یافتن پست: #آخره

shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
دقت کردین وقتی داری تخمه میخوری و پیش خودت میگی این مشت آخره
اون تخمه خوشمزه ترین تخمه ای که تاحالا توو عمرت خوردی میشه ؟
جوری که مجبور میشی باز بخوری !
این تخمه خیییییلی کصافطه …
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/7 - 01:04 ·
5
♥ یلدا♥
♥ یلدا♥
اوس محمود

ماکه آخرهم نفهمیدیم چراشمافقط به کشورهای فقیرو کم بضائت میرید دو روز دیگه اینا میخوان به ایران کمک کنند

مثالش عراق چقدر جوونای ایرونی راشهید کردند

الآن به جای اینکه اینقدر به اعراب دوست و برادر نفت بدهید

سهمیه بنزین را زیادکنید

شعر اعمال شما و ختم کلام:

آنها کشتند وما شهید دادیم ماپول و نفت دهیم و آنها بخورند!!!!!

واین داستان ادامه دارد...
اگه حرف دلت اینه لایک کن... {-14-}
دیدگاه · 1391/10/28 - 08:09 ·
صوفياجون
صوفياجون
دارم تو رو کم می یارم / این اشتباه آخره

حتی اگه بگی دلت/ منو به یاد نمی یاره

ببخش اگه یه وقتایی / تنهات گذاشتم بی دلیل

سنگی و بد شدم تو رو /دوست نداشتم بی دلیل

توی خودم می شکنم و / دوباره می سازی منو

توی قمار زندگی / هر دفعه می بازی منو

می خوام که باور بکنی / این تکه سنگ عاشقو

ترانه های سردمو / این ل تنگ عاشقو

سخته قبولش می دونم / هنوز نگات مقدسه

هنوز کسی تو عاشقی / به پای من نمی رسه


مرضیه فرمانی
{-35-}{-35-}{-35-}{-23-}{-23-}
دیدگاه · 1391/09/23 - 00:09 ·
4
نگار
نگار
فقط یه کودک ایرانی وقتی میره تو صف نونوایی
هرچی صبر میکنه می‌بینه همش آخره صفه…
salar
salar
فقط یه کودک ایرانی وقتی میره تو صف نونوایی

هرچی صبر میکنه می‌بینه همش آخره صفه !
دیدگاه · 1391/09/11 - 13:38 ·
5
Mostafa
Mostafa
زنان پايين شهر
رياضيدانان بزرگي هستند
آخرهيچ ارشميدسي نمي تواند
نيم كيلو گوجه را
به نام آبگوشت بين سيزده نفر تقسيم كند
...
دیدگاه · 1391/08/18 - 13:44 ·
6
salar
salar
مي پسندم پاييز را که معافم ميکند ازپنهان کردن دردي که درصدايم ميپيچدو اشکي که درنگاهم ميچرخد, آخرهمه مي دانندکه سرماخورده ام..
دیدگاه · 1391/08/4 - 01:14 ·
4
رضا
رضا
گاهی سکوت علامت رضایته
گاهی سکوت سرشار از نگفته هاست
گاهی سکوت حرفی برای نگفتن هاست
گاهی سکوت حرف آخره
مجتبی جعفری
مجتبی جعفری
پادشاهی پس از اينكه بیمار شد گفت: "نصف قلمرو پادشاهی‌ام را به کسی می‌دهم که بتواند مرا معالجه کند". تمام آدم‌های دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد، اما هیچ یک ندانست. تنها یکی از مردان دانا گفت: "فکر کنم می‌تواند شاه را معالجه کنم. اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید، پیراهنش را بردارید و تن شاه کنید، شاه معالجه می شود".

شاه پیک‌هایش را برای پیدا کردن یک آدم خوشبخت فرستاد.

آنها در سرتاسر مملکت سفر کردند ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا کنند. حتی یک نفر پیدا نشد که کاملا راضی باشد. آن که ثروت داشت، بیمار بود. آن که سالم بود در فقر دست و پا میزد، یا اگر سالم و ثروتمند بود زن و زندگی بدی داشت. یا اگر فرزندی داشت، فرزندانش بد بودند. خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و شکایت کند.

آخرهای یک شب، پسر شاه از کنار کلبه‌ای محقر و فقیرانه رد میشد که شنید یک نفر دارد چیزهایی می‌گوید. "شکر خدا که کارم را تمام کرده‌ام. سیر و پر غذا خورده‌ام و می‌توانم دراز بکشم و بخوابم! چه چیز دیگری می‌توانم بخواهم؟"

پسر شاه خوشحال شد و دستور داد که پیراهن مرد را بگیرند و پیش شاه بیاو
... ادامه
دیدگاه · 1391/04/12 - 08:17 ·
1
تشنه لبان
تشنه لبان
شیطان نه تنها کمر به نابودی زندگی آن دنیایمان بسته است بلکه چشم دیدن زندگی راحتمان در این دنیا را هم ندارد گویا وقتی راحت مینشیند که بمیریم و روی کفنمان با انگشتانش بنویسد : خسر الدنیا و الآخره !{-38-}
دیدگاه · 1390/05/30 - 16:46 ·
صفحات: 1 2 3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ