یافتن پست: #آهی

shaghayegh(پارتی_السلطنه)
1364921376995795_large.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
ایـن بـی تــفـآوتـیهـآ... ایــن بـی خــَـبــَـری هــآ... گــآهی دیــدآر از ســَـر اجـبـآر... نــَـبـودَن هآ ... نـَـدیــدَن هــآ .... یــَـعـنـی بــُـرو ...! گـــآهــی چـِـقــَـدر خِــنـگ مـیـشــویـم ...!
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/13 - 22:04 ·
4
♥هـــُدا♥
2a426843bdfeecef9399192.png ♥هـــُدا♥
اسمـــش راهـــرچــه میخـــآهی بگـــذار..

مـــלּ عطـــرتـــלּ تــورابــاتمـــام گــلهــای بهشــت هـم

عوض לּــمـیـڪنم
دیدگاه · 1392/01/13 - 19:25 ·
8
♥هـــُدا♥
s4u3iwjp5clkf80cv95z.jpg ♥هـــُدا♥
گُفتـــــ جـُــبرآن میکُنـــم


گُـفتــــم کُــدآم رآ ؟ عُمــــر رفتـــه رآ ؟



روی شکستـــه رآ ؟ دل مـُـــرده امــآ تپیده رآ ؟


حـــآلا من هیــچ


جوآبــــــ ایـن تــآر مُوهــــآی سفیـــد رآ میدهــــی؟


نگــآهی به ســـرم کـــرد و گُفتـــــ چه پیـر شـُــده ای؟


گُفتــــم جُبــــرآن میکُنـــی؟ گُفتـــــ کـــُــدآمـــش رآ...
... ادامه
ƛƦƬƖƝ
Ashampoo_Snap_2013.02.12_01h15m26s_001_.jpg ƛƦƬƖƝ
هَمین اَلــآن بــآ یــآهـوُت قِسمَت نَقــآشیش شِکلِ خوِدِتوُ بِکِش بَرـآم ـآپـلوُد کُن بِزـآ اینجــآ :D
ایــن اَز مَن {-77-} »»» عِیبی نَدـآرهِ نَقــآشیت بَدهِ فَقَط کوُتــآهی نَکُن ;) ـآفَرین بَچهِ ی خوُب :*
هَــر کی نَذـآرهِ اِنشــآ اَلله ـآرتُـروُز بِـگـیـرهِ بَـعـد بـیـوُفـتـهِ زیـر تِـــرِیـلـی
{-118-}{-152-}{-159-}{-192-}{-201-}
Mostafa
Mostafa
آمده که جوانی از محبین از شبلی راجع به صبر پرسید و گفت: کدام صبر شدیدتر است؟

شبلی گفت: صبر برای خدا ... جوان گفت: نه.

گفت: صبر همراه با کمک خدا ... گفت: نه

گفت: صبر بر خدا .... گفت: نه

گفت: صبر در راه خدا ... گفت: نه

گفت: صبر با خدا ... گفت: نه.

شبلی گفت: پس وای بر تو! کدام صبر است؟

جوان گفت: صبر از فراق خدا.

پس شبلی آهی کشید و بیهوش شد و افتاد.
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)


گـــآهی هــَوس مـــــیکنم شمــــآره ات رآ بگـــیرَمُ

دوبـــــآره تپـــــیدنِ ایــ ن قــــلبِ لعنـــتی رآ احــــسآس کنم

خـــیلی وقــت دیگـــر هیــچ چــیز آن رآ نمی لرزآنَــــد!

جــُز شـوقِ دوبــــآره شــنیدنِ طنـــینِ ِ صــــدآیِ تـــو! .! .!
... ادامه
دیدگاه · 1391/12/4 - 23:06 ·
1
♥هـــُدا♥
thumb_Avazak_ir-Love10921.jpg ♥هـــُدا♥
گآهی دِلــَت نــِمیخوآهــَد . . .؛

دیــروز رآ بِه یآد بــیآوَری . . .؛

اَنگــیزه ای بــَرایِ فــَردآ هـَم نــَدآری . . .!!!
...
وَ حآل هــَم کِه . . .؛

گآهی فــَقــَط دِلــَت میخوآهــَد . . .؛

زآنوهایــَت را تــَنگ دَر آغوش بــِگیری . . .؛

وَ گوشــِه ای اَز گوشــِه تــَرین گوشـِه ای کِه می شــِنآسی . . .؛'گریـــه كنی
... ادامه
♥هـــُدا♥
1.jpg ♥هـــُدا♥
هــر روز کهـ میگــذرد: خطــی میکشمــ بــر روی دیــوار خــراب شـده ی زندگیـمـ تـآ شاید روزی این دیوار بر سرم فرو ریزد... و من تیتــر روزنـآهمهـ ها شومــ عشق من بهـ زودی دستانــش در دستان دیگـری تـا ابـد گرهـ خواهــد خــورد... دستـآنی کهـ آرزوی داشتنـش دیوانه ام میکــرد خــدایا یادت هست کهــ؟! به تو گفته بودمـ من بخیـل نیستم... آری مبــارکشــآن باشــد... چِـرآ هـَـــــمـه تان میــــــ گُــوییــد: چونــــــــــ میگُــذَرد غَمـــــی نیستـــــــ!! چِـرآ هیچــکَســــ نِمیـــ گُـــویــد: تآ بُگــــذَرد دَردِ کَمـیـــــــــ نیـستــــــــــ.. آهــآی مادر مهربان و پدر خوب من مـ ـن را بـبـیــ ـنید! هـمـچـنــ ـان ایستــــاده اَم .. دخــتری را کهـ تصور میکنید نشکسته است بی عشق او... آری نشکسته امــ... امــا روزی خواهمــ شکست هر دویتـــآن را... اینجــآ زمین است... منم آن کودکــی کهـ در ابتــدا قرار بوده فقط یک بوسهـ از شمــآ باشمـ! و چهـ بسیــآر کودکــآنی همانند من ! و خدایا اینک روی سخنم با توست : بدان که من و نسل من هیچگــآه سکوتتــ را نمی بخشــد...
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
زندگی من تخته سیاهی است که گچی روی آن نمی نویسد

زندگی من رودی است که در آن ماهی نمی رقصد

زندگی من مرواریدی است که اشک من در آن خلاصه می شود

زندگی من مدادی است که روی هیچ دفتری نمی نویسد

زندگی من آهی است که از قلب شکسته ام سر بر آورده است

زندگی برای من غروبی است که طلوع ندارد{-60-}{-31-}
دیدگاه · 1391/11/25 - 01:36 ·
♥ یلدا♥
0501f8d1-3ea6-49e3-a5b7-b6f3e9173564.jpg ♥ یلدا♥
می بخشم کسانی را که هر چه خواستند
با من ، با دلم ، با احساسم کردند
و مرا در دور دست خودم تنها گذاردند
و من امروز به پایان خودم نزدیکم ،
پروردگارا. به من بیاموز در این فرصت حیاتم
آهی نکشم برای کسانی که دلم را شکستند{-47-}
دیدگاه · 1391/11/2 - 16:48 ·
2
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
قول داده اَم...

گاهـــﮯ

هَر اَز گاهـــﮯ

فانـــوس یادَت را

میاטּ ایـטּ کوچه ها بـﮯ چراغ و بـﮯ چلچلـﮧ، روشَـטּ کنَم

خیالـت راحـَــت! مَـטּ هَماטּ منـــَــم؛

هَنوز هَم دَر این شَبهاے بـﮯ خواب و بـﮯ خاطـــِره

میاטּ این کوچـﮧهاے تاریک پَرسـﮧ میزَنـَم

اَما بـﮧ هیچ سِتاره‌ے دیگـَرے سَلام نَخواهــَـم کَرد...

خیالت راحت...
... ادامه
رضا
mirza.jpg رضا
امروز نود و یکمین سالگرد شهادت میرزا کوچک خان جنگلی بزرگ مرد آزاد گیلان زمین هست .

آهنگ سریال میرزا کوچک خان جنگلی با صدای ناصر مسعودی و متن شعر به زبان و رو گذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد .

متن شعر به فارسی:چقدر در جنگل برای مردم می خوابی، خسته نشدی/جان جانانم، با توام ای میرزا کوچک خان/خدا می داند که من نمی توانم از ترس دشمن بخوابم/دلم آویزان است، با توام ای میرزا کوچک خان/چرا زودتر نمی آیی، تندتر نمی آیی، تنها گذاشتی/گیلان ویران را، با توام ای میرزا کوچک خان/بیا ای روح روان، قربان ریشت/به قربان چشمان آبی تو شومچشمانت را روی هم نگذار ای میرزا کوچک خان/ما بچه های رشت، قربانت می رویم/ جانمان را زیر پایت قربانی می کنیم.

متن شعر به فارسی در کامنت اول .
[فایل]
Noosha
0.309564001323605082_taknaz_ir.jpg Noosha
پشت چراغ قرمز پسرکی با چشمانی معصوم و دستانی کوچک گفت:

چسب زخم نمی خواهید؟؟؟؟

پنج تا،صد تومن،آهی کشیدم...

و

با خود گفتم:..

تمام چسب زخم هایت را هم که بخرم ،

نه زخم های من خوب می شود..

و نه زخم های تو....!!!{-60-}
salar
salar
پشت چراغ قرمز پسرک با چشمانی معصوم و دستانی کوچک گفت چسب زخم نمیخواهید؟پنج تا صد تومن،آهی کشیدم و با خودم گفتم تمام چسب زخمهایت را هم که بخرم نه زخمهای من خوب میشود نه زخمهای تو...
... ادامه
دیدگاه · 1391/07/22 - 01:12 ·
3
salar
salar
پشت چراغ قرمز پسرک با چشمانی معصوم و دستانی کوچک گفت چسب زخم نمیخواهید؟پنج تا صد تومن،آهی کشیدم و با خودم گفتم تمام چسب زخمهایت را هم که بخرم نه زخمهای من خوب میشود نه زخمهای تو...
... ادامه
دیدگاه · 1391/07/21 - 01:23 ·
2
Mostafa
Mostafa
یارو میره برا مصاحبه استخدامی بهش میگن اذون بگو.آهی میکشه ومیگه همه چیز با یه نگاه شروع شد.
دیدگاه · 1391/06/30 - 01:26 ·
5
Mostafa
Mostafa
میـدآنی،
گـآهی سـَنگــدِل تـَریـن آدم دُنیـآ هـَم که بـآشی، یـک آن
یـآد کـَسی روی قـفـَسهـ سیـنهـ ات
ســَنگــینی میکــُنــَد
آنوقــت به طــور کـآملا غریزی،
نـَفــَس عمیـقی میکــِشی
تـآ ســَنگ کـــوب نـَکـُنی..
... ادامه
دیدگاه · 1391/06/27 - 23:11 ·
7
abbasali
abbasali
راننده: آقا لطفاً پول خورد بدین! ربع سکه! نیم سکه! ندارین؟… مسافر: شرمنده، من فقط طرح قدیم دارم! راننده: این تراول مال کی بود؟ آقا گوشه نداره! لطف کن عوضش کن!… این میلیونی رو کی داد؟! من که گفتم خورد ندارم!… مسافر: آقا من هر روز دارم این مسیرو می‌آم! روزی صدهزارتومن گرون می‌شه! شما دویست تومن گرونش کردین؟! راننده: خانوم کرایه‌ش همینه! قبل از پل هشتصد تومن، بعد از پل یه میلیون. اینجا تعرفه‌ش تو موبایلم هست، بذار آپدیتش کنم. <br>یه مسافر دیگه: آقا واسه صدتومن ارزش نداره، فشارتو می‌بری بالا! بده بهش بره. <br>من حساب می‌کنم! <br>راننده: برو خانوم! برو بقیه شو بنداز صندوق صدقات! <br>مسافر درو محکم می‌بنده، می‌گه: برو گم شو! داهاتی! راننده یه آهی می‌کشه می‌گه: ببین چجوری جلو این همه مسافر من‌و سکه‌ی بهار آزادی یه پولم کرد!<br><br><br><br><br><br><strong> سال 1391 تو تاکسی</strong>
... ادامه
دیدگاه · 1390/11/2 - 16:37 ·
1
abbasali
abbasali
زن نصف شب از خواب بیدار می‌‌شود و می‌‌بیند که شوهرش در رختخواب نیست، ربدشامبرش را می‌‌پوشد و به دنبال او به طبقه ی پایین می‌‌رود،و شوهرش در آشپزخانه نشست بود در حالی‌ که یک فنجان قهوه هم روبرویش بود . در حالی‌ که به دیوار زل زده بود در فکری عمیق فرو رفته بود...زن او را دید که اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و قهوه‌اش را می‌‌نوشید... زن در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد آرام زمزمه کرد : "چی‌ شده عزیزم؟ چرا این موقع شب اینجا نشستی؟"شوهرش نگاهش را از قهوه‌اش بر می‌‌دارد و میگوید : هیچی‌ فقط اون موقع هارو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات می‌‌کردیم، یادته؟زن که حسابی‌ تحت تاثیر احساسات شوهرش قرار گرفته بود، چشم‌هایش پر از اشک شدا گفت: "آره یادمه..."شوهرش به سختی‌ گفت:_ یادته که پدرت ما رو وقتی‌ که رو صندلی عقب ماشین بودیم پیدا کرد؟_آره یادمه (در حالی‌ که بر روی صندلی‌ کنار شوهرش نشست...)یادته وقتی‌ پدرت تفنگ رو به سمت من نشون گرفته بود و گفت که یا با دختر من ازدواج میکنی‌ یا ۲۰ سال می‌‌فرستمت زندان ؟!_آره اونم یادمه... مرد آهی می‌‌کشد و می‌‌گوید: اگه رفته بودم زندان الان آزاد شده
... ادامه
دیدگاه · 1390/09/8 - 00:07 در پسرونه ·
1
تشنه لبان
تشنه لبان
وای از تنـــــــــــــــــــــــــها یی همه آن جا هستـــــــــــــــند هیج کس آنجا نیســـــــت هیچکس با او نیســـــــــت هیچکس هیچکـــــــــــــس من به آمار زمین مشکوکم من به آمار زمین مشکوک چه عجب چیزی گفت چه شکر حرفی زد گفت:من تنهایم هیچکس اینجا نیست گفت:اگر اشک به دادم نرسد می شکنم اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم بر لب کلبه ی محصور وجود من در این خلوت خاموش سکوت اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم اگر از هجر تو آهی نکشم اندر این تنهایی به خدا می شکنم به خدا می شکنم من به آمار زمین شک دارم چه کسی گفته که این سطح پر از آدمهاست؟
... ادامه
دیدگاه · 1390/07/13 - 23:44 ·
امید
امید
<strong>می بخشم کسانی را که هر چه خواستند با من ، با دلم ، با احساسم کردند<br> و مرا در دور دست خودم تنها گذاردند و من امروز به پایان خودم نزدیکم ، <br>پروردگارا. به من بیاموز در این فرصت حیاتم آهی نکشم برای کسانی که دلم را شکستند</strong> {-79-}
دیدگاه · 1390/06/29 - 04:30 ·
5
صفحات: 1 2 3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ