#آلبوم #پاروی #بی_قایق #محسن #چاوشی
#یوسف
افسوس بود و جز افسوس چیزی به شب نمی تابید
هرچشمه ای که می خشکید از چشم ما می افتاد
از روزگار دلگیرم ای کاش رنج آخر داشت
یوسف اگه برادر داشت کی توی چاه می افتاد
دل چشمه بود و می جوشید
وقتی خدا واسه ی مردم
هر روز یک کوزه رو میشکست
از تیکه هاش دل می ساخت
از تیکه تیکه ی قلبم
هی کوزه ساخت اما حیف
هی هرشب واسه من ِ تنها
از خون و خاک گِل می ساخت
بکار و بچین
بچین و ببخش
زمین خدا
برای همست
ببین و نترس
نترس و بگو
خدای تا ابد
خدای همست
تا چشم کار می کرد و
تا اعتماد می کردم
چشمم به هرچی که می دید
بی اعتماد تر می شد
معجون دردمندی از سردرد و دردسر بودم
با هر مسکن ِ تازه دردم زیادتر می شد
خشکیده تر شدم ای ماه
عکست توی کدوم چشمست
اینجا که هرچی می بینم دالون ِ تنگ و تاریکه..
اینجا که هرچی می گردم
راهی به سرپناهی نیست
روح بزرگ من دیدی دنیا چقدر کوچیکه..
بکار و بچین
بچین و ببخش
زمین خدا
برای همست
ببین و نترس
نترس و بگو
خدای تا ابد
خدای همست
بکار و بچین
بچین و ببخش
زمین خدا
برای همست
ببین و نترس
نترس و بگو
خدای تا ابد
خدای همست..
7text.ir
... ادامه
خوش بحالتون....
1393/07/28 - 11:39من عاشق شمال ام....
اینجا که فقط ابری از صبح الانم آفتاب شد!!!
کوجا؟
1393/07/28 - 11:42سلام ، اینجام آفتابی
1393/07/28 - 11:43سلام
1393/07/28 - 11:44من تهرانم صوفیا....
1393/07/28 - 11:47یلدا تو کجایی؟؟؟
عه راست میگی یلدا پس بزارین اونجا آفتابی باشه . مامانم اینا فردا حرکت میکنن میان
1393/07/28 - 11:56سلوووووو داداش محمد خوبی؟
1393/07/28 - 11:58شکر خدا آبجی میگذرونیم
1393/07/28 - 12:42به به به سلامتی
1393/07/28 - 12:46