یافتن پست: #چاله

رضا
57648498.jpg رضا
استیون هاوکینگ فیزیک‌ دان و کیهان شناس مشهور در ٧۶ سالگی درگذشت.
سجاد
سجاد
خداحافظ سواران پیاده/
ز اسب افتادگان پاک و ساده**
خداحافظ تبار شیر سنگی/
خروشه برنواتان روزه جنگی**
خداحافظ تبار اتش و دود/
برادر زادگان سخره و رود**
نفس هاتان بلوط ریشه در سنگ/
نهیب نعرهاتان شعله جنگ**
شکیل ترعیه زن هایتان موج/
گره درگیس خورشید است در اوج**
به چوقا و دبیتو شال سو گند/
به چاله چاله های مال سوگند**
به برنو های کوتاهو بلندت/
به کوه زردو تبل زرد رنگت**
که در جان شما این زخم کاریست/
بلند
اوازه
نام
بختیاریست
... ادامه
دیدگاه · 1395/12/18 - 01:20 ·
bamdad
bamdad
انسان ها هر از چند گاهی؛
از جایی می افتند..
از لبه ی پرتگاه
از پا!
از نفس
از دماغ فیل
از چاله به چاه..
از عرش به فرش
از چشم..
ازچـــشــــم..
:(
دیدگاه · 1395/07/19 - 17:15 ·
2
رضا
رضا
سیاه چاله ها خطرناکن .
bamdad
photo_2016-03-29_17-53-38.jpg bamdad
قدر چاله چوله های خیابونامونو بدونیم
{-11-}
دیدگاه · 1395/01/10 - 17:54 ·
2
bamdad
photo_2016-03-25_11-15-16.jpg bamdad
{-49-}
مرجان بانو :)
IMG_20151022_101115.jpg مرجان بانو :)
پاییز را می شمرم. بیست و نهمین برگ زرد هم افتاد...
حتما اتفاق تازه ای در راه است خوشایندتروپربارتر از دیروز...
ومن تمام احساس پوچم را مچاله می کنم
ومنتظر شکوفه های اجابت می شوم...
خداکند تو هم دراین پنجشنبه ی زیبا غرق در باران اجابت شوی،
آن گونه که
فقط تو باشی و چتر آرامش... 1394 / 7/ 30
... ادامه
دیدگاه · 1394/07/30 - 10:18 توسط Mobile ·
4
رضا
رضا
یک عدد کرم چاله دست اول با پایداری بالا جهت سفر در زمان در نزدیکی کهکشان راه شیری موجود است داوطلبین جهت سفر تماس بگیرند .
دیدگاه · 1394/04/15 - 13:54 ·
5
رضا
رضا
اگر اندی رابین قبل گوگل با سامسونگ معامله میکرد الان رو جاروبرقی و یخچالهای سامسونگ فقط نصب میشد .
دیدگاه · 1394/03/14 - 14:07 ·
3
bamdad
bamdad
از برداشتن یک گام بلند نترسید ؛

گاهی از یک فاصله ، یک چاله یا یک مانع ، با دو گام کوتاه نمی توان عبور کرد ...

{-35-}
دیدگاه · 1394/03/1 - 12:34 ·
4
bamdad
bamdad
خدایا ...

بدون نوازش های تو میان دست های زندگی مچاله می شویم

نوازشت را ازما نگیر !

{-47-}
رضا
15-3-1-11191black.jpg رضا
setareh 22
setareh 22
ﺳﺎﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ . . .
ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻤﮥ ﮐﻤﺒﻮﺩﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﻏﺮﻭﺭﺕ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ

ﺑﺎ ﻫﻤﮥ ﻏﺮﻭﺭﺷﺎﻥ ﻣﭽﺎﻟﻪ ﺍﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ...
ﺳﺎﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ . . .
ﺗﻮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﻭ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﻭ
ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎﺯﯾﮕﺮﺍﻥ ِ ﭘﺸﺖ ﭘﺮﺩﻩ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ...
ﺳﺎﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ . . .
ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺑﯿﮑﺎﺭﯼ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺍﺕ ﭘُﺮ ﻣﯽ ﮐﻧﯽ ﻭ
ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻧﺪﻭﻩ ، ﺗﻨﻬﺎ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﯽ ...و
ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻓﺮﻁ ِ " ﺁﺩﻡ ﺑﻮﺩﻥ " ﺳﺎﺩﻩ
ﺍﯼ. .
... ادامه
دیدگاه · 1393/11/23 - 10:33 ·
1
رضا
B8MBWwPIMAE4S8r.jpg رضا
در حین ارتکباب جرم :)
رضا
رضا
اگر قرار باشه هر مطلبی بنویسیم بعد تعداد دیدگاههای همون مطلب به 100 تا برسه بعد چند وقت میتونیم رکورد چند برابر بودن نظرات در مقابل مطالب رو ثبت کنیم {-7-} اسم همکاران رو نمیبرم یه وقت ریا نشه .
bamdad
bamdad
بی وفایی هایت سینه به سینه..
به من رسید
کافی است کمی نزدیکتر بیایی
کمی نزدیکتر
گوشهایت,لبهایم..
گوش کن..
من ستاره ی دنباله داری هستم, که اگر امشب مرا نبینی
فردا خاموش می شود
تا دیر نشده بیا
بیا سینه به سینه ی هم
در دل سیاه چاله ای نا پدید شویم!

:(
دیدگاه · 1393/10/11 - 20:05 ·
2
Mohammad
rainy.matalebeziba.ir.jpg Mohammad
هوا بدجورى طوفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى از سرما مچاله شده بودند...
هر دو لباس‌هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى‌لرزیدند
پسرک پرسید: «ببخشین خانم! کاغذ باطله دارین» کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آن ها کمکی کنم.
مى‌خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آن ها افتاد که توى دمپایى‌هاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود.

گفتم: بیایین تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم.
آن ها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهای شان را گرم کنند، بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا به آن ها دادم و مشغول کار خودم شدم.
زیر چشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد، بعد پرسید: ببخشین خانم! شما پولدارین؟
نگاهى به روکش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم: من اوه نه!
دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى گذاشت و گفت: آخه رنگ فنجون و نعلبکى‌اش به هم مى خوره.
آن ها درحالى که بسته‌هاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند ...

فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آن‌ها دقت کردم،
بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم.
سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه این ها به هم مى آمدند.
صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه مان را مرتب کردم، لکه هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم.
مى خواهم همیشه آن ها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.

*
*

با دلبستن به دلخوشی های زندگی، می توان برای فردای بهتر تلاش کرد
... ادامه
دیدگاه · 1393/07/26 - 09:17 ·
6
رضا
رضا
بالا پایین زیاد داره گاهی هم داره که متاسفانه پُرش نکرده میفتی توش .
... ادامه
صوفياجون
صوفياجون
ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮﯼ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻢ ﻣﯿﺸﻦ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ
ﻣﯿﮕﯿﺮﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﻨﺪ ﭘﺪﺭِ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ . ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮنه
ﺭﺿﺎﯾﺖ ﭘﺪﺭ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﻩ,ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭘﺴﺮ
ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﻪ ﭘﺪﺭ ﺩﺧﺘﺮ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟّﻪِ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻣﯽ ﺷﻪ ﺑﺎ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝِ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ یک
ﻫﻔﺘﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﭼﺎﻟﻪ ﺍی
ﻣﯽﺍﻓﺘﻪ ﻭ ﺗﻤﻮﻡ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﺵ ﮔﻠﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﻭ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﻭ ﻣﯿﺸﻮﺭﻩ ﻭلی
ﺑﺎﺯ ﻟﮑّﻪ ﺍﯼ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯽ ﻣﻮﻧﻪ شب
ﻓﺮﺷﺘﻪﺍﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺍبهﺩﺧﺘﺮﻩ ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺍﺯﺵ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺍﻭﻥ ﻟﮑّﻪ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺮ ﻃﺮﻑ ﮐﻨﻪ ﻭﻟﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻭ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ! ﺷﺐ ﺑﻌﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ به
ﺧﻮﺍﺏِ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻣﯿﺮﻩ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺭو
ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ . ﻣﺎﺩﺭِ ﺩﺧﺘﺮ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﯿﺸﻮﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﻟﮑﻪ ﺭو
ﺑﺮﻃﺮﻑ ﮐﻨﻪ . ﻓﺮﺩﺍ ﺷﺐ ﺯﻧﮓِ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺻﺪﺍ ﺩﺭﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﻣﺘﻮﺟّﻪ ﻣﯿﺸﻦ ﮐﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺱ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﺩ ﺟﻠﻮ ﻭ ﯾﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩختر
میدﻩ . ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ به ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻣﯿﮕﻪ : ﭘﻮﺩﺭ ﺷﺴﺘﺸﻮﯼ ﭘﺮﺳﯿﻞ ﺑﺎ ﻗﺪﺭﺕ تمیز
ﮐﻨﻨﺪﮔﯽ ﻓﺭﺍﻭﺍﻥ ﻟﮑﻪ ﻫﺎﺭﻭ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﯿﺒﺮﻩ ﻭ ﻫﯿﭻ ﺭﺩﯼ ﺍﺯ ﻟﮑﻪ ﻫﺎ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﯿﻤﻮﻧﻪ " ﺷﺴﺘﺸﻮ ﯾﻌﻨﯽ ﭘﺮﺳﯿﻞ ....
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﮔﻪ لایک نکنین ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ
ﺩﺍﺳﺘﺎناﯼ ﻗﺸﻨﮓ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻡ !!{-18-}{-18-}{-18-}{-7-}{-7-}{-7-}{-11-}{-7-}
Majid
az19.jpg Majid
دستمال کاغذی به اشک گفت:
قطره قطره‌ات طلاست
یک کم از طلای خود حراج می‌کنی؟
عاشقم.. با من ازدواج می‌کنی؟
اشک گفت: ازدواج اشک و دستمال کاغذی!؟


تو چقدر ساده‌ای خوش خیال کاغذی!
توی ازدواج ما، تو مچاله می‌شوی
چرک می‌شوی و تکه‌ای زباله می‌شوی
پس برو و بی‌خیال باش
عاشقی کجاست؟ تو فقط دستمال باش!
دستمال کاغذی، دلش شکست
گوشه‌ای کنار جعبه‌اش نشست
گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد…
در تن سفید و نازکش دوید خون درد
آخرش، دستمال کاغذی مچاله شد
مثل تکه‌ای زباله شد
او ولی شبیه دیگران نشد
چرک و زشت مثل این و آن نشد
رفت اگرچه توی سطل آشغال
پاک بود و عاشق و زلال
او با تمام دستمال‌های کاغذی فرق داشت
چون که در میان قلب خود دانه‌های اشک کاشت.
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/31 - 02:43 ·
2
bamdad
bamdad
برای جلوگیری از «پس رفت» ، «پس باید رفت»
هر «چاله ای» ، «چاره ای» به من آموخت !
دیدگاه · 1393/04/28 - 21:37 ·
6
مائده
مائده
اگر خیلی مهربان شود ،ورق می زند.ولی اغلب،آدم را مچاله می کند، ....
دیدگاه · 1393/04/24 - 19:01 ·
6
رضا
رضا
جیرجیرکها خسته نمیشن کل روز صداشون میاد یه کمی استارحت هم ندارن .
...
...
من نیماراد..
عضورسمی26شبکه اجتماعی که یکیشون اینترنشناله..
و4تاشون جزءپرطرفدارترینهاست...
که من کاربرحرفه ای3تاازاوناهستم..
رتبه هایی چون کابربرتر..پست هفته..پست تأثرگذارماه و....جزوافتخاراتیه که ازبین 1000ها کاربرکسب کرده ام...
درزندگی شخصی نیزازفعالیتهای معنوی بسیج و...گرفته تاکارهای فرهنگی نگارش شعروداستان برای نشریاتی چون گل آقا..آفتابگردان وکیهان بچه هابوده ام...
شایدبلاگ یاسایت نداشته ام
که کارهایم
درمعرض دید همگان قراربگیرد
ولیکن
برای دلم ماکرده ام
وبردلهایی که بایدبنشسته کارم...
مدتیست درشبکه نمیدونم مشغولم..
وفعالیتهای دیگرم تحت الشعاع این میکروبلاگ اجتماعی قرارگرفته..
خدای راشاکرم که طی این2سال دوستان خوبی نیزداشته ام...
ولیکن
اینکه عده ای بنابه سلیقه درمورداشخاص سخن رانده واظهارنظرمیکنندبرایم جالب است
آن هنگام که عده ای عامی این عرصه راجولانگاه رفتارهای سخیف خویش کرده وازهیچ رفتارشنیعی ابا نداشته والفاظ رکیک وبس شرم آوربزبان رانده ودرجمع نسوان
بابی شرمی تمام حرمت مردوزن رازیرسؤال میبردندو
اینجاراباچاله میدان اشتباه گرفته و
بابه به وچه چه نوچه های هم کیش خویش مواجه میشدند
هیچ شماتت وافسوس ودریغ ووااسفایی نبود
ولیکن
مادامی که اتفاقی هرچندجزیی راجع به کاربران مبادی آداب رخ داده ورفتاری ازآنهاسرمیزند
بابوق وسرناکوس رسواییشان رازده
تزهم میدهیم...
تازه ازآن اراذل واوباش نیزبه نیکی یادکرده وازآنهادعوت بعمل می آوریم!!!!
نمیدونم
چی بگم؟
اسم سایت نیزهمین است
نمیدونم
فقط همین بس که بگویم:
آدمهارازودقضاوت نکرده وراجع به آنهاحکم ندهیم
چراکه اوست که قاضی القضات است.
نیما
... ادامه
دیدگاه · 1393/04/6 - 12:47 ·
2
zoolal
zoolal
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﻫﺮ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﮔﺎﻫﯽ ، ﺍﺯ ﺟﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻨﺪ !...
ﺍﺯ ﻟﺒﻪ ﯼ ﭘﺮﺗﮕﺎﻩ ... ﺍﺯ ﭘﺎ ... ﺍﺯ ﻧﻔﺲ ... ﺍﺯﺍﯾﻦ ﻭﺭ ﺑﻮﻡ ...
ﺍﺯ ﺩﻣﺎﻍ ﻓﯿﻞ ... ﺍﺯ ﭼﺎﻟﻪ ﺑﻪ ﭼﺎﻩ ... ﺍﺯ ﻋﺮﺵ ﺑﻪ ﻓﺮﺵ ...
ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ... ﺍﺯﭼﺸﻢ ... ﺍﺯ ﭼﺸﻢ !... ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ.
... ادامه
دیدگاه · 1393/03/11 - 21:02 ·
7
صفحات: 1 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ