بغضی که مانده در دل من وا نمیشود
حتی برای گریه مهیا نمیشود
بعد از تو جز صراحت این درد آشنا
چیزی نصیب این من تنها نمیشود
آدم بهانه بود برای هبوط عشق
اینجا کسی برای تو حوا نمیشود
دارم به انتهای خودم میرسم ببین
شوری شبیه باد تو برپا نمیشود
از من مخواه تا غزلی دست و پا کنم
احساس من درون غزل جا نمیشود
رضا
1393/06/2 - 23:32میشه بگی این چست من چجوری اومده اینجا؟!!!!!
تاریخش رو ببین
6/1
تاریخ پست زیریش که مال توئه 6/2 1:32
یعنی چی اونوقت؟!!!
کسی هم که بازنشرش نکرده که
دارم شاخ در میارما...