یافتن پست: #بغل

ოօհʂεղ
ოօհʂεղ
ﯾﻪ ﺳﺮﯾﺎ ﺁﻏﻮﺷﺸﻮﻥ ﺩﯾﮕﻪ “ﺑﻐﻞ” ﻧﯿﺴﺖ !!!
ﺗﻮﺍﻟﺖ ﻋﻤﻮﻣﯿﻪ …
mostafa AZ
mostafa AZ
به دوستم گفتم گ*ه نخور. خیلی شاکی شد. رفتم بغلش کردم گفتم: به خدا واسه سلامتیت میگم!!! وگرنه بخور{-7-}
soheil
soheil
کنار دریا ایستاده ای....
صدای موج....
انتظار انتظار.....
به خودت می آیی!
یادت می آید نه دیگر کسی هست که از پشت بغلت کند.....
و نه دستهایی که شانه هایت را بگیرد .....
و نه صدایی که از صدای موج های دریا قشنگ تر باشد ....
فقط خودت هستی و خاطرات .....
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/11 - 19:52 ·
6
متین (میراثدار مجنون)
22.jpg متین (میراثدار مجنون)
وقتی مرا بغل میکنی …

چنان جاذبه ی آغوشـــــت ..

به جاذبه زمین غلبـــــه میکند …

که روحم به پــــرواز در می آید .. !!

“دلــــــم یه بغل ســــــــــــِفت میخواد”
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/9 - 18:42 در دوستها ·
6
bamdad
bamdad
خدا جون میشه امشب منو تو بغل بگیری؟


بگی آروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری.


خدا جون میگن تو خوبی مثل مادر می مونی


اگه راست میگن ببینم عشق من کجاست میدونی؟


خدا جون میشه یه کاری بکنی به خاطر من؟


من می خوام که زود بمیرم آخه سخته زنده موندن.


من که تقصیری نداشتم پس چرا گذاشته رفته؟


خدا جون تو تنها هستی میدونی تنهایی سخته.


زنده بودن یا مردن من واسه اون فرقی نداره.


اون می خواد که من نباشم باشه اشکالی نداره.


خدا جون می خوام بمیرم تا بشم همیشه راحت


ولی عمر اون زیاد شه حتی واسه ی یه ساعت


خدا جون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری؟


بگی آروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری...
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/9 - 18:12 ·
6
متین (میراثدار مجنون)
7.jpg متین (میراثدار مجنون)
دقایقی در زندگی هستندکه دلت برای کسی آنقدر تنگ میشود که میخواهی اورا از رؤیاهایت

بیرون بکشی و در دنیای واقعی بغلش کنی.
دیدگاه · 1392/12/9 - 18:04 در دوستها ·
8
iman
iman
به خودت می آیی..

یادت می آید دیگر نه کسی است که از پشت بغلت کند،

نه دستی که شانه هایت را بگیرد،

نه صدایی که قشنگ تر از باد باشد

تنهایی یعنی این..
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/8 - 23:47 ·
8
bamdad
bamdad
وقتی مرا بغل میکنی....

چنان جاذبه ی آغوشت..

به جاذبه ی زمین غلبه می کند....

که روحم به پرواز در می آید....!!!


"دلم یه بغل سفــــــــــــت می خواد"
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/5 - 21:54 ·
6
متین (میراثدار مجنون)
متین (میراثدار مجنون)
آغوشی باش و مرا به اندازه ی تمام اشتباهاتم بغل کن .......
بدون آنکه حرفی بینمان رد و بدل شود
فقط نگاه باشد و نفس ........
زندگی آنقدرها دوام نمی آورد ...
همین حالا هم دیر است
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/4 - 23:38 در دوستها ·
6
عسل
عسل
وقتي خدا زن را آفريد، او تا دير وقت روز ششم
كار مي كرد.

يكي از فرشتگان نزد خدا آمد و عرض كرد: چرا
اينهمه زمان صرف اين مخلوق مي كنيد؟

خداوند فرمود:
آيا از تمام خصوصياتي كه براي شكل دادنش ميخواهم در او بكار ببرم اطلاع داريد؟

و بايد قابل شستشو باشد، اما نه از جنس

پلاستيك، با بيش از دويست قسمت متحرك با

قابليت جايگزيني. او آنها را بايد براي

توليد انواع غذاها بكار ببرد، او بايد قادر

باشد چند كودك را همزمان در بغل بگيرد،

آغوشش را براي التيام بخشيدن به هر چيزي از

يك زانوي زخمي گرفته تا يك قلب شكسته

بگشايد. او بايد تمام اينكارها را با دو دست

خود انجام بدهد.

فرشته تحت تأثير قرار گرفت.

فقط با دو دستش... اين غير ممكن است!

و آيا اين يك مدل استاندارد است؟


اينهمه كار براي يك روز ... تا فردا صبر كن و

آنوقت او را كامل كن.

خدا فرمود: اينكار را نخواهم كرد و خيلي زود

اين موجود را كه محبوب دلم است، كامل خواهم

كرد.

وقتي كه ناخوش است، از خودش مراقبت مي كند.

او مي تواند 18 ساعت در روز كار كند.

فرشته نزديكتر آمد و زن را لمس كرد.

اما اي خدا، او را بسيار لطيف آفريدي.

خداوند فرمود: بله او لطيف است، اما او را

قوي نيز ساخته ام.

نمي تواني تصور كني كه او چه سختيهايي را مي تواند تحمل كند و بر آن فائق شود.

فرشته پرسيد آيا او مي تواند فكر كند؟


خداوند پاسخ داد: نه تنها مي تواند فكر كند،

بلكه مي تواند استدلال و بحث كند.

فرشته گونه هاي زن را لمس كرد.


خدايا، بنظر مي رسد اين موجود چكه مي كند!

شما مسئوليت بسيار زيادي بر دوش او گذاشته اي.

او چكه نمي كند.... اين اشك است .خداوند

گفته ی فرشته را اصلاح كرد.

فرشته پرسيداين اشك به چه كار مي آيد؟

و خداوند فرمود:

اشكها وسيله او براي بيان غم ها و

ترديدهايش، عشق اش و تنهايي اش، تحمل رنجها

و غرور اش است..

اين گفته فرشته را بسيار تحت تأثير قرار داد

و گفت خدايا تو نابغه اي. تو فكر همه چيز را

كرده اي. زن واقعا موجود شگفت انگيزي است.

آري او واقعاًشگفت انگيز است! زن

تواناييهايي دارد كه مرد را شگفت زده مي

كند. او مشكلات را پشت سر مي گذارد و

مسئوليتهاي سنگين را بر دوش مي كشد.

او شادي، عشق و انديشه را با هم دارد. او مي

خندد هنگامي كه احساسي شبيه جيغ كشيدن دارد.

او آواز مي خواند وقتي احساسي شبيه گريه

كردن
... ادامه
دیدگاه · 1392/12/4 - 14:39 ·
7
صوفياجون
عکس۰۷۰۲.jpg صوفياجون
بچه ها امروز از صبح تا غروب یه بعدازظهر یه دو الی سه ساعتی هم خوابیدم ولی کلی کار کردم اتاقمو تمیز کردم دراورم برم سمت کامپیوترم همه چی ردیف بغل هم . الان دست و بال دیگه ندارم با چه دارم میکنم
{-7-}{-7-}
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
1b63b36ba67b.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
پسر ایده آل
باید ادکلنش ﺗﻠﺦ ﺑﺎﺷﻪ،
ﻭﻗﺘﯽ ﺣﺴﻮﺩﯼ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺑﻐﻠﺖ ﮐﻨﻪ ﻭ ﺑﮕﻪ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ
ﻣﺎﻝ توﺍﻡ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ...

ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﻟﻮﺱ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻗﻨﺪ ﺗﻮ ﺩﻟﺶ ﺁﺏ ﺑﺸﻪ ﻭ ﺑﺒﻮﺳﺘﺖ،
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺳﺘﺎﺷﻮ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﺳﺘﺎﺗﻮ ﻓﺸﺎﺭ ﺑﺪﻩ ﮐﻪ
ﺑﻔﻬﻤﯽ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﺑﻬﺖ ﻫﺴﺖ...

ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﺍﯾﺪﻩ ﺁﻝ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻧﻤﯿﮕﻪ ﻣﻨﻢ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ،
ﻣﯿﮕﻪ ﻣﻦ ﻋﺎشقتم!
ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﺍﯾﺪﻩ ﺁﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻐﻠﺶ ﺑﻮﯼ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺪﻩ،ﻧﻪ ﻫﻮﺱ،
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺒﯿﻨﺘﺖ ﺍﻭﻝ ﻟﭙت ﻣﯿﺒﻮس ﻭ ﺳﺮﺗﻮ ﺭﻭﯼ ﺳﯿﻨﺶ ﻣﯿﺬﺍﺭﻩ...
ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﺍﯾﺪﻩ ﺁﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﻣـــــــــــــــــــﺮﺩ ﺑﺎﺷﻪ…{-41-}
Mohammad
n00114818-b.jpg Mohammad
قیصر : «تو چرا این ریختی شدی؟ کی زدتت؟»
میتی: «قصه‌اش درازه.»
قیصر : «کجا؟»
میتی : «هیچی بابا، ما بودیم، حاجی نصرت، رضا پونصد، علی فرصت، آره و اینا خیلی بودیم، کریم آقامون هم بود.»
قیصر : «کریم؟! کدوم کریم؟»
میتی : «کریم آب منگل ، میشناسیش؟ آره؟ از ما نه, ازاونا آره، که بریم دوا خوری. تو نمیری به موت قسم اصن ما تو نخش نبودیم، آره نه گاز دنده دم هتل کوهپایهٔ دربند اومدیم پایین، یکی چپ یکی راست یکی بالا یکی پایین عرق و آبجو جور شد رو تخت نشسته بودیم داشتیم می‌خوردیم. اولی رو رفتیم بالا، به سلامتی رفقا، لولِ لول شدیم، دومی رو رفتیم بالا به سلامتی جمع، پاتیل پاتیل شدیم؛ سومی رو اومدیم بریم بالا آشیخ علی
نامرد ساقی شد. گفت بریم بالا، مام رفتیم بالا. گفت به سلامتی میتی؛ تو نمیری به موت قسم خیلی تو لب شدم؛ این جیب نه اون جیب نه تو جیب ساعتی ضامن‌دار اومد بیرون رفتم اومدم دیدم کسی نیست همه خوابیدن، پریدم تو اوتول اومدم دمه کوچه مهران بغل این نُرقه فروشیه اومدم پایین دیدم یه سره هیکل میزونیه, این جوریه, زد بهم افتادم تو جوب، گفتم هته ته! گفت عفت! یکی گذاشت تو گوشم، گفتم نامرداش؛ دومی رو از اولی قایم‌تر زد، دستمو کردم تو جیبم که برمو بیام چشام باز کردم دیدم مریض‌خونه روسام. حالا ما به همه گفتیم زدیم، شمام بگین زده، آره،خوبیت نداره. واردی که!»

=
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
عاشقانه یعنی . . . هنوزم هرجا اسمشو میبینی به احترام احساست بهش یه دقیقه مکث کنی...{-15-}
رضا
رضا
اگر رو از روزهای حذف کنیم زندگی میلیونها که تصمیم دارن از شنبه شروع کنن دچار نقص نمیشه چون هیچوقت شنبه مورد نظر نمیاد .
رضا
رضا
همه هر روز حاضر میرنن ؟ امنیاز بروز میکنن ؟
صفحات: 6 7 8 9 10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ