خوندن برخی از جملات آدم رو بفکر فرو میبره و این سوال رو همچنان بدون پاسخ میگذاره که : آیا مردان شهادت رو برای خودشون انتخاب میکنند یا اینکه این شهادته که مردان شایسته اش رو گلچین میکنه ...
دیروز از هر چه بود گذشتیم و امروز از هر چه بودیم گذشتیم ...
آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز...
دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز تلاش می کنیم ناممان گم نشود ...
جبهه بوی ایمان میداد و اینجا ایمانمان بو می دهد ...
آنجا روی درب اطاقمان می نوشتیم : یا حسین فرماندهی از آن توست، اینجا می نویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید ...
الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم
و بصیرمان کن تا از مسیر بر نگردیم
و آزادمان کن تا اسیر نگردیم ...
قسمتی از وصیتنامه شهید شوشتری
روباهه اومد پای درخت گفت : سلام زاغی …
زاغی با دستش پنیرو چسبید و گفت : من عمرا به تو پنیر نمیدم !!
روباه گفت : یه عمره همتون اسیر شورای تالیف کتب درسی هستین ،
وگرنه تا حالا کدوم خری دیده روباه پنیر بخوره !؟؟؟
شهريار این عشقی که به من بخشیدی برای همیشه زنده خواهد ماند تو همیشه آنجا
هستی ،هنگامیکه فرو افتم ضعف مرا می ستانی و به من نیرو وقدرت می بخشی
و برای همیشه دوستت خواهم داشت و در کنارت می مانم همچو فانوسی در تاریکترین شبها بالهایی خواهم بود، که در طول پرواز یاری ات خواهم کرد و در طوفان
سر کش ،سر پناهی برای تو خواهم بود
تمام تردید های من
در دوستت دارم های تو
بی معنا شدند
هرگز تصور نمی کردم
که روزی اینچنین به دام عشق گرفتار شوم
و همچون کبوتری دلبریده از دنیا
در بند چشمانت اسیر شوم
هر روز که می گذرد
قلب کوچکم بیش از دیروز تو را می خواهد
آری
اکنون دیگر بدون عشق تو خواهم مرد
من بیمار عشق توام
و تنها طبیب من
دستان هستی بخش توست
پروانه ی خیالم
هر لحظه شمع چشمانت می جوید
ولی افسوس
که تلاشش بی حاصل است
دنیا را نمی خواهم
آسمان را نمی خواهم
جون تویی دنیای من
و آسمان همان چشمان توست
و حتی نفس هایت،نفس های من است
و اگر روزی دیگر بر نیایند
بی شک خواهم مرد
اگه فصل افتادنت رسید ...
با غرور جدا شو!
یه وقت هایی لازمه برای حفظ غرورت !
قید آخرین نگاه
آخرین جمله
آخرین حرف رو بزنی ...
چون یه لحظه اسیر بغضی می شی ،که بعدها هر چی می باری دلت سبک نمی شه ...
اونوقت ذره ذره احساس میکنی که داری تموم می شی و خاکستری که ازت مونده با هیچ اشکی سرد نمی شه ...
اگه حس کردی زیادی هستی قبل از اینکه سنگینی سرمای زمستون سیاهت کنه
بارو بندیلت رو جمع کن و با لبخند عازم سفر شو ...
اینجوری به جز سیاهی تو کوله بارت، یه ذره رنگ میمونه که رویاهاتو باهاش رنگی کنی
و توُ مومیایی رنگـــــــــ به خوابـــــــــــ بری ...
خواب بهاری که هر گز نخواهی دید ...
من از ميان همهی شما
منتظر کسی بودم.. که نيامد!
به گمانم دريا
چشمی برای گريستن نداشت
ورنه آن پرندهی بیجفت
به جای نمنمِ يکی قطرهی باران
چشمْ به راهِ دو ديدهی من
از دريا نمیگريخت..
نیمه ی دیگر وجودم……وقتی با تو هستم….دیگر هیچ نمیخواهم.تو تنها با حضورت و این که بودی خودت بودی..معنای عشق را به من تشنه نمایاندی..معنای زتده بودن من با تو بودن است .نزدیک…..دور……رها…..اسیر…….دلتنگ…..شاد..معنای عشق نیز در سرنوشت من با تو…همیشه باتو بودن است وبرای تو زیستن است.
تو یاهو رفتم مکان هواشناسیرو رو تهران تنظیم کنم یه صفحه باز شد گفت
اول وارد کاربری یاهو شو بعد
وارد یاهو شدم گفت
برو ایمیلتو آپدیت کن
رفتم ابمیلمو از کلاسیک دراوردم گفت
برو فلش پلیر تو آپدیت کن
رفتم آپدیتش کردم گفت
برو مسنجرتو آپدیت کن .....
و اینگونه بود که مسیر زندگی من تغییر کرد!!!
همه دنیا واسه من خنجر کشیدند خنجر کشیدند
دل من توو این روزا خیلی گرفته
یادته اون روزی که دل تو رو شکسته بودم
حالا این دل شکسته مثل اون روزا گرفته
باورم کن باورم کن باورم کن باورم کن
که بدون تو میمیرم میمیرم
بی تو تنهام خیلی تنهام
خوب میدونی که تو غصه هام اسیرم
مجید خراطها
از یادم هرگز نرفتی اما از یاد تو رفتم
بی تو تنها توو خیابون زیر بارون می رفتم
دلمو شکستی اما نذاشتم توی غم بمیری
توی کویر خشک قلبم هنوزم عزیز ترینی
وقتی فهمیدی عزیزی منو تنها گذاشتی
تو همونی که می گفتی جز من هیچکس و نداشتی
باورم کن باورم کن باورم کن باورم کن
که بدون تو میمیرم میمیرم
بی تو تنهام خیلی تنهام
خوب میدونی که تو غصه هام اسیرم
بیا برگرد تا هنوزم توی قلبم خونه داری
یادته قول داده بودی که منو تنها نذاری
نه تنهام نذاری
بیا برگرد تا هنوزم توی قلبم خونه داری
یادته قول داده بودی که منو تنهام نذاری
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناکی سازم خبر دلت را
وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد
شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم بر باد رفته باشد
پرشور از حزین است امروز کوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد