یافتن پست: #سیاهی

رضا
رضا
شب و سیاهی ماندگار نیست .
دیدگاه · 1400/07/5 - 20:42 ·
1
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
سایت فقط شده ما 4 نفر :
bamdad Mohammad رضا

@خودم

ببینم اینجا چخبره ؟ ! خاک مرده پاشیدن ؟ ! هیشکی نی ؟ همه برف گیر شدن؟! {-7-}
kowsar
kowsar
گرگ هر شب به شکار میرفت و بی آنکه چیزی شکار کند باز میگشت...‏ ﺷﺒﯽ ﮔــــﺮگ را ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺩﯾﺪﻡ... ﺑﺎ ﻻﺷﻪ ﯾﮏ ﺁﻫﻮ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻠﻪ ﺁمد! ﮔﺮﮒﻫﺎﯼ ﮔﻠﻪ ﺷﺎﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﮑﺎﺭ ﺍو. ﭘﺮﺳﯿﺪند ﭼﺮﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﮔــــــــﺮﮒ؟!! ﮔﻔﺖ: شبی در ﺳﯿﺎﻫﯽ بیابان ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ؛ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺭﺑﻮد! هر شب به خواست پایم که نه، به تمنای دلم میرفتم تا تماشایش کنم... امشب محو او بودم که ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺻﺪﺍﯼ ﺳﮕﺎﻥ ﻭﻟﮕﺮﺩ ﺭﺍ؛ ﺩﻭﯾﺪﻡ… ﭘﺮﯾﺪﻡ… ﺯﯾﺮ ﮔﻠﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺩﺭﯾﺪمش!! آنچنان ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ که ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ "سهم دلم" ﻧﺼﯿﺐ "ﺳﮕﺎﻥ ﻭﻟﮕﺮﺩ" ﺷﻮﺩ...
... ادامه
دیدگاه · 1395/04/8 - 02:13 ·
1
Mohammad
Mohammad
سیاهی دو چشمانت مرا کشت
درازی دو زلفانت مرا کشت

به قتلم حاجت تیر و کمان نیست
خم ابرو و مژگانت مرا کشت

بابا طاهر عریان
رضا
رضا
تو این فکرم آواتارم رو عوض کنم دستم خسته شد عوضش کنم دست راست رو بذارم جلوی صورتم بهتره :)
bamdad
bamdad
روزهای رفته به چوب کبریت های سوخته می مانند

جمع آوری شده در قوطی خویش

هر کاری می خواهی بکن

آن ها دوباره روشن نمی شوند

فقط سیاهی آن ها دستت را آلوده می کند

:(
دیدگاه · 1394/02/3 - 18:11 ·
3
√√★nima★√√
141217963929834800armin-2afm-ye-salie.jpg √√★nima★√√
ﯾﻪ ﺳﺎﻟﯿﻪ..ﮐﻪ از ﭘﯿﺸﻢ رﻓﺘﯽ ﺑﺎ اﯾﻨﮑﻪ ﻣﯿﮕﻔﺘﯽ دورﯾﻢ ﺳﺨﺘﻪ ﯾﻪ ﺛﺎﻧﯿﻪ و ﺣﺎﻻ از ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﻣﺎ ﭼﻪ دورﯾﻢ و ﺑﺪون ﺗﻮ ﺑﻬﻢ رﯾﺨﺘﻪ ﺣﺎل روﺣﯿﻢ ﭼﯿﻪ..ﻧﮕﺎ ﻣﯿﮑﻨﯽ زﯾﺮ ﭼﺸﯽ ﻓﮑﺮ اﯾﻨﯽ ﮐﻪ اﯾﻨﺪﻓﻌﻪ ﻣﯿﺪم ﮔﯿﺮ ﺑﻪ ﭼﯽ ﻣﻦ ﮐﻪ رﻓﺘﻢ ﻓﻘﻂ اﻣﯿﺪوارم ﯾﻪ روز ﺗﻮﺋﻢ از اﯾﻦ ﮐﺎرات ﺳﯿﺮ ﺑﺸﯽ

ﻧﻪ ، دﯾﮕﻪ ﺑﺪﺳﺘﺖ آﺗﻮ ﻣﯿﺪم ﻧﻪ.. دﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﭽﮑﺴﯽ ﺟﺎﺗﻮ ﻣﯿﺪم ﻣﻦ ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ روزاﻣﻮ ﺑﺎ ﺗﻮ دﯾﺪم ﻫﻪ دﯾﮕﻪ ازت ﻧﺎ اﻣﯿﺪم ﺟﺪاﯾﯿﻤﻮن ، ﺗﻨﻬﺎ داﺷﺖ دو ﺣﺎﻟﺖ واﺳﻪ ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﺑﻮد وﻟﯽ واﺳﻪ ﺗﻮ راﺣﺖ ﺑﺰار ﺑﺮو ﭼﻮن اﮔﻪ راﺳﺘﺸﻮ ﺑﺨﻮای دﯾﮕﻪ ﺑﯿﺰارم از دﯾﺪن دوﺑﺎرت ﻣﻦ ﻫﻨﻮزم ﺗﻮ ﻓﮑﺮﺗﻢ ﯾﻪ ﺳﺮﻩ ﻓﻘﻂ اﻣﯿﺪوارم اﯾﻦ روزا ﺑﮕﺬرﻩ ﻣﯿﺪوﻧﻢ ﺣﺎل ﺗﻮ ﺑﺪون ﻣﻦ ﺑﻬﺘﺮﻩ ..ﭼﯽ ﻣﯿﺸﺪ ﻣﻌﺮﻓﺖ داﺷﺘﯽ ﺗﻮ ﯾﻪ ذرﻩ … ﭼﻪ ﮐﺎراﯾﯽ .. واﺳﺖ ﻣﯿﮑﺮدم ﻧﻤﯿﺪﯾﺪی ﺑﺒﯿﻦ ، ﻣﻦ ﭘُﺮﻩ دردم ﻧﻤﯿﺒﯿﻨﯽ رﻓﺘﺎراﻣﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺳﺮدن ﻧﻤﯿﺒﯿﻨﯽ ﭼﺮا ﺟﺎﯾﯽ ﺗﻮ ﻣﻨﻮ ﮔﺮدن ﻧﻤﯿﮕﯿﺮی ﻧﻪ ، ازت ﻣﯿﺨﻮام ﺑﯿﺎی ﭘﯿﺸﻢ ﻧﻪ ، دﯾﮕﻪ ﺑﺎ دروﻏﺎت ﺳﯿﺎ ﻣﯿﺸﻢ ﻣﻦ ، دﯾﮕﻪ واﺳﻢ ﻣﻬﻢ ﻧﯽ اﺻﻦ ﺑﻌﺪ ﻣﻦ رﻓﯿﻖ ﺻﻤﯿﻤﯿﺎت ﮐﯿﺎ ﻣﯿﺸﻦ ﺷﺎﯾﺪ ، ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﺴﺘﯽ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺑﺎﺷﯽ ﺷﺎﯾﺪ ، دوﺳﺖ داﺷﺘﯽ ﻗﺎﻃﯽ اﮐﯿﭙﺎ ﺷﯽ ﺷﺎﯾﺪ ، ﺗﻮ ﻫﻢ زﯾﺎدﻩ دردو دﻻت ﺷﺎﯾﺪ ، ﺑﻮد ﺗﻘﺼﯿﺮ ﻫﺮدوی ﻣﺎ واﺳﻪ ﻣﻮﻧﺪت ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ﺗﻼﺷﯽ ﺧﻮﺷﺒﺤﺎﻟﻪ اوﻧﮑﻪ اﻻن ﺑﺮاﺷﯽ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ دﯾﮕﻪ.. ﺧﺐ ﺑﻪ اﯾﻦ ﻋﺎدت ﮐﺮدم ﮐﻪ ﺗﻮﺷﺮاﯾﻂ ﺳﺨﺖ ﮐﻨﺎرم ﻧﺒﺎﺷﯽ ﻣﻦ ﻫﻨﻮزم ﺗﻮ ﻓﮑﺮﺗﻢ ﯾﻪ ﺳﺮﻩ ﻓﻘﻂ اﻣﯿﺪوارم اﯾﻦ روزا ﺑﮕﺬرﻩ ﻣﯿﺪوﻧﻢ ﺣﺎل ﺗﻮ ﺑﺪون ﻣﻦ ﺑﻬﺘﺮﻩ ..ﭼﯽ ﻣﯿﺸﺪ ﻣﻌﺮﻓﺖ داﺷﺘﯽ ﺗﻮ ﯾﻪ ذرﻩ … ﻧﮕﻮ ﮐﻪ ﺣﺎﻻ ﺣﺎل ِ ﺟﻔﺘﻤﻮن ﯾﮑﯿﻪ ﺗﻮ اﻻن ﮐﺮدی ﺑﻪ ﮐﺲ دﯾﮕﻪ ﺗﮑﯿﻪ ﺗﻮ ﺳﺮم ﭘُﺮ از ﻣﺸﻐﻠﻪ ﻓﮑﺮﯾﻪ ﮐﻪ ﭼﺮا اﺻﻼ دوﺳﺖ داﺷﺘﻦ اﯾﻨﺸﮑﻠﯿﻪ ﭼﺮا اﺻﻼ ﻫﯿﮑﺸﯽ ﺑﺎﻫﺎت رو راﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ اوﻧﻬﻤﻪ ﺻﺪاﻗﺘﺖ ﺑﺎ ﻣﻦ ﮐﻮ راﺳﺘﯽ ﭼﺮا ﻫﺮﮐﺲ ﮐﻪ ﺑﺎزم دم از ﻋﺸﻖ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺗﻮ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﺗﺎ ﺗﻬﺶ ﭘﺎی اون واﯾﺴﯽ ﻣﻨﻮ ﮔﺬاﺷﺘﯽ و رﻓﺘﯽ ، ﺑﮕﻮ ﭼﺮا واﺳﻪ اﯾﻨﮑﻪ ﻋﺸﻖ و ﺣﺎﻟﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﺮاﻩ ﺣﺎل و روز ﻣﻨﻪ ﺳﺎدﻩ رو ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻮﻧﺪم ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻋﺎﻟﻤﻪ ﭼﺮا ﺑﺒﯿﻦ ﯾﭽﯿﺰﯾﻮ ﺣﺎﻻ دارم ﺑﻬﺖ ﻣﯿﮕﻢ ﻣﻦ ﺳﯿﺎﻫﯽ رو ، ﺗﻮی دﻟﺖ دﯾﺪم اوﻧﻢ ﯾﻪ روزی ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺗﻮرو وﻟﺖ ﺑﯽ رﺣﻢ ﻣﯿﮕﯽ دوﺳﺘﻢ داری ؟ ، ﺑﺎﺷﻪ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻢ ﻣﻦ ﻫﻨﻮزم ﺗﻮ ﻓﮑﺮﺗﻢ ﯾﻪ ﺳﺮﻩ ﻓﻘﻂ اﻣﯿﺪوارم اﯾﻦ روزا ﺑﮕﺬرﻩ ﻣﯿﺪوﻧﻢ ﺣﺎل ﺗﻮ ﺑﺪون ﻣﻦ ﺑﻬﺘﺮﻩ ..ﭼﯽ ﻣﯿﺸﺪ ﻣﻌﺮﻓﺖ داﺷﺘﯽ ﺗﻮ ﯾﻪ ذرﻩ
... ادامه
دیدگاه · 1394/01/21 - 04:15 ·
2
Mohammad
hasanSarbakhshian.jpg Mohammad
چادری ها زهــــــــرایی نیستند!
اگر پهلویشان درد دین نداشته باشد...

چادری ها زهــــــــرایی نیستند!
اگر سیاهی چادرشان حرمت خون شهیدان را به مردم ننمایاند...

چادری ها زهـــــــــرایی نیستند!
اگر منتظـــــــــر یوسف زهرا نباشند...

چادری ها زهــــــــرایی نیستند!
اگر فکرشان،هدفشان،راهشان،نگاهشان،عشقشان و حجابشان فاطمی نباشد...
... ادامه
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
افق تاریـک،

دنیا تـنگ،

نومیدی توان فرساست، می دانم!

ولیکن ره سپردن در سیاهی، رو به سوی روشنی زیباست!
دیدگاه · 1393/09/3 - 11:37 ·
4
Mohammad
008.jpg Mohammad
یا حسین
من از غلام سیاه تو خوب فهمیدم، که رو سیاهی ما نیز راه حل دارد
دیدگاه · 1393/08/5 - 09:17 در حسینیه ·
2
bamdad
bamdad
یک روز می بوسـمـت !

پنهان کردن هم ندارد

مثل خنده های تو نیست که

مخفی شان می کنی

یا مثل خواب دیشب من که نباید تعبیر شود

مثل نجابت چشمهای تو است

وقتی که در سیاهی چشمهای من

عریان می شوند

عریانی اش پوشاندنی نیست

:(
Mohammad
1413581291258486_large.jpg Mohammad
کم کم سیاهیِ عَلم ت دیده می شود..
آثار خیمه های غمت دیده می شود !
اُفتاده سینه ام به تپش هایِ انتظار
ازروی تل دل، حرمت دیده می شود ..!
____________
Mohammad
644680_8huGdiu8.jpg Mohammad
ابی(بهروز وثوقی):خیلیا منو زدن ... پاسبونا ... شوفرا ... پارچه فروش های کوچه مهران ... آدمای ممد ارباب ... سیاهی های کوچه سرخپوستا ... می دونی ... همیشه بعدِ هر یه کتک خوردنِ مفصل یه جوری میشم ... مثل آدمی که خارش داشته باشه و حسابی بخاروننش ... از دردش خوشم میاد ... مثلِ این می مونه که حکمِ مرخصیمو امضا کرده باشن....

-
bamdad
bamdad
از غروب که اومدم خونه همش دارم تو یه سایت دنبال خونه میگردم ، از بس نگاه کردم چشمام سیاهی میرن :( 122 صفحه خونه معرفی کرده ، دارم همشون رو نگاه میکنم الان صفحه ی 72 هستم... :)
رضا
b48c5caa270b97eebb29a18949290e5d_500.jpg رضا
اگر حوصله داشته باشن کنیم .

فقط چند تا نکته رو رعایت کنید :
1. فقط یک بیت از شعر رو تو نظرات بنویسید و حتما اسم شاعر هم همراهش باشه در صورت امکان بزنید مثلا و...

2. شعری که می نویسید حرف اولش باید مشابه آخرین حرف شعری باشه که نفر قبلی نوشته .

3. طوری شعرها رو اضافه کنید تا بقیه هم مشارکت کنن یعنی بعد از نوشتن یک بیت شعر صبر کنید نفر بعدی جواب بده .

4. نظرات اضافی حذف میشن .

من یک بیت از حافظ رو میگذارم تا بقیه ادامه بدن .
دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید/زینهار ای دوستان جان من و جان شما
✔♥Дℓɨ♥✔
10489902_669203443163615_5292016194469953086_n.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
★"آقا"جان. . .کاش می دانستم در این شب ها کجا ء نگه می داری. . .★

. . . . . .مسجد . . .؟☆

☆هرکجا باشی می دانم ما گنه کارت را هم یاد می کنی. . .☆

●پرونده هایمان پر از . . .●

☆" " را به رنج آورده اند. . .☆

☆"شرمنده ایم "آقا". . . .☆

★"دعایمان" کن. . ."برگردیم". . .★ : (

"السلام علیک یا ابا صالح المهد"{عج}
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
فکر میکردم سیاهی چشمانت پر از رمز و راز عاشقی است
زهی خیال باطل !
مرموز را چه به تمجید
دیدگاه · 1393/02/27 - 17:56 ·
6
...
...
رامسر..
ویلا..
ویو..
دریااااااااا...
من و
شعرهایم..
مینویسم..
ازدریا..
درخت ..
جنگل ورود..
اینجا
تهران
ذهن هاهمه سولفاته شده..
شعرهاهمه منسوخ
منبع الهام همه شاعرها
سنگ وسیمان وسیاهی وغم است..
روزی خواهم رفت
ازاین شهرغریب
......
روزی خواهم رفت...
نیما{-35-}
Majid
Majid
خودنویس محبتم را ازسیاهی شب پرمیکنم و برسپیدی صبح مینویسم”بیادتم

.
دیدگاه · 1393/02/15 - 08:54 ·
Majid
438892_lyJtgSOD.jpg Majid
مردی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده، نگران و مضطرب.


در انتهای کادر در بزرگی دیده می شود با تابلوی "اتاق عمل".


چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح با لباس سبز رنگ از آن خارج می شود.


مرد نفسش را در سینه حبس می کند.


دکتر به سمت او می رود.


مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند.


دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا همسرتون رو نجات بدیم.


اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده.


ما ناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه کردیم ...


باید تا آخر عمر ازش پرستاری کنی، با لوله مخصوص بهش غذا بدی


روی تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زیرش رو تمیز کنی و باهاش صحبت کنی ...


اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش آسیب دیده ...


با شنیدن صحبت های دکتر به تدریج بدن مرد شل می شود، به دیوار تکیه می دهد.


سرش گیج می رود و چشمانش سیاهی می رود.


با دیدن این عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذارد.


دکتر: هه ! شوخی کردم ... زنت همون اولش مُرد !!!!!
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:17 ·
ParNiyA
13697458567.jpg ParNiyA
بالاتر از سیاهی هم “رنگ” هست …
مثل رنگ این روزهای من...
دیدگاه · 1393/02/5 - 15:03 ·
7
bamdad
bamdad
همیشه عاشق رنگهای شاد بودم


ولی با دیدن چشمانت


سیاهی زیباترین رنگ روزگارم شد ...
zoolal
zoolal
تو را من چشم در راهم شبا هنگام
که می گیرند در شاخ «تلاجن» سایه ها رنگ سیاهی

وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم؛
تو را من چشم در راهم.
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/26 - 18:33 ·
7
صفحات: 1 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ