آهو خیلی خوشگل بود. یک روز پری سراغش آمد و بهش گفت: آهوجون! دوست داری
شوهرت چه جور موجودی باشد؟
آهو گفت: یه مرد خونسرد و خشن و زحمتکش. پری آرزوی آهو را برآورده کرد و
آهو با یک الاغ ازدواج کرد. شش ماه بعد آهو و الاغ برای طلاق سراغ حاکم
جنگل رفتند.
حاکم پرسید: علت طلاق؟
آهو گفت: توافق اخلاقی نداریم، این خیلی خره.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: شوخی سرش نمی شه، تا براش عشوه میام جفتک می اندازه.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: آبروم پیش همه رفته، همه میگن شوهرم حماله.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: مشکل مسکن دارم، خونه ام عین طویله است.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: اعصابم را خرد کرده، هرچی ازش می پرسم، مثل خر بهم نگاه می
کنه. حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: تا بهش یه چیزی میگم، صداش رو بلند می کنه و عرعر می کنه
. حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: از من خوشش نمیاد، همش میگه: لاغر مردنی، تو مثل مانکن می مونی.
حاکم رو به الاغ کرد و گفت: آیا همسرت راست میگه؟
الاغ گفت: آره.
حاکم گفت: چرا این کارها رو میکنی؟
الاغ گفت: واسه اینکه من خرم.
حاکم فکری کرد و گفت: خب خره دیگه چیکارش میشه کرد؟ تقصیر خودته که با
یه خر ازدواج کردی...!
لطفا سوء برداشت نشود
من اهل خشونت نیستم گفته بودم قبلا، الان اسید مد شده 4 لیتری اسید فقط
1393/10/14 - 15:40مرجان واقعا خطرناک هستی مراقب بقیه باش
1393/10/14 - 23:02محمد واقعا بریم جایی پناه بگیریم خطرناک شد
پناه چیه برادر من، خودش از دست اسید پاشا فراریه
1393/10/15 - 08:16مرجان بیا پاسخگو باش این محمد راست میگه ؟
1393/10/15 - 15:24همانا آنهایی که تهمت فرار می زنند بدانندو آگاه باشند روزی پایشان ب بیمارستان فارابی باز خواهد شد
1393/10/15 - 15:28معلوم که راست میگم
1393/10/15 - 15:28خب شاید بریم بیمارستان فارابی دکتر رو ببینیم
1393/10/15 - 15:29تو بری اونجا که دیگه کارت تمومه... میگم دکتر جان بیا که برات نمونه آزمایشگاهی آوردم....
1393/10/17 - 09:05دکتر با من رفیقه
1393/10/17 - 09:20