یافتن پست: #آرامش

عسل
عسل
شاید برایت عجیب ست این همه آرامشم !
خودمانی بگویم ؛ به آخر که برسی ، دیگر فقط نگاه میکنی . . .
دیدگاه · 1393/01/15 - 16:36 ·
3
bamdad
bamdad
وجودت بهترین تکیه گاه برای بودن و تنها آرامش من است با تو می مانم بی آنکه دغدغه ی فردا را داشته باشم زیرا می دانم فردا بیشتر از امروز تو را دوست خواهم داشت.
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/14 - 10:58 ·
5
zoolal
zoolal
گــاه دلم می‌گیرد ، ... گــاه زندگی سخت می‌شود .... گــاه تنها ، "تنهایی" آرامش می آورد ... گــاه گذشته اذیتم می كند .... گــاه هوایت دیوانه‌ام می‌کند .... این " گــاه " ها ، گــهگاه تمامِ روز و شب من می‌شوند ... آن وقت بغض راه گــلویم را می‌گیرد ... ! درست مثل همین روزهــا ...!!
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/13 - 17:39 ·
4
nader melody
nader melody
عاشقانه ترین قسمت داستان عشق ما،
همین آخرش بود....
جایی که به خاطر آرامش دیگری، خودمان را به فراموشی زدیم........!
دیدگاه · 1393/01/9 - 19:41 ·
4
bamdad
bamdad
محبوب من...

امروز فقط برای تو مینویسم...

آرام به زمزمه هایم گوش کن...

راستش را بخواهی کم آورده ام....

نبودنت زندگی ام را نابود کرده...

این ها را فقط به تو میگویم...

بهترینم....

تو برگرد...

قول میدهم دیگر بهانه گیری نکنم...

قول میدهم دیگر برای گرمای دستانت ترانه نگویم...

برایت از شعر هم نمیگویم...

نه از سهراب....نه ازنیما....

با اینکه پنجره ای برای تماشای ازدحام کوچه خوشبختی نثار کلبه ام نکردی ،

فروغ را هم از یاد میبرم...

همه ی زندگی ام...

تو برگرد...

قول میدهم نغمه های پیانوی قدیمی ام خوابت را آشفته نسازد...

حتی با اینکه میدانی فقط وقتی آرامشت را حس میکنم

انگشتانم سمفونی عشق را با ملودی نفس هایت اجرا میکنند...

تو بیا....

قول میدهم زیر باران شانه به شانه قدم زدن را فراموش کنم

دیگر عاشقانه ازتونخواهم به خش خش برگ های زرد زیر پایت گوش کنی...

تو که برگردی همانی میشوم که میخواستی...

سعی میکنم همسرت باشم نه کسی که زنده بودنش از گرمی نگاه تو بود...

توکه رفتی عشق هم رفت...

دل هم مرد...

بیدل تر از همیشه آمدنت را به نظاره مینشینم....

تو فقط بیا...

{-118-}
دیدگاه · 1393/01/9 - 19:11 ·
6
bamdad
bamdad
آرامشی ملیح در گوشه چشمانم..





مانند بارانی بروی شیروانی..





اما…





ناودان ندارد..!!





غصه هایم درون سینه ام به چاه میروند.
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/9 - 17:14 ·
9
bamdad
bamdad
هیچ وقت نبایدبه اجبارخندید،

گاهی بایددرنهایت آرامش گریه کرد...

لبخند بعداز گریه؛

از رنگین کمان بعدازباران هم زیباتره!
... ادامه
دیدگاه · 1393/01/7 - 21:30 ·
7
bamdad
bamdad
مرد بودن قـــانـــون دارد!
الکے نیستـ ! بایـد محکمـ باشے ،
متیـن باشے ، یکـ دل باشے و یکـ رنگـ !
بایـد با تمامـ توانتـ تکیـﮧ گاهـ شوے !
بایـد درد دل بشنوے ! آرامش ببخشے !
بایـد بغـض هایتـ را بخورے ... بایـد سنگیـن باشے !
یاد بگیرے پـدرے کنے !
زمیـن بایـد لذتـ ببرد از اینکـﮧ گامهاے تــو را مے پذیرد !
و پر رنگـ تر از همـﮧ ے ایـن ها،
بایـد مـرد باشے !

{-9-}
ParNiyA
281802_460721877301627_164953450_n-copy.jpg ParNiyA
آرامشــی می خواهم ،
خلوتــی می خواهم ،
تــو باشی و من ..در کنار هـــــم …
تو …
سکوت کنــی…
و مــن
گوش کنم...
دیدگاه · 1393/01/5 - 12:29 ·
9
bamdad
bamdad
پروردگارا دراین سال جدید:
به خواب ِ همه بندگانت آرامش ،
به بیداریشان آسایش ،
به زندگیشان نشاط ،
به عشقشان ثبات … ،
به عهدو مهرشان وفا ،
به عمرشان عزت ،
به رزقشان برکت .
و به وجودشان صحت ، عطا بفرما...
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/29 - 20:53 ·
5
Morteza
1025662_10152669900748696_1366229_o.jpg Morteza
سال نو دیگری در راه است ....
عید نوروز
سال اسب
به فال نیک میگیرم این نو شدن دوباره را
نو شدنی که هر سال تکرار میشود اما ...
اما میشود
در رویا، در زندگی‌، در اهداف تازه شد و از نو رویید
سالی‌ پر از آرامش، آسایش، امنیت، نجابت، قدم های صحیح و استوار، آزادی، آزادگی‌ و نفس آروم آرزو می‌کنم
دعای همه ما، شامل حال همه ما شود
سال ۱۳۹۳ مبارک تک‌ تک‌ شما مهربانان باشد
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/29 - 10:19 ·
9
ıllı YAŁĐA ıllı
e89295041488794ed4614dd2f8439f76.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
zahra
94959853969620453364.jpg zahra
اگر مشکلات شما در زندگی به بزرگی یک کشتی است؛

فراموش نکنید که نعمت هایتان به وسعت یک اقیانوس است

خوشبختی از آن كسی است

كه در فضای "شکرگزاری" زندگی كند

چه دنیا به كامش باشد و چه نباشد

چه آن زمان كه می دود و نمیرسد

و چه آن زمان كه گامی برنداشته،خود را در مقصد می بیند.

چرا كه خوشبختی چیزی جز آرامش نیست

( وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِیدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ )

( و پروردگارتان اعلام کرد که اگر مرا سپاس گویید ، بر نعمت شما می افزایم ، و اگر کفران کنید ، بدانید که عذاب من سخت است. )ابراهیم آیه 7
... ادامه
مائده
مائده
گاهی باید انکار کرد

که سکوت مبهم است و گنگ.

من از حقیقت بی روح بیشتر می ترسم!

تا سکوتی عاشقانه...

چیزی شبیه طوفان.

که یا باید به دلش زد و رد شد...

یا سکوت کرد و درگیرش شد.

می خواهم درگیر تو باشم!

سال ها طوفانی بودن،

بهتر است...

تا داشتن آرامشی بدون عشق.

حتی لحظه ای مردن با طوفان تو،

می ارزد به زیستنی آرام،

اما بی تو..
... ادامه
حمید
123123.jpg حمید
زنها بدنبال مرد کاملند و مردها بدنبال زن کامل خداوند در قران میفرماید:

ما از جنس و نوع خود شما برایتان جفت آفریدیم تا

با او انس گرفته و در کنار هم با آرامش خاطر زندگى کنید

و مودت و محبت در دلهاى شما نسبت به همدیگر قرار دادیم
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/25 - 22:10 ·
5
amirhosein
amirhosein
یک زن جوان در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید.

او برروی یک صندلی دسته‌دارنشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد. در کنار او یک بسته بیسکوئیت بود و مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه می‌خواند .وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکوئیت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت. پیش خود فکر کرد: «بهتر است ناراحت نشوم. شاید اشتباه کرده باشد.» ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکوئیت برمی‌داشت ، آن مرد هم همین کار را می‌کرد. این کار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمی‌خواست واکنش نشان دهد. وقتی که تنها یک بیسکوئیت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد: «حالا ببینم این مرد بی‌ادب چکار خواهد کرد؟» مرد آخرین بیسکوئیت را نصف کرد و نصفش را خورد. این دیگه خیلی پرروئی می‌خواست! او حسابی عصبانی شده بود.

در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت.

وقتی داخل هواپیما روی صندلی‌اش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساک قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکوئیتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده! خیلی شرمنده شد!! از خودش بدش آمد … یادش رفته بود که بیسکوئیتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود.

آن مرد بیسکوئیت‌هایش را با او تقسیم کرده بود، بدون آن که عصبانی و برآشفته شده باشد…

در صورتی که خودش آن موقع که فکر می‌کرد آن مرد دارد از بیسکوئیت‌هایش می‌خورد خیلی عصبانی شده بود. و متاسفانه دیگر زمانی برای توضیح رفتارش و یا معذرت‌خواهی نبود.

- چهار چیز است که نمی‌توان آن‌ها را بازگرداند…
سنگ … پس از رها کردن!
حرف … پس از گفتن!
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/22 - 17:24 ·
2
ıllı YAŁĐA ıllı
x1tvgpa99auqvgdmg5jm.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ