یافتن پست: #سوختم

iman
iman
سوختنم را دیدی و خندیدی
خنده ات را دیدم و سوختم
خنده هایم را خواهی دید
دیدارِ ما به وقت سوختنت
دیدگاه · 1392/04/28 - 13:27 ·
5
Mostafa
Mostafa
گفتم بهش بیا گفت پاهام یخ زده......رفتم به پاش سوختم......گرم شد رفت به سوی دیگری
دیدگاه · 1392/04/21 - 13:24 ·
5
mohammad
mohammad
داستان زندگیم
سلا خوبی.
منم یار فدیمی.
میشنوی چیزی نیست صدای هق هق گریه های هفتگی منه
آخه میدونی هنوزم عاشقتم.
خیلی تنها شدم.
بعضی وقتا انقد دلم برات تنگ میشه که خدا هم حریفم نمیشه
چه عاشقانه سوختم خورد شدم ریختم آب شدم شکستم اما هیچ کدام از این
کار هارو بلد نبودم.
... ادامه
دیدگاه · 1392/03/27 - 01:41 ·
4
mohammad
mohammad
خواب دیدم خوابت را.......
دیدم که نجاتت دادم اما سوختم
دیدم که در آغوشت میگرییدم اما تو میخندیدی
دیدم با چشمان خودم دیدم که دست تکان دادیو رفتی
خداحافظ ای یار قدیمی....
... ادامه
دیدگاه · 1392/03/27 - 01:41 ·
5
♥هـــُدا♥
استاد-محمدرضا-شجریان-91-150x150.jpg ♥هـــُدا♥
... ادامه
MahnaZ
MahnaZ
آمدی چه زیبا ، گفتم دوستت دارم چه صادقانه ،
پذیرفتی چه فریبنده ، نیازمندت شدم چه حقیرانه ،
به خاطر یک کلمه مرا ترک کردی چه ناجوانمردانه ،
واژه غریب خداحافظ به میان آمد چه بی رحمانه ،
و من سوختم چه عاشقانه.........
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/29 - 00:28 ·
6
adel
adel
چه زیبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذیرفتی!
چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد !چه ابلهانه! با تو خوش بودم !
چه كودكانه ! همه چیزم شدی ! چه زود ! به خاطره یك كلمه مرا ترك كردی !
چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم ! چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد!
چه بیرحمانه! من سوختم


این واژها گرچه غم دارد تقصیر من نیست دل من درد دارد.....
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/6 - 16:05 ·
3
MONA
MONA
تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ، غلط باختم
جان در هوای او غلط کردم،غلط
عمر کردم صرؾ او فعلی عبث کردم ، عبث
ساختم جان را فدای او غلط کردم ، غلط
دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ، خطا سوختم
خود را برای او غلط کردم ، غلط
اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود بد
جان که دادم در هوای او غلط کردم ، غلط
از برای خاطر اغیار خوارم می کنی
من چه کردم که اینچنین بی اعتبارم می کنی
روزگاری آنچه با من کرد استغنای تو
گر بگویم گریه ها بر روزگارم می کنی
سوی بزمت نگذرم از بس که خوارم کرده ای
تا نداند کس که چون بی اعتبارم کرده ای
ناامیدم بیش از این مگذار خون من بریز
چون به لطف خویشتن امیدوارم کرده ای



[لینک]
Mostafa
Mostafa
غزل ۲۵۵
تکیه کردم بر وفای او غلط کردم ,غلط *** باختم جان در هوای او غلط کردم ,غلط
عمر کردم صرف او فعلی عبث کردم , عبث *** ساختم جان را فدای او غلط کردم ,غلط
دل به داغش مبتلا کردم خطا کردم ,خطا *** سوختم خود را برای او غلط کردم , غلط
اینکه دل بستم به مهر عارضش بد بود ,بد *** جان که دادم در هوای او غلط کردم , غلط
همچو وحشی جانم رفت در هوای او حیف ,حیف *** خو گرفتم با جفای او غلط کردم,غلط
از برای خاطر اغیار خارم می کنی***من چه کردم کین چنین بی اعتبارم می کنی
روزگاری آنچه با من کرد استغنای تو***گر بگویم گریه ها بر روزگارم می کنی
سوی بزمت نگذرم از بس که خارم کرده ای***تا نداند کس که چون بی اعتبارم کرده ای
ناامیدم بیش از مگذار, خون من بریز***چون به لطف خویشتن امیدوارم کرده ای
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
مخاطب خاصم:::::::::

چه زیبا گفتم دوستت دارم
چه صادقانه پذیرفتی
چه فریبنده آغوشم برایت باز شد
چه ابلهانه با تو خوش بودم
چه کودکانه همه چیزم شدی
چه زود به خاطره یک کلمه مرا ترک کردی
چه ناجوانمردانه نیازمندت شدم
چه حقیرانه واژه غریبه خداحافظی به من آمد
چه بیرحمانه من سوختم
... ادامه
ღ sepide ღ
ღ sepide ღ
در هوای عشق تو سوختم نامرد بخاری رو خاموش کن
برای عشق تو آنقدر گریه کردم که چشمانم دیگر باز نمیشوند نامرد اینقدر پیاز پاک نکن
دیدگاه · 1391/11/12 - 19:41 ·
6
♥ یلدا♥
006Sokhtam.jpg ♥ یلدا♥
سوختم در آتش عشقت سراپا سوختم

در ره وصلت بتا پروانه آسا سوختم

شمع نذر عاشقانم اختیار از من نبود

در شبستان حرم یا در کلیسا سوختم

در شب هجر تو دل داند که در معراج عشق

جلوه دلدار دیدم چون مسیحا سوختم

از جفای یار هر شب اشک ریزان همچو شمع

آتش اندر دل زدم لرزان سراپا سوختم

وادی عشق ترا گفتم که باشد کوه طور

راز و رمز عشق می گفتم چو موسی سوختم

شمع را از خانه بیرون بر نمی خواهم رقیب

تا ببیند همچو او گریان بهرجا سوختم
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/6 - 18:11 ·
4
♥ یلدا♥
♥ یلدا♥
سوختم و شکستم ، به تو که رسیدم

همچو یه یک شاخه خشکیده دوباره شکفتم

در اینجا نه هوایی است نه بارانی ،

عشق من ببار که تو یک فرشته نجاتی

مگر میشود بی تو این زندگی را سر کرد

، این درد دوری ات بود که چشمهایم را تر کرد…
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/4 - 08:58 ·
2
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
چه زیبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذیرفتی!

چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد !چه ابلهانه! با تو خوش بودم !

چه كودكانه ! همه چیزم شدی ! چه زود ! به خاطره یك كلمه مرا ترك كردی !

چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم ! چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد!

چه بیرحمانه! من سوختم ....
... ادامه
Mostafa
Mostafa
اخه تو این وضع بد اقتصادی موقع هارد سوختن بود{-31-}
بدبختی 200 گیگ فیلمم هم پرید فقط 70 گیگ برگشت
شهرزاد
شهرزاد
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نی ای شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت : کاین آشوب چیست؟
مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟
گفت آتش بی سبب نفروختم
دعوی بی معنی ات را سوختم
زانکه می گفتی نیم با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود
مردی را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است

مجذوب علیشاه
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/8 - 23:39 ·
10
Majid
79813631648960697503.jpg Majid
کاش از اول می دونستم
واسه من موندنی نیستی

یادته موقع رفتن
از ته دل می گریستی

یادت تو پر از فریبه
واست از جونم گذشتم

حرمت و شکستی رفتی
هنوزم غریبه نیستی

کاش از اول می دونستم
که تو هم تنهام میذاری

تو بودی بود و نبودم
اما نه دوسم نداری

الهی که یه آب خوش
از تو گلوت پایین نره

الهی توی زندگیت
بیفته صد هزار گله

الهی چشمای سیات
وفا از هیچکس نبینه

نفرین و لعنتت کنن
لیاقت تو همینه

چشمای خیس و به راهت
بگو دوختم یا ندوختم

عمری تو زخم زبون هات
بگو سوختم یا نسوختم

دلتو پر از فریبه
واست از جونم گذشتم

الهی که یه آب خوش
از تو گلوت پایین نره

الهی توی زندگیت
بیفته صد هزار گله

الهی چشمای سیات
وفا از هیچکس نبینه

نفرین و لعنتت کنن
لیاقت تو همینه

الهی تنهات بذارن
الهی در به در بشی

الهی آتیش بگیری
بسوزی خاکستر بشی

می دونی فرقی نداره
واسم بودو نبود تو

الهی آتیش بگیره
تمام تار و پود تو
... ادامه
دیدگاه · 1391/07/30 - 23:14 ·
1
رضا
رضا
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی/دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو/ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی

زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت/صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی

سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل/شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی

در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست/ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی

اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست/ره روی باید جهان سوزی نه خامی بی‌غمی

آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست/عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی

خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم/کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی

گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق/کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی

دیدگاه · 1391/06/22 - 02:34 ·
6
ناخدا
ناخدا
من همون تک درخت خشکیده توی کویر داغ تنهایی ام که همه بردنم ازیاد گاهی گم کرده راهی از کنارم میگذشت تکیه بر ساقه خشکیده ام می دادو با خنجری در دستانش ساقه ام را نوازش میکرد ولی چه زود از من خسته میشدو می رمید اه گرمای کویر تنهایی ریشه ام را خشکانده شاید رهگذر دیگری در شب ساقه ام را به آتش زند ولی اگر سوزاندن ساقه ام خاطر تنهای او را پر کند پس به او می گویم بسوزانم چرا که زخم خنجر دیرینه بر ساقه دارم خشکیده ام تنها و بی پناهم بسوزان و جودم را خاکستر کن ....... بسوزان که بدادم رسیده ای سوختم سوختم ای قوم رهایم نکنید سر به صحرا زدم از ننگ سر عاقل خویش
... ادامه
صفحات: 1 2 3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ