یافتن پست: #ببین

رضا
رضا
محمد وقتی تو نمیدونم حضور داره {-292-}

محمد تو خونه موقع آشپزی {-249-} موقع گوش دادن با حرفهای خانمش {-163-}

Mohammad
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
تا آخرش پای کاری که کردم مى ایستم ..... حتی اگه به قیمت بهم ریختن تمام زندگیم شه.... خدایا مثل دوسال پیش که دستم رو گرفتی بازم دستم رو بگیر....
5 دیدگاه · 1393/12/3 - 22:40 توسط Mobile ·
3
bamdad
bamdad
رضا
آقا
یه راهکاری چیزی نداری که حجم اینترنتم اینقده زود تموم نشه؟
هر ماه 5 گیگ میگیرم بعدش دوباره وسطای ماه 2یا 3 بار هر بار یک گیگ دیگه میگیرم بعدشم هنوز 4-5 روز مونده زمانم تموم بشه و بشه یکماه مجبورم 5 گیگ دیگه تمدید پیش از موعد بکنم:(
هیچ راهی واسش نداری عایا؟!

:(
رضا
رضا
برم بازی و گسترش فولاد رو ببینم به امید برد استقلال {-265-}
bamdad
bamdad
همیشه لازم نیست چهره ای زیبا داشته باشی

یا صدایی دلنشین

همین که قلبت زیبا باشد

قلبت زیبا ببیند، کافیست

داشتن قلبی زیبا تا اندازه ای خاص هست

که بتوانی خیلی ها را مجذوب خود کنی

:)
دیدگاه · 1393/11/30 - 21:54 ·
3
bamdad
bamdad
خدایا قربونت برم منظور من از هوامو داشته باش این نیس که فقط اکسیژن برسونی...

.

.

.

یکم خلاقیت آخه فداتشم, شیطونو ببین چه پيشنهادايي ميده!

{-7-}
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
من مخاطب خاااااااااص میخوام :|
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
هل نده خب خیلی خب، قول میدم به تو هم فکر کنم...
عه عه موی همدیگرو نکشید... : |
ولش کن چنگش نزن
دعوا کاره زشتیهههههههههه

.بیخیال اصن نخواستم :|
مرجان بانو :)
مرجان بانو :)
نخونی از دستت رفته خیلی قشنگه

ﺯﻥ ﻭﺷﻮﻫﺮﯼ ﺑﻪ ﺑﺎﻍ ﻭﺣﺶ ﺭﻓﺘﻨﺪ : ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻧﺮ ﺭﺍ
ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺟﻔﺘﺶ ﻋﺸﻘﺒﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ...
ﺯﻥ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﭼﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ
ﻭﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺍﻱ ...
ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻗﻔﺲ ﺷﯿﺮﻫﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺷﯿﺮ ﻧﺮ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ
ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﻧﺪﮎ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ...
ﺯﻥ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﭼﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﯼ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ
ﺍﻧﺪﻭﻫﺒﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ ...
ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﺷﯿﺸﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﻔﺖ ﺷﯿﺮﻧﺮ
ﺑﯿﻨﺪﺍﺯ ﻭﺑﺒﯿﻦ ﺷﯿﺮ ﻧﺮ ﭼﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻠﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ
ﺩﻫﺪ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺷﯿﺮ ﻣﺎﺩﻩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ
ﻓﻮﺭﯼ ﺷﯿﺮﻧﺮ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﺑﺎ
ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺳﭙﺮ ﺍﻭ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺷﯿﺸﻪ ﺑﻪ
ﺍﻭ ﺑﺨﻮﺭﺩ ...
ﺍﻣﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻣﺎﺩﻩ
ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻧﺮ ﺍﺯ ﺟﻔﺘﺶ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﺩﻭﯾﺪ ﺗﺎ
ﺷﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺨﻮﺭﺩ ...
ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﺭﻭﻏﯿﻦ
ﻭ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﯾﺒﺪ ...
ﺑﺮﺧﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﻫﺴﺘﻨﺪ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﺭﻭﻏﯿﻦ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ
ﺭﺍ ﻣﯽ ﻓﺮﯾﺒﻨﺪ .
ﻭﻧﺒﺎﯾﺪ ﻓﺮﯾﺐ ﻇﺎﻫﺮﻧﻤﺎﯾﯽ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ .
ﺑﺮﺧﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﺎﻃﻦ ﻭﺩﺭ ﺩﻟﻬﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺭﺍ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﺁﻥ ﻫﻨﺮﻇﺎﻫﺮ ﺳﺎﺯﯼ ﺁﻥ
ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ...
ﺍﻣﺎ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺻﻔﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﻪ ﭼﻪ ﺯﯾﺎﺩﻧﺪ
ﻭﺷﯿﺮﺻﻔﺘﺎﻥ افسوس ﭼﻪ ﮐﻢ..... !
... ادامه
رضا
رضا
در حال تماشای بصورت آنلاین هستم فعلا که مشکلی تو سرعت اینترنت نیست خوب پخش میشه .
صوفياجون
صوفياجون
سلوووو متاسفانه سیم تلفن خونمون قطع شده نمیتونم به نت وصل شم حتی تلفنم قطعه تا یکی بیاد درستش کنه، افتتاح کردم با ماهیام فردا عکسشو میزارم :) همگی خوبین؟ خوشین؟
8 دیدگاه · 1393/11/27 - 00:21 توسط Mobile ·
6
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
به بعضیا بــاس گفت یه عکس از “باطنت” بذار

ببین همونقد لایـــــک میگیره !؟
مرجان بانو :)
ElhamBakhsh20_Persian-Star.net_026.jpg مرجان بانو :)
{-7-}
bamdad
images (4).jpg bamdad
...
رضا
رضا
فید موقت : صفحه نمایش زنده از این تاریخ فقط برای کاربران عضو سایت نمایش داده میشه و کاربران مهمان نمیتونن این صفحه و مطالب ارسالی کاربران رو مشاهده کنن .
... ادامه
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
من دارم میروم بامداد بچه ها اومدن سلام برسون از طرفم به همشون{-83-}
برسونیا بعد میام نگاه میکنما {-157-}
bamdad
1959431_319471591575682_7328101619237413583_n.jpg bamdad
:)
رضا
رضا
طبق تحقیقات جدید متخصصان و دانشمندان کاربر ıllı YAŁĐA ıllı در حال آماده سازی تراکتور خودش هست تا در هفته آینده به سراغ نمیدونم بیاد و سایت رو برای فصل بهار آماده سازی کنه .
رضا
رضا
انگار نه انگار که زمستون هست نا به بارون میباره نه برف .
رضا
رضا
این سریال گذر از رنج ها که شبکه یک پخش میکنه جالبه البته راوی اتفاقات بدی هست که تو اون دوره برای مردم عادی می افتاد .
Mohammad
107.jpg Mohammad
{-29-}
حمزه
okI7qCXSjC.jpg حمزه
سلام بچها این کفشارو ببینید و حال کنید
رضا
رضا
دیدگاههای قبلی زیاده باشه بعد ببینم راستی اومدین کارتون دارم .
دیدگاه · 1393/11/8 - 18:24 ·
5
Mohammad
Mohammad
رضا
غیبتت داره زیاد میشه :d MONA هم نیست تو لیست حضور و غیاب اسمت رو وارد کنه :d
Mohammad
Mohammad
سر کلاس عربی :
آقای معلم :
اگه ببینم کسی سر کلاس من فارسی صحبت کنه باید بره بیرون
من به دوستم :
الخودکار المشکی الداری ؟
دوستم : البله الدارم ، البفرمایید !!!
نیمکت بغلی : الـــخخخخخخخ
کلاس : الــــخخخخخخخخخخخخ
معلم: الکصافطان{-7-}
Mohammad
Mohammad
حموم رفتن زمان ما :
میرفتیم تو حموم
یه شیرو باز میکردیم، دندونامون میریخت کف حموم از سرما!
اون یکیو باز میکردیم، مث آب سماور در حال جوش بود!
یه عر میزدیم از سوزش،
مامانمون مى زد پس کله مون که اذیت نکن، آروم بگیر.
بعد با اون صابون زرد گنده ها که مثه چرکِ خشکیده بود، میفتاد به جونمون
تا حدى که چشمامون از کاسه دربیاد!
یعنى ما از نظر مامانمون کثافتى بودیم که میخوایم در مقابل نظافت مقاومت کنیم!
بعد یه جورى چنگ میزد موهامونو که انگار داعش به شپشا حمله کرده
بعدش با شامپوى پاوه کل هیکلمونو غربال گرى میکردن!
بعد از همه اینا جان گُدازترینش کیسه کشیدن بود!
دو لایه از پوستمونو بر میداشتن،
فک میکردن چرکه! باز ادامه میدادن.
بعدِ حموم صدتا لباس تنمون میکردن،
یه روسرى به کله مون، یه یقه اسکى هم روى همش.
بعد از شدت کوفتگى و خستگى بیهوش میشدیم، میگفتن: ببین چه راحت خوابیده!!{-7-}
صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ