یافتن پست: #مانعی

bamdad
bamdad
اگر جاده ای پیدا کردید
که هیچ مانعی در آن نبود
به احتمال زیاد آن جاده
به جایی نمی رسد...!

دیدگاه · 1397/02/1 - 17:16 ·
3
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
هیچ سد و مانعی جلودار بوس‌های پیرزن‌های فامیل نیست







اجتناب، امتناع، سیبیل، ماسک، سالتو بارانداز، هرجور شده ماچت میکنن.
... ادامه
دیدگاه · 1397/01/4 - 15:23 ·
3
Morteza
Morteza
انصافا خوندنیه
.....................
درددل یک جوان ایرانی
يه خونه مجردي با رفيقامون درست کرده بوديم، اونجا شده بود خونه گناه و معصيت...دیگه توضیحش باخودتون....
شب عاشورا بودهرچي زنگ زدم به رفيقام، هيچکدوم در دسترس نبودند
نه نماز، نه هیئت، نه پیراهن مشکی هيچي
ميگفتم اينارو همش آخوندا درآوردند، دو تا عرب با هم دعواشون شده به ما چه
ماشينو برداشتم برم يه سرکي، چي بهش ميگن؟ گشتي بزنم
تو راه که ميرفتم يه خانمي را ديدم، خانم چادري وسنگینی بود کنارخیابون منتظرتاکسی بود
خلاصه اومدم جلو و سوار ماشينش کردم یه دفعه یه فکری مثل برق توذهنم جرقه زد بله شیطان خوب بلده کجاواردبشه ازچندتاخیابون عبورکردم ورسیدم به میدون ورفتم سمت خونه مجردیمون خانمه که دید مسیری که اون گفته بودنمیرم گفت نگهدارومنم سرعتوبیشترکردموهرچی جیغ ودادمیزدتوجه نمیکردم شانس آوردم درهای ماشین قفل مرکزی داشت وگرنه خودشومینداخت پایین
خلاصه، بردمش توي اون خانه ي مجردي
اينم مثل بيد ميلرزيد و گريه ميکرد و ميگفت بابا مگه تو غيرت نداري؟ آخه شب عاشوراست!!!! بيا به خاطر امام حسين حيا کن
گفتم برو بابا امام حسين کيه؟ اينارو آخوندا درآوردند، اين عربها با هم دعواشون شده به ما ربطي نداره
خانومه که دیگه امیدی به نجات نداشت با گريه گفتش که: خجالت بکش من اولاد زهرام، به خاطر مادرم فاطمه حيا کن!!! من اين کاره نيستم، من داشتم ميرفتم مجلس عزای سیداشهداعزیز فاطمه
گفتم من فاطمه زهرا هم نميشناسم، من فقط يه چيز ميشناسم: جواني، جواني کردن
اينارو هم هيچ حاليم نيست من اینقدرغرق تواین کاراشدم مطمئنم جهنم ميرم پس دیگه آب که ازسرگذشت چه یک وجب چه صدوجب خانمه که ازترس صداش میلرزید باهمون صدای لرزان گفت: تو ازخداوعذاب جهنم نمیترسی درسته ولی لات که هستي، غيرت لاتي داري يا نه؟من شنیدم لاتهااهل لوتی گری ومردونگی هستن
_ خودت داري ميگي من زمين تا آسمون پر گناهم ، اين همه گناه کردي، بيا امشب رو مردونگي کن به حرمت مادرم زهرای مظلومه گناه نکن، اگه دستتو مادرم زهرا نگرفت برو هرکاري دلت ميخواد بکن
آقامن که شهوت جلوچشاموگرفته بود هیچی حالیم نمیشداماباشنیدن کلمه زهرای مظلومه که باصدای لرزان وهمراه باگریه اون زن همراه بود تنم لرزید آقایه لحظه بدنم یخ کرد غيرتي شدم
... ادامه
Noosha
291898-bfea349f7af749c3c9e4c8eb9f4c6201-org.jpg Noosha
MahnaZ
MahnaZ
تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست سیب زمینی اش را بزند
اما این کار خیلی سختی بود .تنها که می توانست به او کمک کند در بود
نامه ای برای نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد
پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست بکارم من نمی خواهم
این را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت.
من برای خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام من حل می شد
من می دانم که اگر تو اینجا بودی را برای من می زدی


این را دریافت کرد
, به خاطر خدا را نزن , من آنجا پنهان کرده ام
۴ صبح فردا ۱۲ نفر از مأموران Fbi و افسران پلیس محلی دیده شدند ,
و تمام را زدند بدون اینکه ای پیدا کنند
بهت زده نامه دیگری به نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟
پاسخ داد : برو و هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم
هیچ در دنیا وجود ندارد . اگر شما از تصمیم به انجام کاری بگیرید می توانید آن را انجام بدهید
است . نه اینکه شما یا یک فرد کجا هستید
... ادامه
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
" هر سد ومانعی در زندگی می تواند

یک شانس براي تغییرزندگی انسان باشد."...{-35-}
دیدگاه · 1392/06/26 - 22:21 ·
5
ıllı YAŁĐA ıllı
ba2inam155.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/30 - 08:28 ·
3
♥هـــُدا♥
جــدایی (905).jpg ♥هـــُدا♥
تقدیر را بهانه کرده اند...


برای نرسیدن تو به من...


باور کن هیچ مانعی نیست...


به گمانم هنگام نگارش تقدیرمان...


خدا عطسه کرده است...


همین....


به صبر که اعتقاد دارم...!!!!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/04/2 - 13:20 ·
6
♥ یلدا♥
1358771363677789_large.jpg ♥ یلدا♥
در زمان های گذشته، پادشاهی تخته سنگی را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را ببیند خودش را در جایی مخفی کرد. بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه،بی تفاوت از کنار تخته سنگ می گذشتند. بسیاری هم غرولند می کردند که این چه شهری است که نظم ندارد. حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است و ... با وجود این هیچ کس تخته سنگ را از وسط بر نمی داشت.غروب، یک روستایی که پشتش بار میوه و سبزیجات بود، نزدیک سنگ شد. بارهایش را زمین گذاشت و با هر زحمتی بود تخته سنگ را از وسط جاده برداشت وآن را کناری قرار داد. ناگهان کیسه ای را دید که زیر تخته سنگ قرار داده شده بود، کیسه را باز کرد و داخل آن سکه های طلا و یک یادداشت پیدا کرد. پادشاه در آن یادداشت نوشته بود: " هر سد و مانعی می تواند یک شانس برای تغییر زندگی شما باشد."
... ادامه
نگار
نگار
خودتان را با همه وجود باور کنید. بدانید قدرتی درون شما وجود دارد که از هر مانعی بزرگتر است. شما میتوانید.
دیدگاه · 1391/10/2 - 01:19 ·
6
نگار
نگار
من باور دارم که دو انسان از قلبشان به هم متصلند،
و مهم نیست که چه کار می کنید،
که هستید و کجا زندگی می کنید؛
اگر مقدر شده که دو نفر با هم باشند،
هیچ مرز و مانعی بین آنها وجود نخواهد داشت.
(جولیا رابرتز)
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/26 - 00:15 ·
9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ