یافتن پست: #امامزاده

صوفياجون
main193.jpg صوفياجون
iman
iman
خانوووووووم....شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود وبه محـــل زندگیش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت...
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی....!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند... دردش گفتنی نبود....!!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شدو کنار ضریح نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن...
چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...
خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...
امــــا...اما انگار چیزی شده بود...دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
انگار محترم شده بود...
... ادامه
Morteza
Morteza
خــانـــــوم شــماره بـدم؟؟؟

خــانـوم خــوشـگِله برسونمت؟؟؟

خـوشـگـلـه چـن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟

ایـنها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید

!بیچــاره اصــلا" اهل این حرفـــــها نبود...

این قضیه به شـــدت آزارش می داد

تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت

بی خیــال درس و مــدرک شود وبه محـــل زندگیش بازگردد.

به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت

شـاید می خواست گـــلــه کند از وضعیت آن شهرِ لعنتی

دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته...

انگار فقط آمده بود گریه کند...

دردش گفتنی نبود....!!! رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...

وارد حرم شد و کنار ضریح نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!!

خـدایـا کـمکـم کـن...

چـند ساعـت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...

خانوم!خانوم! پاشو سر راه نـشـسـتـی!!! مردم می خوان زیارت کنن!!

دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود رابه خوابگاهبرساند...

به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...

امــــا...امــا انگار چیزی شده بود...

دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!

انگا
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/12 - 15:38 ·
7
مائده
مائده
ﺯﯾﺎﺩﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍﯾﯽ ﮐﻪ نگرﺍﻥ ﭘﺎﮎ ﺷﺪﻥ ﺁﺭﺍﯾﺸﺸﻮﻥ ﻧﯿﺴﺘﻦ،ﭼﻮﻥ ﺁﺭﺍﯾﺸﯽ ﻧﺪﺍﺭﻥ. ﺭﻭ ﺳﺮﺷﻮﻥ ﻫﻢ ﮔﻨﺒﺪ ﺍﻣﺎﻣﺰﺍﺩﻩ ﺩﺍﻭﺩ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻦ . ﺯﯾﺎﺩﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻦ ﺩﻟﺸﻮﻥ ﻧﻤﯿﻠﺮﺯﻩ،ﭼﻮﻥ ﺩﻟﺸﻮﻥ ﺩﻟﻪ ﻧﻪ ﮊﻟﻪ. ﺯﯾﺎﺩﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﭘﺴﺮﺍ ﮐﻒ ﻧﻤﯿﮑﻨﻦ،ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻨﺎ ﺩﺧﺘﺮﻥ ﻧﻪ ﺩﻟﺴﺘﺮ،ﻋﺸﻖ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﻣﻘﺪﺳﻪ،ﺍﮔﻪ ﺑﻬﺶ ﺩﭼﺎﺭ ﺑﺸﻦ ﻫﻤﻪ ﮐﺎﺭ ﺑﺮﺍی ﻃﺮﻓﺸﻮﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣیدن...
... ادامه
Mostafa
Mostafa
امامزاده «قل‌قلی»{-16-}
LeilA
fgf.jpg LeilA
یا امامزاده بیژن
LeilA
LeilA
نمیدونم چرا دخـترای امـــروزی از سایز كله شون راضـی نیستند!
حتــــــما بـــاید یه قابـلمه یا زود پزی ، چیزی بـذارن زیر روسری شون تا
ســـرشـون بشــه اندازه گنبد امامزاده داود ......
... ادامه
LeilA
LeilA
رفتیم بلیت لندن بگیریم، زنه می گه سیاحتیه؟

می گم پـَـ نه پَــ، زیارتیه می خوام برم امامزاده سید ریچارد!
Noosha
588.jpg Noosha
... ادامه
Noosha
587.jpg Noosha
... ادامه
Noosha
450px-09102007473.jpg Noosha
... ادامه
♥هـــُدا♥
♥هـــُدا♥

مثل ای است...
که دیگر نمیتواند دهد
... ادامه
دیدگاه · 1392/01/29 - 19:16 ·
3
parsa
parsa
شعار انتخاباتی ی نفر :)))

انتقال برج میلاد به خرم آباد

لوله کشی نوشابه به درب منازل

افزایش امامزاده ها به سه برابر

مسقف کردن کل شهر

احداث اتوبان خرم آباد به نیویورک

افزایش شبهای جمعه
Noosha
0bb58d16c0f18dd166389dbd313c21b9-430.jpg Noosha
نمیدونم چرا دخـترای امـــروزی از سایز كله شون راضـی نیستند ! . . . . . . . . . . حتــــــما بـــاید یه قابـلمه یا زود پزی ، چیزی بـذارن زیر روسری شون تا ســـرشـون بشــه اندازه گنبد امامزاده داود ... . . . والـــــــــــا !!! ...{-7-}
Noosha
323.jpg Noosha
امامزاده غلامرسول
... ادامه
♥هـــُدا♥
9lnl50bcql6epiqhcd1b.jpg ♥هـــُدا♥
+ نامه فریدون فرخزاد به یک فاحشــ ـهـ
♥هـــُدا♥
mondrian_red_tree-300x211.jpg ♥هـــُدا♥
چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید.از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت، خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه ای که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد.دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند.در حال مستاصل شد…از دور بقعه امامزاده ای را دید و گفت:ای امام زاده گله ام نذر تو، از درخت سالم پایین بیایم.قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی تری دست زد و جای پایی پیدا کرده و خود را محکم گرفت.گفت:ای امام زاده خدا راضی نمی شود که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی.نصف گله را به تو می دهم و نصفی هم برای خودم…قدری پایین تر آمد.وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت:ای امام زاده نصف گله را چطور نگهداری می کنی؟آنهار ا خودم نگهداری می کنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می دهم.وقتی کمی پایین تر آمد گفت:بالاخره چوپان هم که بی مزد نمی شود کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و گفت:چه کشکی چه پشمی؟
ما از هول خودمان یک غلطی کردیم..
... ادامه
Noosha
3738144143134190214247151130193227107152254.jpg Noosha
آستان مقدس حضرت امامزاده قاسم(ع) _ گلابدره _تهران
Noosha
main207.jpg Noosha
کاروانسرای عباسی ـ رشت
محمد
محمد
رفتیم بلیت کانادا بگیریم زنه میگه سیاحتیه؟ میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ زیارتیه میخوام برم امامزاده ریچارد{-117-}
صفحات: 1 2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ