یافتن پست: #آویز

♥هـــُدا♥
url4-300x271.jpg ♥هـــُدا♥
کمانگیر پیر و عاقلی در مرغزاری در حال آموزش تیراندازی به دو جنگجوی جوان بود. در آن سوی مرغزار نشانه ی کوچکی که از درختی آویزان شده بود به چشم می خورد.
جنگجوی اولی تیری را از ترکش بیرون می کشد. آن را در کمانش می گذارد و نشانه می رود. کماندار پیر از او می خواهد آنچه را می بیند شرح دهد.
می گوید: آسمان را می بینم. ابرها را. درختان را. شاخه های درختان و هدف را. کمانگیر پیر می گوید: کمانت را بگذار زمین تو آماده نیستی.
جنگجوی دومی پا پیش می گذارد .کمانگیر پیر می گوید: آنچه را می بینی شرح بده.
جنگجو می گوید: فقط هدف را می بینم.
پیرمرد فرمان می دهد: پس تیرت را بینداز. تیر بر نشان می نشیند.
پیرمرد می گوید: عالی بود. موقعی که تنها هدف را می بینید نشانه گیریتان درست خواهد بود و تیرتان بر طبق میلتان به پرواز در خواهد آمد.
بر اهداف خود متمرکز شوید.
تمرکز افکار بر روی هدف به سادگی حاصل نمی شود. اما مهارتی است که کسب آن امکانپذیر است و ارزش آن در زندگی همچون تیراندازی بسیار زیاد است.
... ادامه
دیدگاه · 1391/12/19 - 21:36 ·
1
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
مامانم یه زنجیر و آویز نقره خوشگل برام سوغاتی اورده
دیروز انداختمش گردنم
پسرم(۸ سالشه) دیده در حالیکه دستش رو به طرف من دراز کرده بود با ذوق گفت: ئههههههههه مامااااااان
ببینممممممم وااای قلادت چه خوشگلهههههه!!!
منو میگی
{-7-}
♥هـــُدا♥
IMAGE634642107048177968-300x200.jpg ♥هـــُدا♥
در روزگار قدیم در شهر ری خیاطی بود که دکانش سر راه گورستان بود . وقتی کسی میمرد و او را به گورستان می بردند از جلوی دکان خیاط می گذشتند .
یک روز خیاط فکر کرد که هر ماه تعداد مردگان را بشمارد و چون سواد نداشت کوزه ای به دیوار آویزان کرد و یک مشت سنگ ریزه پهلوی آن گذاشت .
هر وقت از جلوی دکانش جنازه ای را به گورستان می بردند یک سنگ داخل کوزه می انداخت و آخر ماه کوزه را خالی می کرد و سنگها را می شمرد .
کم کم بقیه دوستانش این موضوع را فهمیدند و برایشان یک سرگرمی شده بود و هر وقت خیاط را می دیدند از او می پرسیدند چه خبر ؟ خیاط می گفت امروزسه نفر تو کوزه افتادند .
روزها گذشت و خیاط هم مرد . یک روز مردی که از فوت خیاط اطلاعی نداشت به دکان او رفت و مغازه را بسته یافت . ازهمسایگان پرسید : خیاط کجاست ؟
همسایه به او گفت : ‌خیاط هم در کوزه افتاد
... ادامه
دیدگاه · 1391/12/19 - 19:30 ·
1
♥هـــُدا♥
10742386286448999025.jpg ♥هـــُدا♥
لجبــــــازی هایم را کــــــــــه با لج بازی پاسخ می دهــــــــــی....

بیشــــــتر برای داشتنتــــــــ حریص می شوم....این را آویزۀ گوشــــــــت کن.....
... ادامه
دیدگاه · 1391/12/4 - 22:12 ·
♥هـــُدا♥
cd6a40ae5780.jpg ♥هـــُدا♥
پسر : ضعیفـﮧ دلموטּ برات تنگ شده بود " اومدیم زیارتت ڪنیم!

دختر:تو باز گفتے ضعیفـﮧ ؟

پسر:خب منزل بگم چطوره ؟

دختر:وااااے از دست تو !!

پسر:باشـﮧ باشـﮧ ویڪتوریا خوبـﮧ ؟

دختر:اه اصلا باهات قهرم!!

پسر:باشـﮧ بابا " تو عزیز منے خوب شد؟ آشتے؟

دختر:آشتے " راستے گفتے دلت چے شده؟؟

پسر:دلم!؟ آها از دیشب تا حالا یڪم پیچ میده!!
... ادامه
صوفياجون
صوفياجون

از مشتقات برنج استفاده های گوناگونی میشود:
پوست زٍٍِبر برنج (فلfal)را با گِل رس قاطی می کنند و آن را در گِل مالی ساتمان به کار می برند- دم کرده ی آن را برای درمان ریزش مو تجویز می کنند- برای دودی و خشک کردن برنج و ماهی ، آتشش میزنند- برکف طویله میریزند- در خاک گلدان و باغچه میریزندتا گل و گیاه از یورش حلزون در امان بمانند- با سوزاندن فل حشره ها را در شب از خانه می رانند.
پوست نرم برنج(کبک) را به دام های لاغر می دهند تا قوی شوند- و داخل اتاق ها را با آن گل اندود می کنند.
با ساقه برنج (کولوش) شیروانی خانه ،انبارو طویله را می پوشانند، از آن ریسمان (ویریس)، آویزه (جبد) و زیر دیگی (گرک) می بافند. از جبد برای نگهداری ظروف غذا ، هندوانه و کدو استفاده می شود و گرک را زیر ظرف برنج و خورش داغ می گذارند، زنان روستایی از ساقه برنج حصیر ، سبد، کلاه، بادبزن، جارو و ابزار تزیینی می بافند. دانه های شکسته برنج را آرد می کنند، با آرد چند ونه نان برنجی ، فرنی، حلوا و شیرینی درست می کنند، دانه های خُردتر برنج درجه دو را خوراک طیور و ماکیان می کنند.{-41-}{-41-}
1 دیدگاه · 1391/12/1 - 23:22 در گیلک ·
4
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
031506monica305.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
خدایا کفر می‌گویم، پریشانم ؛ نمیدانم چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟! مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی! تو مسئولی خداوندا به این آغاز و پایانم !! خداوندا! اگر روزی‌ بشر گردی‌ ، ز حال بندگانت با خبر گردی‌ ، پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت! از این بودن، از این بدعت... خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است؟! چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است...
... ادامه
Mohammad
Mohammad
در سـنبـلش آویختـم از روی نیــاز

گـفتـم من سـودا زده را کـار بسـاز

گـفتـا کـه لبـم بگیـر و زلفـم بگـداز

درعیش خوش آویزنه درعمردراز

دیدگاه · 1391/11/21 - 23:24 ·
5
LeilA
LeilA
پارسی رو پاس بداریم ، زرتی تو فيس بوك نگيم : کرواتت تو حلقم ...
.
.
..
.
.
.
.
.
.
.
.
.

.
.
.
.
.
.
بگيد : دراز آویزِ زینتی‌ ات در گلویم ..!!
... ادامه
دیدگاه · 1391/11/17 - 15:21 ·
6
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
brisbane-water-oyster-festival-mother-of-pearl-265315.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
بسترم صدف خالی یک تنهایی است
و تو چون مروارید
گردن آویز کَسان دگری . . .
دیدگاه · 1391/11/15 - 02:40 ·
6
♥ یلدا♥
♥ یلدا♥
یه دسته هستن که عین کلاغ منتظرن تلفنت تموم بشه تا سریع بپرسن کی بود؟
اینا قابل تحمل
اما اون دسته ای که وسط مکالمه ات هی می پرسن کیه کیه رو باید حلق آویز کرد!{-7-}{-45-}
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
جدیدا رفاقتا دو حالت بیشتر نداره

یا تو آویزون رفیقتی ، یا رفیقت آویزون تو !
دیدگاه · 1391/11/5 - 12:32 ·
5
♥ یلدا♥
♥ یلدا♥
بسترم صدف خالی یک تنهایی است و تو چون مروارید ، گردن آویز کَسان دگری . . .
دیدگاه · 1391/11/4 - 07:46 ·
3
♥ یلدا♥
♥ یلدا♥
دختره پــی ام داده :
اوپــی؟
تی تال میسونی جی جی {-15-}
مــن : بــبخشید ، مــتوجه نشدم
دُخدره : بــابــا، چــی تالا میتونی جی جی، تِلا لالا نَتَردی؟
آقا من میرم خودمو حلق آویز كنم . خدافس ..{-15-}
MONA
MONA
فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت.
هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید.
وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند.
هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست.
و اما خبر بد
این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حولة حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود.
هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک بشه...
حالا من کى مى تونم برم خونه‌مون ؟
... ادامه
رضا
رضا
همین دوستانی که هر روز آویزون ما هستن فردا که ازدواج کنن اسم ما رو هم فراموش میکنن . البته بلا نسبت دوستان .
دیدگاه · 1391/10/12 - 17:09 ·
9
iman
13910925000553_PhotoA.jpg iman
جالب‌ترین حیوانات تازه کشف شده

*قورباغه پینوکیو

این قورباغه در سال 2010 و برحسب یک اتفاق ساده کشف شد؛ در این سال تعدادی از محققان برای بررسی گونه‌های خاصی از حیوانات به بخش‌های دوردست از کوه‌های "فوجا" در اندونزی سفر کرده بودند که روی کیسه برنجشان متوجه حیوان عجیبی شدند.

با کمی تحقیق آنها متوجه شدند که این حیوان تا به حال کشف نشده بود؛ اسم پینوکیو به این دلیل روی آن قرار گرفته است که بینی بسیار کشیده و آویزانی دارد؛ این بینی در هنگام خطر صاف و محکم می‌شود اما در شرایط عادی به حالت اولیه باز می‌گردد.
... ادامه
iman
iman
دو تا جمله رو همیشه آویزه گوشتون کنید :
1- سلام
2- خداحافظ{-14-}
دیدگاه · 1391/09/26 - 18:21 ·
4
Noosha
ebfaab281030b0cb263aa92984331021-300.jpg Noosha
دلــــــم برای دلتنگــی ات سخت تنــگ است...
و نمی دانی که بــودنــت تنگنای دلتنگی ام را تنگ تر می کند...
وقتی بـــودنت هست و نــــبـــــــودنـت هست.
و مــن معلق از بــودن و نبــودنت ...
آویزانم به عقر به ها...!
گویا تـــــــو نیز از تــبــار آنانی که
بام هایشان دو هـــــوا دارد
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/23 - 12:31 ·
5
MONA
531341_363886817016275_232482026_n.jpg MONA
این عکس بدست عکاس کانادایی به نام کلاود دتلوف در 26 آگوست 1939 در بریتیش کلمبیا کانادا از سربازانی گرفته شد که عازم جنگ جهانی بودند تا به ارتش بریتانیا بپیوندند.

آنها به سمت مقصدی سری رهنمون شده بودند. در حال رژه، ناگهان پسری پنج ساله به نام "ویتی" دستان مادرش را رها کرد و در حالی که به سمت پدرش، سرباز جک برنارد ، می دوید، این جمله را
به زبان آورد: "صبر کن بابا"..
در همین لحظه بود که عکاس دکمه شاتر دوربینش را فشرد و عکسی را خلق کرد که نه تنها به شکلی گسترده در تمام دنیا منتشر شد بلکه در تمام دوران جنگ در تمام مدارس بریتیش کلمبیا آویزان شد.

لبخند جالب مادر ویتی، چهره مطمئن و مصمم پدر، پس زمینه صف طولانی سربازان کانادایی و تقارن دستهای پدر، مادر و خود ویتی به عکس جلوه ای هنری و ماندگار داده است..
... ادامه
دیدگاه · 1391/09/21 - 23:30 ·
9
رضا
mirza.jpg رضا
امروز نود و یکمین سالگرد شهادت میرزا کوچک خان جنگلی بزرگ مرد آزاد گیلان زمین هست .

آهنگ سریال میرزا کوچک خان جنگلی با صدای ناصر مسعودی و متن شعر به زبان و رو گذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد .

متن شعر به فارسی:چقدر در جنگل برای مردم می خوابی، خسته نشدی/جان جانانم، با توام ای میرزا کوچک خان/خدا می داند که من نمی توانم از ترس دشمن بخوابم/دلم آویزان است، با توام ای میرزا کوچک خان/چرا زودتر نمی آیی، تندتر نمی آیی، تنها گذاشتی/گیلان ویران را، با توام ای میرزا کوچک خان/بیا ای روح روان، قربان ریشت/به قربان چشمان آبی تو شومچشمانت را روی هم نگذار ای میرزا کوچک خان/ما بچه های رشت، قربانت می رویم/ جانمان را زیر پایت قربانی می کنیم.

متن شعر به فارسی در کامنت اول .
[فایل]
صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ