یافتن پست: #لایـــک

bamdad
cg5f_screenshot_۲۰۱۵-۰۵-۲۱-۰۷-۵۱-۰۴.jpg bamdad
خدا بدون من هم خداست

من بدون خدا هیچی نیستم...

:(
soheil
01.jpg soheil
چه راحت میگویند قسمت نبود,نمیدانند

آن قسمتی که از آن حرف میزنند دنیای کسی بود ک

هرشب ذره ی آن را با اشک میساخت....
bamdad
bamdad
در هر جغرافیایی که باشم
جهت ها تفاوتی ندارند
تمام دامنه های دلم رو به سمت خنده های توست
bamdad
bamdad
یک خرس قهوه ای مخملی خریده ام
برای دختری که
ندارم و یک عینک
برای پدر
که چشم هایش دیگر نمی بیند
و حالا می روم
برای او که نیست
گل نسرین بچینم
شاد یا غمگین
زندگی، زندگی ست
و اگر فردا
برای شکار پلنگ
به دریا رفتم
تعجب نکنید
... ادامه
حمید
00000000000000000000000000000.jpg حمید
وقتی می‌خوای یه رابطه رو به هم بزنی
خوب به هم بزن
اما لگد کوبش نکن
بذار برو…
اما داغونش نکن
با احساسش، فکرش، اعتمادش و غرورش بازی نکن
چون بعد از رفتن تو فقط غمگین نمیشه
تا سال‌ها باید با یه ترس لعنتی زندگی کنه و نتونه دیگه به هیچ کس اعتماد کنه…
حتی برای یه دوستی ساده
... ادامه
hastii
116c73ea82a99f38fe7c0790342b9401_1024.jpg hastii
.
hastii
7307b3ac0366dfcf15cad56476a8c76b_1024.jpg hastii
.
Reza Babaei
SMS-Tikedar.jpg Reza Babaei
.
mohamad reza
1510941_624397434287875_1055117782_n.jpg mohamad reza
...
Hosein
Hosein
پسر تلفن همراهش برداشت،یک پیغام از عشقش بود...با ذوق پیام را باز کرد اما از چیزی که میدید مطمئن نبود... 'ما نمیتونیم باهم باشیم.همه چیز تموم شد.حداقل برای من.خدا نگهدار' پسر بارها و بارها متن را خواند...با خود گفت شاید شوخی باشد...اما فکر کرد که این کار شوخی هم باشد قشنگ نیست...چندبار با دختر تماس گرفت اما دختر رد کرد و یا جواب نداد...پسر با وجود عشقی که به دختر داشت فکر کرد که چقدر غرورش خورد شده و فقط برای در آوردن حرص دختر به او پیام داد 'چه خوب که این رابطه تموم شد.خیلی خوشحالم.از اولم تو برام مهم نبودی.برو به درک'پیام را فرستاد و زیر گریه زد. دختر آرام کنار خیابان قدم میزد و اشک میریخت باران میبارید و اشکهای او را میپوشاند...گوشی لرزید...دختر پیام را باز کرد و خواند...لحظه به لحظه اشکهایش بیشتر شدند...برگه ی آزمایش را در دستش مچاله کرد و حرف های دکتر را به خاطر آورد... 'دیر اقدام کردی دخترم خیلی دیر ...ولی داروهاتو مصرف کن امیدوارم که . ..' سرش گیج رفت و افتاد. عابران به دختری که روی زمین افتاده بود و خون بینیش تمام صورتش را پوشانده بود نگاه کردند...او را به سرعت به بیمارستان رساندند ولی...تمام. پسر با اینکه حال روحی خوبی نداشت همراه مادرش به بهشت زهرا رفتند...چند روز از چهلم پدر بزرگ پسر میگذشت...پسر و مادرش سر قبر بودند و فاتحه میخواندند...صدای شیون و زاری از چند متر آنطرف تر می آمد.مادر پسر روبه او کرد و گفت:پسرم فکر کنم جوون بوده مادر برو ببین درسته؟ پسر به آن سمت رفت -ببخشید آقا جوون بودن؟ -خیلی...22سالش بود -پسر بودن؟ مرد عکسی از جیبش درآورد...نه دختر بود...دختر خواهرم ...نگاه کن...چقدر نازه پسر عکس را گرفت و نگاه کرد همان لحظه احساس کرد جانی ندارد روی زانو نشست و فقط زار زد...گریه کرد و حسرت خورد که چرا لااقل دلیل نماندنش را نپرسید دختر رفت و پسر ماند با سالها حسرت... همیشه دلیل رفتن بد بودن نیست...گاهی آنقدر خوبند که میروند..
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
1389119303666158_large.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
{-38-}
MahnaZ
99dc35e747eb.jpg MahnaZ
هر کــی دوران بچگیش جوجه رنگــی داشته کنه
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
کـاش مـیشـد دیـشـب مـی آمـدی....
مـرا در آغـوشـت جـایـم مـیـدادی..
فـرصـتِ گـِلـه را ازم مـیگـرفـتـی..
مـثـلِ زمـانـهـایـی کـه از نـدیـدنـت شـاکـی بـودم..
بـلـند مـیـگـفـتـی: هـــــــــیــــــس
هـمـه ی بـی مـن بـودنـات تـمـوم شـد..
سـرم تـو آغـوشـت بـاشـه و بـگـی:
دیـگـه ایـنـجـام . . مـیـخـواهـم امـشـب تـا صـبـح دیـوانـه ات کـنـم.......
لایـــک=خــــاصّ تـریـنِ مــــــن..!
از مــــن نــپــرس چــقــد دوســـتـت دارم..
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/15 - 13:43 ·
2
Mostafa
16.jpg Mostafa
جمـلات الهـام بخـش برای زندگـی*****

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ