یافتن پست: #بخت

متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
یــکـ لبخنـــدم را بسته بندی کرده امــ

+ برای روزی که اتفاقی تـــو را می بینمـــــ…

+ آنقدر " تمـــــــــیز " میخندمــــــ

+ که به خوشبختــــی ام حســــادتــــ کنـــی …

+ و من در جیب هـــایــــمــــ

+ دست های خالـــی ام را فریب دهـــمـــ

+ که امن ترین جای دنیـــا را انتخاب کرده انــد…
... ادامه
ıllı YAŁĐA ıllı
7.jpg ıllı YAŁĐA ıllı
غذای ِ امروز , {-137-}

فقط نمیدونم چرا یکم خودشو ول کرد :|
bamdad
bamdad
گاه لازم است كه انسان

ديدگان خود را ببندد

زيرا اغلب خود را به نابينايي زدن نيز

نوعي خوشبختي است...
دیدگاه · 1393/07/13 - 19:25 ·
9
bamdad
bamdad
چه خوشبختي بزرگي است...

بدبختي هاي كوچك!
صوفياجون
عکس۰۱۰۱.jpg صوفياجون
bamdad
bamdad
اگر تو بودی ...

خوشبختی مرا با تمام وجود صدا می کرد

شاید پا را فراتر می گذاشت

و مرا در آغوش می کشید

و به من عطرش را هدیه می داد

{-61-}
دیدگاه · 1393/07/5 - 20:32 ·
6
✔♥Дℓɨ♥✔
1410267620464283_large.jpg ✔♥Дℓɨ♥✔
به بختِ بلنـــــدم که در منی
هم قرار منی ، هم تو منی ... ^_^
... ادامه
Mohammad
fu3345.jpg Mohammad
وقتی خوشبخت هستی که وجودت آرامش بخش دیگران باشد.
دیدگاه · 1393/06/16 - 11:03 ·
5
Mohammad
260068_XWKsqEua.jpg Mohammad
وقتی نه قیمت هامون قیمیتهای مناسبی هستند ،

و نه کیفیت اجناسمون کیفیتهای مطلوبی ...

وقتی به خریداران ثابت کردیم تعهدی نسبت به اونها نداریم؛

وقتی معامله ما با اونها یک معامله برد برد نیست،

وقتی دیگه حتی تبلیغات رنگارنگمون هم نخ نما و بی اثر میشه

دیگه موقع یک بازی دیگه ست

بازی بخت آزمایی ...

" جنس بخر؛ تو قرعه کشی شرکت کن!! ؛ جایزه ببر !

احتمال برنده شدن شما یک در میلیون !!!

تقریباً چیزی نزدیک به صفر !!!!!! "

خرید اجناس نه بخاطر قیمت مناسب و نه بخاطر کیفیت قابل قبول؛ یعنی فاجعه ...
... ادامه
دیدگاه · 1393/06/15 - 09:56 ·
3
bamdad
bamdad
آدم هايي هستند كه وقتي نيستند انگار چيزي كم داري

وقتي هستند انگار پشتت را به كوه سپرده اي خيالت راحت است وقتي بودنشان را كنارت حس مي كني

وقتي نگاهت مي كنند،صدايت مي زنند،كنارت قدم مي زنند و با تو حرف مي زننداز هميشه حالت بهتر است، قوت قلب مي دهد حضورشان.

آه كه چقدر كمند، نايابند و نايافتني، و چقدر دوست داشتني هستند و خواستني

و چه خوشبختي عظيميست بودنشان كنارت...

ناگزيرم از اين "اما"اما اين را هم مي دانيم كه بودنشان هميشگي نيست ،هيچكس براي هميشه نمي ماند گاهی مرگ آنها را از ما می گیرد و گاهی هم دست روزگار ...

این روح است که می ماند و جدايي تن ، امري ست تغيير نايافتني و اين ما هستيم كه بايد اين لحظه هاي بودن كنار هم را، اين اندك زمان هاي دوست داشتن را قدر بدانيم و شادي را مهمان هميشگي سفره ي دلمان كنيم ...

{-35-}
دیدگاه · 1393/06/9 - 23:46 ·
4
bamdad
bamdad
شبی از پشت يك تنهايي نمناك و باراني
تو را با لهجه گلهاي نيلوفر صدا كردم
تمام شب براي با طراوت ماندن باغ قشنگ ارزوهايت دعا كردم
پس از يك جستجوي نقره اي در كوچه هاي ابي احساس
تو را از بين گلهايي كه در تنهايي ام روييد جدا كردم.
و تو در پاسخ ابي ترين موج تمناي دلم گفتي :"
دلم حيران و سرگردان چشماني است رويايي.
و من تنها براي ديدن ان چشمها تو را در دشتي از تنهايي و حسرت رها كردم"
همين بود اخرين حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگينت ، حريم چشمهايم را به روي اشكي از
جنس غروب ساكت و نارنجي خورشيد وا كردم.
نمي دانم چرا رفتي؟
نمي دانم چرا،شايد خطا كردم
و تو بي انكه فكر غربت چشمان من باشي
نمي دانم كجا ،تا كي،براي چه
ولي رفتي و بعد از رفتنت باران چه معصومانه مي باريد
و بعد رفتنت رسم نوازش
در غم خاكستري گم شد
و گنجشكي كه هر روز از كنار پنجره با مهرباني
دانه بر مي داشت
تمام بالهايش در غرق در اندوه و غربت شد.
و بعد از رفتنت آسمان چشمهايم خيس باران بود.
و بعد از رفتن تو انگار كسي حس كرد من بي تو
تمام هستي ام از دست خواهد رفت.
كسي حس كرد من بي تو هزاران بار در لحظه خواهم مرد.
و بعد از رفتنت درياچه بغضي كرد.
كسي فهميد تو نام مرا از ياد خواهي برد.
و من با انكه مي دانم تو هرگز ياد من را
با عبور خود نخواهي برد
هنوز اشفته چشمان زياي تو ام ...برگرد!
پس از اين سر نوشت انتظار من چه خواهد شد؟
و بعد از اين همه طوفان وهم و پرسش و ترديد
كسي از پشت قاب پنجره ارام و زيبا گفت:"
تو هم در پاسخ اين بي وفايي ها بگو
در راه عشق و انتخاب ان خطا كردم."
و من در حالتي ما بين اشك و حسرت و ترديد
كنار انتظاري كه بدون پاسخ و سرد است
و من در اوج پاييزي ترين ويراني يك دل
ميان غصه اي از جنس بغض كوچك يك ابر
نمي دانم چرا شايد به رسم عادت و دلدادگي هامان
براي شادي و خوشبختي باغ قشنگ ارزوهايت دعا كردم....

{-35-}{-35-}{-35-}
رضا
رضا
گربه بیچاره :) تست ویدئو از یوتیوب . اگه به راحتی این ویدئو رو دیدین بگید .
3 دیدگاه · 1393/06/3 - 18:16 در ویدئو ·
6
رضا
رضا
بخورید تا پوکی استخوان نگیرید البته پرچرب نخورید تا ناراحتی قلبی نگیرید اصلا نمیخواد شیر نخورید چیزی نمیشه .
... ادامه
bamdad
bamdad
یکی از رمزهای شاد بودن شاد کردن دیگران است

شادمانی واحساس خوشبختی را به "اگرهایمان" مربوط نکنیم

زندگی یک سفراست هدف نیست
... ادامه
دیدگاه · 1393/05/20 - 21:22 ·
6
raha
raha
دیگه نگران نباش .... نگران دیدن های هرروزه ی من ... نگران خبر دار شدن همسر آینده ات از گذشته عاشقانه ات با من ... نگران وجود من .... نگران نفرین های من .... نگران عشق دیوانه وار من ... من دارم میرم .... برای همیشه ... برای همیشه از زندگی تو .... برای همیشه از جلوی چشای تو .... خدا رو شکر که خدام همه چی و برات می سازه .... من برای همیشه میرم و تو برو پی خوشبختیت با دختری که شاید یه سر سوزن از عشقی و که من بهت داشتم بتونه بهت بده .... برو ...
... ادامه
صوفياجون
46ad41626e01.jpg صوفياجون

{-41-}{-35-}{-35-}
که شوق بال و پر دارد

ولی از بس که پُر شور است

دو صد بیم از سفر دارد

زنی را می شناسم من

که در یک گوشه ی خانه

میان شستن و پختن

درون آشپزخانه

سرود عشق می خواند

نگاهش ساده و تنهاست

صدایش خسته و محزون

امیدش در ته فرداست

زنی را می شناسم من

که می گوید پشیمان است

چرا دل را به او بسته

کجا او لایق آنست؟

زنی هم زیر لب گوید

گریزانم از این خانه

ولی از خود چنین پرسد

چه کس موهای طفلم را

پس از من می زند شانه؟

زنی آبستن درد است

زنی نوزاد غم دارد

زنی می گرید و گوید

به سینه شیر کم دارد

زنی با تار تنهایی

لباس تور می بافد

زنی در کنج تاریکی

نماز نور می خواند

زنی خو کرده با زنجیر

زنی مانوس با زندان

تمام سهم او اینست:

نگاه سرد زندانبان!

زنی را می شناسم من

که می میرد ز یک تحقیر

ولی آواز می خواند

که این است بازی تقدیر

زنی با فقر می سازد

زنی با اشک می خوابد

زنی با حسرت و حیرت

گناهش را نمی داند

زنی واریس پایش را

زنی درد نهانش را

ز مردم می کند مخفی

که یک باره نگویندش

چه بد بختی چه بد بختی!

زنی را می شناسم من

که شعرش بوی غم دارد

ولی می خندد و گوید

که دنیا پیچ و خم دارد

زنی را می شناسم من

که هر شب کودکانش را

به شعر و قصه می خواند

اگر چه درد جانکاهی

درون سینه اش دارد

زنی می ترسد از رفتن

که او شمعی ست در خانه

اگر بیرون رود از در

چه تاریک است این خانه!

زنی شرمنده از کودک

کنار سفره ی خالی

که ای طفلم بخواب امشب

بخواب آری

و من تکرار خواهم کرد

سرود لایی لالایی

زنی را می شناسم من

که رنگ دامنش زرد است

شب و روزش شده گریه

که او نازای پردرد است!

زنی را می شناسم من

که نای رفتنش رفته

قدم هایش همه خسته

دلش در زیر پاهایش

زند فریاد که: بسه

زنی را می شناسم من

که با شیطان نفس خود

هزاران بار جنگیده

و چون فاتح شده آخر

به بدنامی بد کاران

تمسخر وار خندیده!

زنی آواز می خواند

زنی خاموش می ماند

زنی حتی شبانگاهان

میان کوچه می ماند

زنی در کار چون مرد است

به دستش تاول درد است

ز بس که رنج و غم دارد

فراموشش شده دیگر

جنینی در شکم دارد

زنی در بستر مرگ است

زنی نزدیکی مرگ است

سراغش را که می گیرد؟

نمی دانم، نمی دانم...



شاعر : - از مجموعه شعر شبانه{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-41-}
رضا
رضا
همه خستگی ها یکباره هجوم میارن .
bamdad
bamdad
اینــــــــــــ شبـــــــــ ها تنهـــــــــــــا به این می اندیشمـــــــــ

که مگــــــــــــــر من ترا چقــــــــدر دوســــــــت داشتمـــــــــــــــ

که خوشبختیتــــــــــــ تنهــــــــــا آرزویمـــــــــ بود...

حتـــــــــــــــــــــــی ، بدونـــــــــــــــــ منـــــــــــــ

:(
bamdad
bamdad
عمق اشتیاق امت روزه دار به روایت تاریخ

- اوه اوه!۲ ماه دیگه ماه رمضونه

- بدبختی ۱ ماه باید روزه بگیرم

- ای بابا تازه ۲ روزه ش گذشته

- بالاخره نصفش رفت! افتاد تو سرازیری

- لامصب مگه این ۴ روز آخر میگذره؟

- خیلی حیف شده که ماه رمضون تموم شد

{-15-}
soheil
soheil
بی شوهری همه جا هست...
.
.
.
.
.
.
.
حتی تو دریاها.....
.
.
.
.
.
.
.
ببینین اینهمه عروس دریایی داریم
اما دریغ از یه دونه داماد دریایی...!!!!!!!!!!
.
.
.
.
ستاد دلداری به دخترخانمهای دم بخت!!!!!!
... ادامه
صفحات: 6 7 8 9 10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ