یافتن پست: #اینبار

Majid
Avatar-11.jpg Majid
- نمی تونم


تمومش می کنم اینبار نه درکم کن نه آرومم


فقط حرفی بزن با من گل کم حرف و معصومم


نگو دل کندن آسونه نه می تونم نه می تونی


دارم می رم به جایی که نه می دونم نه می دونی


چشام می سوزه از گریه منو دریاب داغونم


دلیل این جدایی رو نه می دونی نه می دونم


نه بی یارم همیشه من نه قلب مهربون تو


دیگه باید برم عشقم یا با تو یا بدون تو


نگاه کن این دم آخر دلامون رنگ پاییزه


داره می ریزه برگامون چقدر رفتن غم انگیزه


دیگه چیزی نگو آروم منو از گریه پاکم کن


اگر موندم کنارم باشه اگر مردم تو خاکم کن


یه لبخندی بزن شاید از این بهتر بشه حالم


بزار تا حس کنم از این که تو می خندی خوشحالم


نمی دونم کجا اما دیگه این آخر راهه


یه کم واسم بخند عمر خوشی هامون چه کوتاهه


بزار این آخرین تصویر ازت تو خاطرم باشه


شاید این صورت خیسم دلیل رفتنم باشه


خدایا توی این بازی خود تو دعوتم کردی


آخه کاری نکردم من ولی اذیتم کردی


دیگه این آخر خطه که راهامون جدا میشه


ته راه کدوم عاشق شبیه ما دوتا میشه


همه چیزم برای تو اگر چیزی هنوز دارم


همه دلواپسیم اینه تو رو دست کی بسپارم


خداحافظ چقدر سخته تو هم حتما نمی تونی


از این غصه از این دوری نه می مونم نه می مونی


ببین چی شد ته راه منه بی ادعا با تو


دارم می رم خداحافظ سفر با من دعا با تو
... ادامه
دیدگاه · 1392/07/28 - 01:20 ·
3
...
...
گمانم من شمارادوست...
حسی غریب وآشنارادوست...
نه!نه!
چه میگویم
فقط اینکه...
آیاشمایک لحظه مارادوست؟
منظورمن اینکه شمابامن...
من باشمااین قصه هارادوست...
ای وای!
حرفم این نبوداما
سردم شده
آب وهوارادوست...
ازدورمی آیدصدای پا
حتی همین پاوصدارادوست...
اینباردیگرحرف خواهم زد
........گمانم من شمارادوست......
{-41-}{-41-}{-41-}{-41-}
دیدگاه · 1392/07/1 - 20:19 ·
7
MahnaZ
MahnaZ


واسه بازی پرسپولیس و فولاد رفته بودم استادیوم ، اخرای بازی بود که یکی از دوربینهای صدا سیما
زوم کرده بود روی من بیچاره و داشت زنده ، تصویرم رو پخش میکرد!!
من از خدا بیخبر هم انگشتم رو تا ته کرده بودم تو دماغم و 360 درجه میچرخوندم ...
بعد انگشتم رو در اوردم و مالیدم به لباس نفر کناریم!!
بعد از چند لحظه مهرناز باهام تماس گرفت و با گریه بهم گفت :
خاک تو سرت ، بی فرهنگ.! فقط میخواستی ابروی من رو جلو دوستام ببری...
دیگه یه لحظه هم نمیخوام ببینمت!! تا اومدم بگم چی شده زرتی قطع کرد!!
هنوز گوشیم رو تو جیبم نزاشته بودم که بابام تماس گرفت و گفت:
حالا به جا دانشگاه میپیچونی میری فوتبال ببینی اره !!!
امشب اومدی خونه اون دماغت رو صاف میکنم ، پسره ی بی شخصیت!!
اونم زارت قطع کرد!!
دوباره گوشیم صداش در اومد. اینبار جاسم بود... دوستم.. گفت:
اقا چه صحنه ای بود... کلی خندیدیم با بچه ها... یادت باشه اومدی یه دکتر زیبایی بهت معرفی کنم ،
اون دماغت رو عمل کنی!!
زارت قطع کرد!!
هنوز تو شوک حرفای این سه نفر بودم که دیدم ،
نفر کناریم داره با عصبانیت نگام میکنه و یهو یه کشیده ی محکم خابوند تو گوشم و گفت:
تا تو باشی دفعه ی بعد اشغالای دماغت رو با لباس این و اون پاک نکنی!!
.
.
.
یعنی اگه من دستم به اون فیلم بردار برسه...{-129-}
Majid
Majid
با تو باشم یا نباشم میدونی ...
قلب من به عشقته که میزنه
*
*
*
واسه یک بار منو پر شراره کن
بزار آتیش بگیرم از نفست ...
فقط اینبار یه فرصتی بده تا بشم
رفیقتو همه کست ..
به من از شکست و غم چیزی نگو
دیگه گریه شبونه عادته...
... ادامه
...
...
حال که التماسم درتوتأثیری ندارد
حال که اشکهایم
همان که میگفتی: بهای عشقمان است٫
سودی ندارد..
حال که حال زارم فرقی بحالت ندارد..
برو...
برو...
آری!
برو..
ولی اینرابدان که من هم میروم
آری!
بی تو
باپروبالی به وسعت عشق...
مگرآرزویت پروازبامن نبود
حال که بادیگری می پری
من نیزبال وپرمیگشایم
وپروازرا نشانه رفتن میکنم...
نه!
نه!
من چون توبیوفانیستم..
من میروم
چون تورفتی..
من میروم
چون تو نیستی...
من میروم...
چون رفتنت راتاب ندارم...
چه میگویم...
نمیدانم..
چه میگویم..
نمیدانم...
هذیان!!
نمیدانم...
دنیاانگاردورسرم میگردد...
دنیای من ...
وقت پروازاست گویی...
قرصهااینباردیگر نبودنت رامسکن نیستند... قرصها..
قرصها..
آری!
قرصها...
تنهابهانه ای هستند برای پرواز...
برای اوج گرفتن...
برای بی توپریدن...
...............................
................................
شعراز:نیماراد
... ادامه
iman
iman
خانومی برای درمان مشکل بچه دار نشدن خود به پزشک مراجعه کرد. پس از معاینات و آزمایش های مربوطه، پزشک نظر داد که متاسفانه مشکل از مرد میباشد و تنها راه حل
ممکن، بهره برداری از خدمات «پدر جایگزین» است.

زن: منظورتان از پدر جایگزین چیست؟

پزشک: مردی که با دقت انتخاب می شود تا نقش شوهر را اجرا و به بارداری خانم کمک کند..

زن تردید نشان داد لکن شوهرش بچه می خواست و او را راضی کرد تا راه حل را بعنوان تجویز پزشک بپذیرد.

چند روز بعد جوانی را یافتند تا زمانیکه شوهر در خانه نباشد برای انجام وظیفه مراجعه کند.

روز موعود فرا رسید، لکن همسایه طبقه بالا نیز همان روز عکاسی را برای گرفتن عکس از نوزاد خود دعوت کرده بود تا در منزل از کودکشان چند عکس بگیرد.

از بد حادثه عکاس آدرس را اشتباهی رفته و به خانه زوج جوان رسید و در زد. زن در را باز کرد.

- سلام، برای موضوع بچه آمدم.

- سلام، بفرمائید.

- میخوام هرچه زودتر شروع کنم.

- باشه! بریم اتاق خواب؟

- حرفی نیست، هرچند که سالن مناسب تر است؛ دو تا روی فرش، دوتا رو مبل و یکی هم تو حیاط.

- چند تا؟

- حداقل پنج تا. البته اگر بیشتر خواستید حرفی نیست.

عکاس در حالیکه آلبومی را از کیف خود بیرون می آورد، ادامه داد:

- مایلم نمونه کارم را نشونتون بدم. روشی را بکار می برم که مشتریام خیلی دوست دارن.. مثلاً ببینید این بچه چقدر زیباست. اینکار رو تو یک پارک کردم.. وسط روز بود و مردم جمع شدن تماشا کنن. اون خانم خیلی پر توقع بود و مرتباً بهانه می گرفت. در نهایت مجبور شدم از دو تا از دوستام کمک بگیرم. علاوه بر اون یه بچه گربه هم اونجا بود و دم و دستگاه رو گاز می گرفت.

زن بیچاره حیرت زده به سخنان گوش می کرد.

- حالا این دوقلوها را نگاه کنین.. اینبار خودی نشان دادم. مامانه همکاری تاپی کرد وظرف پنچ دقیقه کارمون رو تموم کردیم. رسیدم و با دو تا تق تق همه چیز روبراه شد و این دوقلوهائی که می بینید..

حیرت زن به نوعی سرگیجه تبدیل شده بود و عکاس اینگونه ادامه می داد:

- در مورد این بچه کار سخت تر بود. مامانش عصبی شده بود. بهش گفتم شما آروم باشید تا من کار خودمو بکنم. روشو برگردوند و همه چی بخوبی و خوشی پایان یافت.

چیزی نمونده بود که زن بیچاره از حال برود. طرف آلبوم را جمع کرده و گفت:

- شروع کنیم؟

- هر وقت شما بگین!

- عالیه! میرم سه پایه رو بیارم...
... ادامه
شهرزاد
شهرزاد
ماهیگیر دلش سوخت...
اینبار ماهی بود که از تنهایی قلاب را رها
نمی کرد!
parastou
parastou
ملت اعصاب ندارن، ها ..
یه نفر همین الان زنگ زده خونمون، گوشی رو برداشتم نمیدونم چی شد حرف نزدم منتظر اون موندم که حرف بزنه .. اونم هیچی نگفت، بعد 2 دقیقه که منتظر بودم قطع کرد .. باز زنگ زد .. اینبار گفتم بله بفرمایید
یهو شروع کرد به فش دادن .. بعد گفت من اشتبا گرفتم تو چرا حرف نمیزنی ....................!!!
هیچی دیگه ..گفتم من معذرت میخوام{-36-}
دیدگاه · 1392/06/24 - 22:00 ·
6
Reza Babaei
Reza Babaei
فرهنگ لغات آقایان مخصوص خانوما:
اینبار دیگه چیکار کردم؟
ترجمه: اینبار چطوری مچم رو گرفتی؟
.
چه جالب، بعد چی شد؟
ترجمه: هنوز داری حرف میزنی؟ بس کن دیگه
.
نتونستم پیداش کنم.
ترجمه: شیء مورد نظر بیش از یه متر با من فاصله داشت حوصله نداشتم پاشم
.
برای تمام کارام یه دلیل منطقی دارم.
ترجمه: یه کم فرصت بده یه خالی بندی جور کنم!
*******البته من که تا حالا اینجوری نبودم********{-54-}
دیدگاه · 1392/06/10 - 15:52 ·
8
Mostafa
Mostafa
فرهنگ لغات آقایان!!
اینبار دیگه چیکار کردم؟
ترجمه : اینبار چطوری مچم رو گرفتی؟

چه جالب، بعد چی شد؟
ترجمه : هنوز داری حرف میزنی؟ بس کن دیگه

نتونستم پیداش کنم.
ترجمه : شئ مورد نظر بیش از یه متر با من فاصله داشت حوصله نداشتم پاشم

برای تمام کارام یه دلیل منطقی دارم.
ترجمه : یه کم فرصت بده یه خالی بندی جور کنم!{-32-}{-7-}
دیدگاه · 1392/06/6 - 22:05 ·
8
♥هـــُدا♥
جــدایی (1390).jpg ♥هـــُدا♥
تو را حس میکنم هر دم...
که با چشمان زیبایت مرا دیوانه ام کردی...
من از شوق تماشایت...
نگاه از تو نمیگیرم....
تو زیباتر نگاهم میکنی اینبار....
ولی...افسوس...این رویاست....
تمام آنچه حس کردم،تمام آنچه میدیدم....
تو با من مهربان بودی...
و این رویا چه زیبا بود....
ولی.... افسوس.... که رویا بود....
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/24 - 14:44 ·
4
iman
iman
یاد گرفتم
دستانم اینبار که یـــخ کرد
دیگر دستانت را نگیرم
آستین هایم از تو با ارزشتر و ماندنی ترند
دیدگاه · 1392/05/22 - 00:00 ·
7
...
...
میروم بیخبراینبارخیالت راحت...
توبمان بادگران یارخیالت راحت...
بعدازاین همنفس هرشب من خواهدشد...
فقط این پاکت سیگارخیالت راحت...{-31-}{-6-}{-60-}{-38-}
دیدگاه · 1392/05/19 - 03:21 ·
3
صوفياجون
صوفياجون
یه روزی از طرف میرن گاوداریه یه بابایی. میگن شمابه گاواتون چی میدی میخورن. میگه پوست هندونه، طالبی و ... دویست هزار تومن جریمش میكنن. چند ماه دیگه دوباره میان می پرسن چی میدی میخورن یارو می ترسه میگه: چلوكباب، چلومرغ، و ... اینبار دویست و پنجاه هزار تومن جریمش میكنن. میرن چند وقت دیگه میان میگن چی میدی میخورن؟ میگه والا نمیدونم پولشو میدم خودشون میرن میخرن می خورن!{-7-}{-7-}
Morteza
Morteza
روزی جراحی برای تعمیر اتومبیلش آن را به تعمیرگاهی برد!
تعمیرکار بعد از تعمیر به جراح گفت: من تمام اجزا ماشین را به خوبی می شناسم و موتور و قلب آن را کامل باز می کنم و تعمیر میکنم! در حقیقت من آن را زنده می کنم! حال چطور درآمد...

سالانه ی من یک صدم شما هم نیست؟!

جراح نگاهی به تعمیرکار انداخت و گفت : اگر می خواهی درآمدت ۱۰۰برابر من شود اینبار سعی کن زمانی که موتور در حال کار است آن را تعمیر کنی!
... ادامه
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
しѺ√乇 MσstᗩƑᗩ ᵐ しѺ√乇
چشم هایم را میبندم

حس روزهایی که نیستی برایم سنگین میشود

و مرور لحظه هایی که بودی شوق زیر پوستم میدواند

نمیخواهم

این ساعت های دلگیر را به هیچ وجه نمیخواهم

نمیخواهم با خاطراتت سرگرم شوم

دیگر خودت را هم نمیخواهم..از تو هم دلسردم

من فقط یک چیزی شبیه به آرامش میخواهم که بتواند

لحظه های زخم خورده ام را التیام بخشد

چیزی شبیه به آرامش که این روزها کمیاب است

من هنوز همانم

همان دختر مغروری که همیشه بهترین و نادر ترین چیزهارا برای خود میخواست

حالا آرامش را میخواهم....

....ومیدانم که اینبار محال است پیدایش کنم
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/15 - 14:13 ·
3
KAMRAN
KAMRAN
اگه عزیزی دارید

که فقط با یه جمله و حرف شما

دلش امیدوار میشه و دلش شاد میشه

این امید و شادی رو ازش دریغ نکن

پرستوی عاشق اینبار نیز گذشت

و فداکاری خودت رو ثابت کن
... ادامه
دیدگاه · 1392/05/14 - 23:34 در Art ·
5
Majid
Hamkhoone-Big-06.jpg Majid
چــــه مـرگـــمه
عزیزم دلخوری هام زیاد شده
انگاری فصل خزون برگمه
می خوام سفره دلمو وا کن
به خدا اینبار می گم چه مرگمه
اگه هی بیخودی دعوا می کنم
خوب می خوام بهم محبت بکنی
به خدا بعضی روزا فکر می کنم
که داری من و تحمل می کنی
جلوی غریبه ها خیلی بده
دستت و از توی دستام می کشی
خودم و گاهی به مردن می زنم
تا شاید منت من رو بکشی
ارزومه یه دفعه جایی می ری
بپرسی میشه برم یا که نرم
مطمئن باش که بهت می گم برو
اما زود برگردی دردت به سرم
وقتی می بینم باهام غریبه ای
فکر رفتن هی میفته تو سرم
اما چون طاقت رفتن ندارم
می زنم به بی خیالی می گذرم
بی محلیات داره زجرم می ده
دیگه از این وضعیت خسته شدم
چرا هی دروغ می گم نمی دونم
انگاری زیادی پا بسته شدم
وقتی بی خودی می گم مریض شدم
دوست دارم یه کمی دلواپس بشی
به خدا چیز زیادی نمی خوام
چی میشه اگه یه کم عوض بشی
وقتی که سراغ تو نمی گیرم
چی میشه یه بار سراغم بگیری
واسه این که بهت محبت بکنم
دور از جونت تو هم یک بار بمیری
... ادامه
Majid
Hadi-Ariyamehr-Big-12.jpg Majid
حالا که تموم شد تو هم داری می ری
مبادا دست کسی رو بگیری
خدایا نگاه کن درست تو چه وقتی
پر از اشکم اما می خندم به سختی
گلوم و رها کن تو ای هق هق من
می موندم من و اون نبود عاشق من
مبادا که عشقم تو قلبش بمیره
می ترسم که دست کسی رو بگیره
بگین کار اینبار ازم بر نیومد
بگین کم آوردم یا صبرم سر اومد
بگین باز بیاد و به قلبم بشینه
بگین جای اسمش هنوز نقطه چینه
تو احساس من رو چه راحت ربودی
اگه من شکستم مقصر تو بودی
مگه من رو در حد مردن ندیدی
تو دلخور نبودی چرا دل بریدی
دل روز و شب رو تو تنهایی سر کرد
اگر که تموم دعاهاش اثر کرد
بگین اون و دست خدامون سپردم
مقصر نبودم ولی پاش و خوردم
بگین خیلی وقته که صبرم سر اومد
بگین کاری کرده که دادم در اومد
بگین خیسه اشکه همه تار و پودم
بگین تا بدونه مقصر نبودم
راستی الان عزیز من سرت رو شونه کیه
صدای خنده های تو الان تو خونه کیه
روزای خوب زندگی تمومشون صرف تو شد
می گفتی راهمون جداست آخرشم حرف تو شد
... ادامه
ABOLFAZL
ABOLFAZL
از این میعادگاه تکراری خسته ام ... بیا اینبار جای دیگری قرار بگذاریم ، برای با هم بودن ! جایی جز “خیالم”
دیدگاه · 1392/05/8 - 12:19 ·
9
MONA
1005193_488566264562032_778806832_n.jpg MONA
باید باکره باشى، باید پاک باشى
براى آسایش خاطر مردانى که پیش از تو پرده ها دریده اند
چرایش را نمیدانى فقط میدانى قانون است، سنت است ، دین است
قانون و سنت را میدانى مردان ساخته اند
اما در خلوت مى اندیشى به مرد بودن خدا و گاهى فکر میکنى شاید خدا را نیز مردان ساخته اند!!

من زنم …
با دست هایی که دیگر دلخوش به النگو هایی نیست
که زرق و برقش شخصیتم باشد
من زنم …. و به همان اندازه از هوا سهم میبرم که ریه های تو
میدانی ؟ درد آور است من آزاد نباشم که تو به گناه نیفتی
قوس های بدنم به چشم هایت بیشتر از تفکرم می آیند
دردم می آید باید لباسم را با میزان ایمان شما تنظیم کنم
دردم می آید ژست روشنفکریت تنها برای دختران غریبه است
به خواهر و مادرت که میرسی قیصر می شوی
دردم می آید در تختخواب با تمام عقیده هایم موافقی
و صبح ها از دنده دیگری از خواب پا میشوی
تمام حرف هایت عوض میشود
دردم می آید نمی فهمی
تفکر فروشی بدتر از تن فروشی است
حیف که ناموس برای تو …. است نه تفکر
iman
iman
یاد گرفتم
دستانم اینبار که یـــخ کرد
دیگر دستانت را نگیرم
آستین هایم از تو با ارزشتر و ماندنی ترند
دیدگاه · 1392/04/28 - 13:33 ·
6
♥هـــُدا♥
جــدایی (1478).jpg ♥هـــُدا♥
با دلی عاشق و تبدار کجا میرفتی

در شب حادثه با یار کجا میرفتی

شک ندارم که تو از کار خودت می خندی

پسر ساده ی ناچار ...کجا میرفتی

باز هم قول و قراری و عزیزی تازه

باتوام بی غم و بی عار کجا میرفتی

جان تو دست خودم نیست ولی می پرسم

ساعت نه ،شب دیدار ،کجا میرفتی ؟!

***

آمدی باز و بیا ...سنگ صبورت هستم

دردودل کن که تو اینبار کجا میرفتی !!
... ادامه
صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ