یافتن پست: #آرام

Majid
Majid
بعضی آدما جنبه‌ی آرامش ندارن ، این آدما باید همیشه نگران از دست دادنِ شما باشن
اونجاییکه با رفتارتون خیال اونا رو از بودنتون از همیشه موندنتون راحت کنید، دقیقا همونجا بی‌ارزش شُدید . . .

::
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 09:00 ·
Majid
Majid
آرامش سهم قلبى است که در تصرف خداست قلبت آرام لحظاتت خدایى
دیدگاه · 1393/02/15 - 08:54 ·
Majid
Majid
هر کسی گمشده ای دارد.
و خدا گمشده ای داشت.
هر کسی دوتاست و خدا یکی بود
و یکی چگونه می توانست باشد؟!
هر کسی به اندازه ای که احساس می کند، هست.
و خدا کسی که احساسش کند...نداشت!
عظمت ها همواره در جست و جوی چشمی است که آن را ببیند
خوبی ها همواره نگران، که آن را بفهمند
و زیبایی همواره تشنه ی دلی است که بر او عشق بورزد...
و قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد.
و غرور در جست و جوی غروری است که آن را بشکند!
و خدا عظیم بود و خوب و زیبا و پراقتدار و مغرور...
اما کسی نداشت. و خدا آفریدگار بود و چگونه می توانست نیافریند؟!
زمین را گسترد و آسمان ها را بر کشید
کوه ها برخاستند و رودها سرازیر شدند و دریاها آغوش گشودند
و طوفان ها برخاست و صاعقه ها در گرفت.
و باران ها و باران ها و باران ها...
در آغاز هیچ نبود. کلمه بود و آن کلمه...خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا...هیچ نبود.
و با نبودن چگونه توانستن بود؟!
و خدا بود و با او عدم بود
و عدم گوش نداشت!
حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن.
و سرمایه های هر دل ، حرف هایست که برای نگفتن دارد!
حرف های بی قرار و طاقت فرسا.
که هم چون زبانه های بی تاب آتشند.
تحمل شان هر یک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جست و جوی مخاطب خویش اند
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.
و خدا برای نگفتن ، حرف های بسیار داشت!
درونش از آن ها سرشار بود
و عدم چگونه می توانست مخاطب خدا باشد؟!
و خدا بود و عدم
جز خدا هیچ نبود...
با نبودن نتوان بودن
و خدا تنها بود.
هر کس گمشده ای دارد.
و خدا گمشده ای داشت...
و " تو " آن گمشده ای...!
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:29 ·
Majid
Majid
بهترین راه ابراز عشق
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند.برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند.شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند.آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود.شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود.
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد.همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید.ببر رفت و زن زنده ماند.
داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.راوی اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود».
قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند.پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد.این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:26 ·
Majid
438892_TFlM9Thn.jpg Majid
با اصرار از شوهرش می خواهد که طلاقش دهد.


شوهرش می گوید چرا؟ ما که زندگی خوبی داریم.

از زن اصرار و از شوهر انکار.

در نهایت شوهر با سرسختی زیاد می پذیرد، به شرط و شروط ها.

زن مشتاقانه انتظار می کشد شرح شروط را.

تمام 1364 سکه بهار آزادی مهریه آت را می باید ببخشی .

زن با کمال میل می پذیرد.

در دفترخانه مرد رو به زن کرده و می گوید حال که جدا شدیم

. لیکن تنها به یک سوالم جواب بده .

زن می پذیرد.

چه چیز باعث شد اصرار بر جدایی داشته باشی و به خاطر آن حاضر


شوی قید مهریه ات که با آن دشواری حین بله برون پدر و مادرت به گردنم


انداختن را بزنی .



زن با لبخندی شیطنت آمیز جواب داد :طاقت شنیدن داری؟

مرد با آرامی گفت :آری .

زن با اعتماد به نفس گفت: 2 ماه پیش با مردی آشنا شدم که از هر لحاظ


نسبت به تو سر بود.از اینجا یک راست میرم محضری که وعده دارم با او ،


تا زندگی واقعی در ناز و نعمت را تجربه کنم.



مرد بیچاره هاج و واج رفتن همسر سابقش را به تماشا نشست.

زن از محضر طلاق بیرون آمد و تاکسی گرفت. وقتی به مقصد رسید


کیفش را گشود تا کرایه را بپردازد.نامه ای در کیفش بود . با تعجب بازش کرد .



خط همسر سابقش بود.نوشته بود: فکر می کردم احمق باشی ولی نه اینقدر.

نامه را با پوزخند پاره کرد و به محضر ازدواجی که با همسر جدیدش وعده

کرده بود رفت .منتظر بود که تلفنش زنگ زد.


برق شادی در چشمانش قابل دیدن بود.شماره همسر جدیدش بود.

تماس را پاسخ گفت: سلام کجایی پس چرا دیر کردی.

پاسخ آنطرف خط تمام عالم را بر سرش ویران کرد.

صدا، صدای همسر سابقش بود که می گفت : باور نکردی؟، گفتم فکر




نمی کردم اینقدر احمق باشی . این روزها میتوان با 1 میلیون تومان مردی

ثروتمند کرایه کرد تا مردان گرفتار از شر زنان با مهریه های سنگینشان

نجات یابند!{#emotions_dlg.e4}
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 07:02 ·
zoolal
zoolal
زندگی درست مثل نقاشی کردن است؛
خطوط را با امید بکشید،
اشتباهات را با آرامش پاک کنید.
قلم مو را در صبر غوطه ور کنید
و با عشق رنگ بزنید.
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/15 - 00:07 ·
3
bamdad
bamdad
عشق

اتفاقی‌ست که می‌افتد

گاهی پُر شتاب، مثل گلوله‌ای ناغافل

گاهی آرام، مثل نشتِ گاز در شبی زمستانی.

در هر حال

عشق؛ اتفاقِ کُشنده‌ای‌ست که می‌افتد!
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/14 - 23:32 ·
9
bamdad
bamdad
این شهر

شهر قصه های مادر بزرگ نیست

که زیبا و آرام باشد

آسمانش را

هرگز آبی ندیده ام

من از اینجا خواهم رفت

و فرقی هم نمی کند

که فانوسی داشته باشم یا نه

کسی که می گریزد

از گم شدن نمی ترسد.
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/11 - 21:36 ·
7
zahra
zahra
خدایا این نفسها زندگیمه هست
تو دنیامو بگیر اما این یکیو نه
تو که آرامشی تو شبهای بد حالیام
داری میری بهشت؟ منم و تنهاییام.............
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/11 - 08:48 ·
2
zoolal
zoolal
شب آرزوهاست بیا دعا کنیم
برای آن کودکی که در آن سوی پهناور زمین امشب را گرسنه خواهد خوابید.
و برای آن بیماری که فردایش را کسی امیدوار نیست.
بیا از خدا بخواهیم رنج های آدمی را بکاهد و آرامش او را بیافزاید
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/10 - 18:58 ·
6
atefe
atefe
بعضیا رو باید ورداری ببری روانپزشک بگی :

دکتر اینو میبینی ؟ بی زحمت واسه اطرافیانش قرص آرام بخش تجویز کن !
دیدگاه · 1393/02/10 - 11:44 ·
6
ოօհʂεղ
ოօհʂεղ
کـاش مـی فـهـمیـدی .... قـــــ ــــهـر میـکنم تـا دسـتـم را
مـحـــــــ ـکمتر بگیـری و بـلـنـدتـر بـگـویی
بـمــــ ـــــان...

نـه ایـنـکـه شـانـه بـالا بـیـنـدازی ؛
و آرام بـگویـى: هـر طور راحــــــ ـتـى ... !
... ادامه
عسل
عسل
ديگران رو ببخش نه بخاطر اينكه انها سزاور بخشش تو هستند بلكه فقط بخاطر اينكه تو سزاوار آرامشي
دیدگاه · 1393/02/10 - 07:22 ·
5
bamdad
bamdad
آرام میروم ، آنچنان آرام که ندانی کی‌ رفته ام اما وقتی‌ جای خالیه مرا ببینی‌ آنچنان سخت رفته ام که تمام عمر زمان رفتنم را فراموش نکنی !
دیدگاه · 1393/02/9 - 22:50 ·
6
bamdad
bamdad
دلم به سان قبله نماستــ!!!ــ


عقربه اشــ به سمت تـ♥ــو که می ایستــ!!!ـد


آرامـ می گیــــرد ...
دیدگاه · 1393/02/9 - 21:32 ·
6
bamdad
bamdad
هر کس که بزرگ است آرام است...
.
بــزرگـــتـــریـــن اقیانوس جهان آرام است...
.
قطره باش اما دریایی بیاندیــش...
.
خداوند معجزه کرد و آدم را آفرید...
.
مانیز معجزه کنیم و آدم بمانیم
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/9 - 21:15 ·
5
✔♥Дℓɨ♥✔
Fish-9.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
آرامش مرا ریخته بر هم ،
که پری پری ، پریشان... : )
Morteza
Morteza
خوشبختی یعنی :خداوند آنقدر عزیزت کند که وجودت آرام بخش دیگران باشد. و تو آنقدر خوشبختی که خداوند تو را مادر آفرید........
دیدگاه · 1393/02/8 - 15:55 ·
8
zoolal
zoolal
اگر کسی تو را با تمام مهربانیت دوست نداشت دلگیر مباش
که نه تو گناهکاری نه او!
آنگاه که مهر می ‌ورزی ؛ مهربانیت تو را زیباترین معصوم دنیا می کند
پس خود را گناهکار مبین !
من عیسی نامی را می شناسم که ده بیمار را در یک روز شفا داد
و تنها یکی سپاسش گفت !
من خدایی می شناسم که ابر رحمتش به زمین و زمان باریده
یکی سپاسش می گوید و هزاران نفر کفر !
پس مپندار بهتر از آنچه عیسی و خدایش را سپاس گفتند از تو
برای مهربانیت قدردانی می کنند !
پس از ناسپاسی هایشان مرنج و در شاد کردن دلهایشان بکوش
که این روح توست که با مهربانی آرام می گیرد !
خوبی دلیل جاودانگی تو خواهد شد ؛
پس به راهت ادامه بده
{-35-}{-35-}{-35-}
دیدگاه · 1393/02/7 - 20:19 ·
3
zoolal
zoolal
تقدیم به دوست

من دلم مي‌خواهد

خانه‌اي داشته باشم بر دوست،

کنج هر ديوارش

دوست‌هايم بنشينند آرام

گل بگو گل بشنو...؛



هر کسي مي‌خواهد

وارد خانه پر عشق و صفايم گردد

يک سبد بوي گل سرخ

به من هديه کند.



شرط وارد گشتن

شست و شوي دل‌هاست

شرط آن، داشتنِ

يک دل بي رنگ و رياست...



بر درش برگ گلي مي‌کوبم

روي آن با قلم سبز بهار

مي‌نويسم اي يار

خانه‌ي ما اينجاست



تا که سهراب نپرسد ديگر

" خانه دوست کجاست؟ "
... ادامه
دیدگاه · 1393/02/7 - 20:05 ·
2
صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ