ، مگر ای شیخ عشق بود گناه ؟

.
دیدگاه · 1393/02/2 - 08:42 ·
1
bamdad
bamdad
شب،ان چنان زلال که می شد ستاره چید!

دستم به هرستاره که می خواست می رسید!

نه از فراز بام

که از پای بوته ها

می شد تورا در ایینه هر ستاره دید.

دربیکران دشت

درنیمه های شب

چز من که با خیال تو میگشتم

جزمن که در کنار تو می سوختم غریب!

تنها ستاره بود که می سوخت.

تنها نسیم بود که می گشت.

(فریدون مشیری)
... ادامه
Morteza
Morteza
لمسَت نکردم
ای کاش تن به خواسته ات میدادم
همیشه فکر میکردم تا یکی شدن تنها یه قدم فاصله داریم
اگر میدانستم روزی لمس نکردن تنت اینگونه فاصله می اندازد
بین من و تو بین این همه احساس
هميشه تن به هوسی میدادم که می پنداشتم
انتهای ِ عشق است..خدايا سوختم
... ادامه
bamdad
bamdad
ﭼﺮﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ؟

ﺗﻮ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﮑﺮﺩﯼ !؟

ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺭﻓﺘﯽ

ﻣﻦ ﺑﯽ ﺟﻨﺒﻪ ﺑﻮﺩﻡ ، ﺳﻮﺧﺘﻢ...!!!!!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/24 - 21:24 ·
7
bamdad
bamdad
چرا ناراحتي؟

تو كه كاري نكردي؟

فقط 1كبريت روشن كردي و رفتي...

من بي جنبه بودم كه سوختم...
دیدگاه · 1392/12/18 - 20:19 ·
4
hastii
hastii
الهى تا آموختن را آموختم ، آموخته را جمله بسوختم …
اندوخته را برانداختم و انداخته را بیندوختم !
نیست را بفروختم تا هست را بیفروختم !
دیدگاه · 1392/12/3 - 13:48 ·
6
bamdad
bamdad
پیله امن بود

نباید پروانه می شدم
اما، حال

که سوختم بال هایم را
در پیچ و خم پروانگی

پروانه ای قشنگ شدم
که خیلی ها آرزو دارند

از بالم
سیاه قلمی بکشند

و آویزه ی گوششان کنند

همیشه که نباید گوشوارهـ ها طلا باشند !
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/1 - 02:15 ·
7
...
...
ازکنارم ردشدی
بی محلی ات آزارم نداد
ولی سوختم
که گفتی:""ندیدمت""
دیدگاه · 1392/10/28 - 14:24 ·
4
...
...
بمیرم برایش
گرمش بودورفت
بیچاره تقصیری نداشت
زیادی به پایش سوختم!
دیدگاه · 1392/10/27 - 22:22 ·
4
ıllı YAŁĐA ıllı
8c1bb1f951645a497cc6d7bd7c9d8a06.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
سوختم.....

بزن شاید تو خاموشم کنی......

شاید امشب سوزش این زخمها را کم کنی....

اه .....

من سراپای وجودم آتش است.....

پس بزن شاید تو خاموشم کنی.....
...
...
امروزکه میگی
عشقت بازی بود
هرچی که بوده
صحنه سازی بود
بیخودی چشم به
چشم تودوختم
توی این خونه
مهره سوختم
فکرنکردی به
من واحساسم
تومیدونستی
من چه حساسم
بدون حرکت
بازی روبردی
توندونستی
چی سرم آوردی
""بابک جهانبخش""
{-35-}
دیدگاه · 1392/09/30 - 21:31 ·
6
صفحات: 1 2 3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ