ببینید خود رضا داره تائید می کنه به نوعی
نمیخواد من افشا گری کنم تا حقایق معلوم شه الانم میاد یه شعر در مورد شقایق میگه و میره میگه منظورش شقایق بوده نه حقایق
من همه رو گول میزنم؟!!!
من تا بحال کیو گول زدم؟!!!!! همیشه گول این و اون رو خوردم ، واسه همینم هست که تو زندگی همیشه یه قدم عقب هستم
چی میگی باوووووو؟!!!!!
خدا گفت: به دنيايتان میآورم تا عاشق شويد. آزمونتان تنها همين است: عشق. و هركه عاشقتر آمد٬ نزديكتر است. پس نزديكتر آييد٬ نزديكتر. عشق٬ كمند من است. كمندی كه شما را پيش من میآورد. كمندم را بگيريد و ليلی كمند خدا را گرفت. خدا گفت :عشق فرصت گفتگو است. گفتگو با من. با من گفتگو كنيد و ليلی تمام كلمه هايش را به خدا داد. ليلی همصحبت خدا شد. خدا گفت: عشق همان نام من است كه مشتی خاك را بدل به نور میكند. ليلی مشتی نور شد در دستان خداوند.
... برگرفته از کتاب لیلی نام تمام دختران زمین است از عرفان نظر آهاری ...
خدا گفت: ليلی يك ماجراست٬ ماجرايی آكنده از من. ماجرايی كه بايد بسازيش. شيطان گفت: تنها يك اتفاق است. بنشين تا بيفتد. آنان كه حرف شيطان را باور كردند نشستند و ليلی هيچ گاه اتفاق نيفتاد ...
... شيطان آدم را در زنجير میخواست. ليلی مجنون را بیزنجير میخواست. ليلی میدانست خدا چه میخواهد. ليلی كمك كرد تا مجنون زنجيرش را پاره كند. ليلی زنجير نبود. ليلی نمیخواست زنجير باشد. ليلی ماند. زيرا ليلی نام ديگر آزادی است.
soheil
خدا مشتی خاك را برگرفت٬ میخواست ليلی را بسازد٬ از خود در او دميد. و ليلی پيش از آنكه باخبر شود٬ عاشق شد. ساليانیاست كه ليلی عشق میورزد. ليلی بايد عاشق باشد. زيرا خدا در او دميده است و هركه خدا در او بدمد٬ عاشق میشود. ليلی نام تمام دختران زمين است؛ نام ديگر انسان....
خدا گفت: زمين سردش است. چه كسی ميتواند زمين را گرم كند؟ ليلی گفت: من.
خدا شعلهای به او داد. ليلی شعله را توی سينهاش گذاشت. سينه اش آتش گرفت. خدا لبخند زد. ليلی هم. خدا گفت: شعله را خرج كن. زمينم را به آتش بكش. ليلی خودش را به آتش كشيد. خدا سوختنش را تماشا میكرد. ليلی گـُر میگرفت. خدا حظ میكرد. ليلی میترسيد. میترسيد آتشش تمام شود. ليلی چيزی از خدا خواست. خدا اجابت كرد. مجنون سر رسيد. مجنون هيزم آتش ليلی شد. آتش زبانه كشيد. آتش ماند. زمين خدا گرم شد. خدا گفت: اگر ليلی نبود٬ زمين من هميشه سردش بود.
ليلی گفت: امانتیت زيادی داغ است. زيادی تند است. خاكستر ليلی هم دارد میسوزد. امانتیت را پس میگيری؟ خدا گفت: خاكسترت را دوست دارم. خاكسترت را پس میگيرم... خدا گفت: پايان قصه ات اشك است؛ اشك درياست؛ دريا تشنگیاست و من تشنگیام٬ تشنگی و آب. پايانی از اين قشنگتر بلدی؟ ليلی گريه كرد. ليلی تشنهتر شد. خدا خنديد.
این وظیفه همراه با لطفیه که به عهده مرداس که عصرا باید انجام بدن..حالا گاهی هم میشه اوانس داد به شما بیفته رو دوش خانوما....شما این وظیفه عصرو انجام میدین که انتظار صبحونه مشتی دارین؟؟؟
اولا که مرد هم مردای قدیم که تا اخر شب فکرشون نون در اوردن بود و دلشون با خانومِ خونه...بعدشم ثابت شده س که با درست کردن چای اول صبح اقایون عصرا زحمت ی قهوه رو به خودشون نمیدن...اکثرا....نسبتا....نه تماما...
منم میتونم بگم مردی که فلان و فلان...بحث بی فایده س مشکل از خانواده از جامعه س،کلی نگاه کنیم از ریشه نگاه کنیم.. من خودمو خانوادمو بسازم بین این خاانواده ها تو این جامعه خیلی کار کردم بقیه وقتی به من مربوطه که خودشون بخوان بنیه خوب بودن و داشته باشن
خیلی زیباست حتما بخوانید
سر تا پایم را که خلاصه کنند، میشوم مشتی خاک...!
که ممکن بود خشتی باشد در دیوار یک خانه
یا سنگی در دامان یک کوه
یا قدری سنگریزه در انتهای یک اقیانوس...
ویا شاید خاکی از گلدان...!
یا حتی غباری بر پنجره...!
اما مرا از این میان برگزیدند برای نهایت
شرافت
برای انسانیت...
و پروردگارم که بزرگوارانه اجازه ام داد به نفس کشیدن
دیدن...شنیدن...فهمیدن
و ارزنده ام کرد به واسطه ی نفسی که در من دمید...
من منتخب گشته ام برای قرب... برای سعادت...
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده به انتخاب و تغییر...
به شوریدن...به عشق...
وای بر من اگر که قدر ندانم...
وای بر من اگر که باز هبوط کنم به خاک...!
#مراسم#دندان#فشان#در#گیلان
از سنتهای ملی ایرانی است که در استان گیلان و مناطق مختلف آن نیز اجرا می شود . دندان در آوردن در همه کودکان در زمان یکسانی رخ نمی دهد؛ در نتیجه، زمان مراسم مصادف است با درآوردن اولین دندان.
مردم گیلان معتقدند که اجرا و برگزاری این مراسم باعث می شود تا دندانهای بچه راحت و سبک رشدکند... در این مهمانی دانه هایی مانند برنج، گندم، نخود، لوبیا، عدس بو داده شده و به شادباش، والدین و دیگر بستگان به نوبت هرکدام مشتی بر سرکودک می پاشند و عکس یادگاری می گیرند و در پایان، حاضرین که دندانهای آنها خوب رشد کرده، از دانه های خوراکی نوش جان می کنند.
یک رسم جالب در گیلان که آن را از نقاط دیگر متمایز می کند و از عناصر دیگر این مراسم، سفره ای است که در پیرامون کودک پهن کرده و در آن اشیاهای مختلف که هر کدام نماد یک شغل خاص در جامعه است را با مهارت خاص می چینند از جمله اشیای موجود در سفره ی زندگیِ شغلیِ کودک : قیچی، سوزن، خودکار، دفتر، آینه و غیره است؛ که در پایان مراسم، کودک هدایت و ترغیب می شود که یکی از اشیاء چیده شده در سفره را بردارد و با این عملِ کودک، شغل او در آینده رقم زده شده و والدین کودک با چنین مراسم نمادینی، به نگرانیشان در مورد آینده ی شغلی فرزند خود، جامه ی عمل می پوشانند. در مراسم نیز مدعوین برای نوزاد هدیه ای ضمن آرزوی سلامتی و رشد راحت دندان بچه به عنوان چشم روشنی و شرکت در شادی در بسته بندی های رنگارنگ می آوردند و دعوت کننده از مدعوین به صرف شربت، شیرینی، برنج و دانه های سرخ شده پذیرایی می نماید و در پایانِ مراسم، بسته های کوچک از برنج و غیره تهیه می کند و به عنوان شیرینی دندان در آوردن کودکش بین اقوام، آشنایان و همسایگان تقسیم می کند. #محمدعمادم الان 3تا دندون داره 8 عیدم رفتیم واسش دندونی گرفتیم طلا برداشت ما هم گفتیم این #زرگر میشه
ناراحَت نباش اگه بعد از 20 سال زندگی .. مثل مَن پیر شدی .شکستی .م3 بعد مث قبلَنا نَمیشینه خنده رو لبت ..اگه حالا جای برچسب آدامس خرسی زخمه رو تَنت ..اگه پی عشق هَدر رفتی الکی ساختی پاش ..اگه پره حرفه دلتو لباتو به هم دوخته داش ...ناراحَتی نداره مشتی ...
درَخت پیر باغچه ام حتی ..
داره نفس میکشه به امید بهار بعدی ...
ببینید خود رضا داره تائید می کنه به نوعی
1395/02/28 - 14:40نمیخواد من افشا گری کنم تا حقایق معلوم شه الانم میاد یه شعر در مورد شقایق میگه و میره میگه منظورش شقایق بوده نه حقایق
مرجان این افشاگری تو منو یاد یک نفر میندازه
1395/02/28 - 14:48
1395/02/28 - 16:50#معصوم
بامداد ممنون بابت پشتبانی . برای تحکیم روابط در مقابل نیروهای مهاجم بریم بستنی شکلاتی بخوریم
1395/02/28 - 16:59اوکی
1395/02/28 - 17:07کی بریم؟
امشب خوبه؟
نعمت یا منصور؟
چطوره بریم آرارات تو پیچ سعدی؟ خیلی بستنیاش خوبه ، اسمال مشتی هم بد نیست تو فلکه ی گاز
باهام تماس بگیر ، منتظرم ، یه تک بندازی خودم زنگ میزنم
میرم لباسمو بپوشم
آخه بامداد تو چقدر ساده ای؟
1395/02/29 - 12:05داره با بستنی گولت میزنه
بامداد شکمو
1395/02/29 - 14:32مرجان یه جور میگی انگار بامداد 3 سالش هست خودش همه رو گول میزنه
من همه رو گول میزنم؟!!!
1395/02/29 - 16:44من تا بحال کیو گول زدم؟!!!!! همیشه گول این و اون رو خوردم ، واسه همینم هست که تو زندگی همیشه یه قدم عقب هستم
چی میگی باوووووو؟!!!!!
ای وای
1395/03/1 - 13:25واقعا رضا بامداد کی رو گول زده ؟به من بگو؟ نه بذار ببینم بامداد رو هم مظلوم گیر آوردی؟
حالا خوبه اول تو پیشنهاد بستنی رو دادی بهش
من خودم گول خوردم باور کن
1395/03/1 - 15:11