یافتن پست: #احساسم

...
...
صدای باد...
بسان زوزه گرگیست...
دربرهوت تنهایی من...
آنجاکه
رمه های خیالم
میچرند...
آزادورها...
و
شبان احساسم...
مینوازد
سازعشق
دردشتهای
بیکسی...
شعراز:نیماراد
یکشنبه۱4مردادماه 1386
ساعت:3نیمه شب{-6-}
دیدگاه · 1392/05/17 - 03:48 ·
5
نگار
نگار
چه دمدمی مزاج شده احساسم ، گاهی آرام ، گاهی بارانی ، چه بی ثباتم بی تو !
دیدگاه · 1392/05/15 - 02:45 ·
7
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
احساسم را به دار آویختم

منطقم را به گلوله بستم

لعنت به هر دو که عمری بازیم دادند

دیگر بس است

میخواهم کمی به چشمانم اعتماد کنم!!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/14 - 22:10 ·
3
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
احساسم را به دار آویختم

منطقم را به گلوله بستم

لعنت به هر دو که عمری بازیم دادند

دیگر بس است

میخواهم کمی به چشمانم اعتماد کنم!!!
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/14 - 22:08 ·
2
Mohammad
Fn4aG8ANlf.jpg Mohammad
{-29-}
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
خریدارم
تمام تنهاییهایت را
تمام غمها و دردهایت را
تمام اندوهت را
میخرم آنها را به قیمت تمام احساسم
که خرج میکنم و به پایت میریزم
تا آنجا که حالت خوش شود
چون نسیم بهاری
چون باران پاییزی
اکنون
حال خوشت را خریدارم
به قمیت تمام احساست
که چه زیبا میکند دنیایم را
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/12 - 10:54 ·
3
iman
iman
تقــدیر

مرا سرد کرد از خودش... از عشق...

کــه حالا بــه جای دلبستن یخ بسته ام

آهای !!! روی احساسم پا نگذاریــد ..لیز می‌‌خوریــد...
... ادامه
دیدگاه · 1392/04/26 - 01:07 ·
7
♥هـــُدا♥
جــدایی (1246).jpg ♥هـــُدا♥
میخوا ـهـﮯ بروﮮ ؟
خب برو .. انتظآر مرا وحشتـﮯ نیست
شبهآﮮ بـﮯ قرارﮮ را ـهیچ وقت پایانـﮯ نخوا ـهد بود
برو… براﮮ چهـ ایستاده ایـﮯ ؟
بهـ جآن سپردن کدامین احسآس لبخند میزنـﮯ ؟
برو ..
تردید نکن
نفس ـهآﮮ آخر است
نترس برو ..
احساسمـــ اگر نمیرد .. بـﮯ شک مآ بقـﮯ روزـهآﮮ بودنش را بر روﮮ صندلـﮯ چرخدار بـﮯ تفآوتـﮯ خوا ـهد نشست
برو ..
یک احسآس فلج تهدیدﮮ برای رفتنت نخوا ـهد بود
پس راحت برو ..
مسافرﮮ در راه انتظآرت را میکشد
طفلک چهـ میداند کهـ روحش سلاخـﮯ خوا ـهد شد
برو ..
فقط برو ..
... ادامه
دیدگاه · 1392/04/20 - 12:52 ·
8
♥هـــُدا♥
جــدایی (990).jpg ♥هـــُدا♥
احساسم عفونت کرده است

دیگر نمی خواهمت!

و حس مالکیت به تو را

مثل غده ای چرکین

از وجودم خارج می کنم!
دیدگاه · 1392/04/19 - 17:23 ·
6
♥هـــُدا♥
جــدایی (753).jpg ♥هـــُدا♥
خسته ام..!

اما تحمل می کنم

خدایــــــــا...

روزگارت با من واحساسم

بد تا کرد!
دیدگاه · 1392/04/19 - 17:14 ·
6
♥هـــُدا♥
جــدایی (549).jpg ♥هـــُدا♥
مدتهــــاست احساس می کنم

کر و لال شده ام!

این روزها

صدای احساسم را

فقط صفحه کیبوردم می شنود
دیدگاه · 1392/04/19 - 16:48 ·
5
MahnaZ
---46_~1.JPG MahnaZ
آنقــدر مرا سرد کرد
از خودش ..
از عشق ..
کــه حالا بــه جای دلبستن یخ بسته ام
آهای !!! روی احساسم پا نگذاریــد ..
لیز می‌‌خوریــد ............
... ادامه
LeilA
LeilA

پاهایت را بگذار اینجا…
درست روی قلبم…
ببخش مرا …
چیز دیگری نداشتم که فرش قدومت کنم …
آهسته قدم بردار اینجا…
تارو پود این فرش قرمز پر از گل احساسم است…!
.
... ادامه
دیدگاه · 1392/03/28 - 11:48 ·
8
♥هـــُدا♥
جــدایی (1487).jpg ♥هـــُدا♥
دو رکعت گـريه!

براي خـاطـره هـايم..

يک قنـوت ســکوت!

براي يـادت..

دو سجـده بي قـراري!

براي عشـقِ بربــاد رفتــه..

و يک تشـهد!

براي مــرگ احساسم...
... ادامه
Mostafa
Mostafa
سیاوش

هدیه

وقتی دستام خالی باشه
وقتی باشم عاشق تو
غیر دل چیزی ندارم
که بدونم لایق تو

دلم و از مال دنیا
به تو هدیه داده بودم
با تموم بی پناهیم
به تو تکیه داده بودم

هر بلایی سرم اومد
همه زجری که کشیدم
همه رو به جون خریدم
ولی از تو نبریدم
هرجا بودم با تو بودم
هرجا رفتم تو رو دیدم
تو سبک شدن تو رویا
همه جا به تو رسیدم

اگه احساسم و کشتی
اگه از یاد منو بردی
اگه رفتی بی تفاوت
به غریبی سر سپردی

بدون اینو که دل من
شده جادو به طلسمت
یکی هست اینور دنیا
که تو یادش مونده اسمت

هر بلایی سرم اومد
همه زجری که کشیدم
همه رو به جون خریدم
ولی از تو نبریدم
هرجا بودم با تو بودم
هرجا رفتم تو رو دیدم
تو سبک شدن تو رویا
همه جا به تو رسیدم

اگه احساسم و کشتی
اگه از یاد منو بردی
اگه رفتی بی تفاوت
به غریبی سر سپردی
بدون اینو که دل من
شده جادو به طلسمت
یکی هست اینور دنیا
که تو یادش مونده اسمت

یکی هست اینور دنیا
که تو یادش مونده اسمت
... ادامه
♥هـــُدا♥
73_300_.jpg ♥هـــُدا♥
احساسم عفونت کرده است

دیگر نمی خواهمت!

و حس مالکیت به تو را

مثل غده ای چرکین

از وجودم خارج می کنم!
دیدگاه · 1392/03/19 - 09:29 ·
6
♥هـــُدا♥
جــدایی (1414).jpg ♥هـــُدا♥
غروری ست در تو
که هر دم بر احساسم خط میکشد.
ولی عشقی ست در من
که میدانم عاقبت
غرور تو را از رو خواهد برد ...
دیدگاه · 1392/03/15 - 22:41 ·
6
.
.
به گمانم یادت پنجره ی احساسم را میکوبدچرا که در دلم هوای دلتنگی به پاست...
دیدگاه · 1392/03/11 - 23:51 ·
6
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥
وقتی دستام خالی باشه
وقتی باشم عاشق تو
غیر دل چیزی ندارم
که بدونم لایق تو

دلم و از مال دنیا
به تو هدیه داده بودم
با تموم بی پناهیم
به تو تکیه داده بودم

هر بلایی سرم اومد
همه زجری که کشیدم
همه رو به جون خریدم
ولی از تو نبریدم
هرجا بودم با تو بودم
هرجا رفتم تو رو دیدم
تو سبک شدن تو رویا
همه جا به تو رسیدم

اگه احساسم و کشتی
اگه از یاد منو بردی
اگه رفتی بی تفاوت
به غریبی سر سپردی

بدون اینو که دل من
شده جادو به طلسمت
یکی هست اینور دنیا
که تو یادش مونده اسمت

هر بلایی سرم اومد
همه زجری که کشیدم
همه رو به جون خریدم
ولی از تو نبریدم
هرجا بودم با تو بودم
هرجا رفتم تو رو دیدم
تو سبک شدن تو رویا
همه جا به تو رسیدم

اگه احساسم و کشتی
اگه از یاد منو بردی
اگه رفتی بی تفاوت
به غریبی سر سپردی
بدون اینو که دل من
شده جادو به طلسمت
یکی هست اینور دنیا
که تو یادش مونده اسمت

یکی هست اینور دنیا
که تو یادش مونده اسمت
Mostafa
Mostafa
بیخودی یه عمر واسه داشتن تو جنگیدم
کاشکی زودتر معنی سکوت رو میفهمیدم

واسه تو هرکاری کردم اما نشناختمت
باید اقرار کنم به خودت باختمت

امروز که میگی عشقت بازی بود
هرچی که بوده صحنه سازی بود

بیخودی چشم به چشم تو دوختم
توی این خونه مهره ی سوخته ام

فکر نکردی به من و احساسم
تو میدونستی من چه حساسم

بدون حرکت بازی رو بردی
نمیدونی چی سرم آوردی

تو سکوت کردی و این واسه باختن بس بود
انگاری بازنده از قبل مشخص بود

به خودت باختمت از خودم جا موندم
آرزو ها داشتم اما تنها موندم
... ادامه
♥هـــُدا♥
images.jpg ♥هـــُدا♥
سرد

کوتاه

و رمزآلودتر از

تلگرافهای جنگ جهانی دوم است

کلامت ...


در پاسخ به احساسم

که بی دریغ

تراوش می شود .
... ادامه
دیدگاه · 1392/02/14 - 15:09 ·
4
Mostafa
Mostafa
یادمان باشد در این گرانی،
احساسمان را خرج بی احساسی های کسی نکنیم که سرانجامش ورشکستگی است!
دیدگاه · 1392/02/2 - 12:48 ·
2
♥هـــُدا♥
h6322_1363697919866890_lar.jpg ♥هـــُدا♥
صداهایی که رشته ی باریک احساسم را می درند


و ضربان سکوت...


که می خواهند چشمانم را از حدقه بیرون بیندازند


آن قدر آرامم که با خود می اندیشم شاید مرده ام


اما دریغ از ذره ای خستگی...


بی انگیزه می اندیشم


و بی هدف می نویسم


دردی نیست که مرا بیازارد


و حتی اتفاق کوچکی که مرا بخنداند...


کودکی بودم که می خواستم بزرگ باشم


و بزرگی هستم


که با خاطره ی کودکی هایم


در اندیشه ی اینم که چگونه خود را از سقف اتاق بازی کودکیم


حلق آویز کنم


شاید کودکی بودم که

با ابهام آرزوی این که می خواستم خود را حلق آویز کنم بزرگ شدم


اما برای چه بمیرم؟


همان طور که از خود می پرسم برای چه زندگی کنم؟


نه نفرتی دارم از زندگی که بخواهم بمیرم


و نه هراسی دارم از مرگ که اشتیاق به زیستنم باشد


و چرا چیزی نپرسم؟


و در این ابهام ،پنهان شده ام


که چرا باید بپرسم؟


و این جا نقطه ی انسان است ...


نقطه ای که نه آغاز است و نه پایان


نقطه ای که همان حقیقت است


حقیقتی که می گوید:


" هیچ حقیقتی وجود ندارد"


حقیقتی که فریاد زنان می گوید:


" من دروغ ام... "
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/29 - 19:21 ·
3
صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ