Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 209

Notice: Trying to get property of non-object in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 210
شبکه اجتماعی نمیدونم - جستجو در پست ها

 

یافتن پست: #بن

mostafa AZ
mostafa AZ
صبح زود رسیدم خونه، شب کار بودم، خیلی خسته بودم تازه خوابم برده بود که دیدم یکی داره بالاسرم باهام شوخی میکنه و قلقلک میده کف پامو فکر کردم داداشمه گفتم کرم نریز پدر سگ یهو چشمو باز کردم دیدم بابامه، بابای ما هم قاطی بلند بلند مادرمو صدا زد: خانوووووووووووووم بیا تحویل بگیر پسرت به من میگه پدر سگ :|
مادر ما هم بنده خدا تازه از خواب پاشده بود حالیش نبود گفت غلط کرده، پدر سگ خودشه :))))
بابام گفت تو نمیخواد طرفداری کنی :|
mostafa AZ
mostafa AZ
واقعا متاسفم نمیدونم چی بگم..
دیشب تا نصف شب پای کامپیوتر بیدار بودم... صبح پا شدم دیدم
چشام شده کاسه خون، به لبم داغ جنون، به کنارم تو بمون، نرو با دیگری
اون آخریا صدا ی دستاشون نمیااااااااد
اواو او او همه دستا بال
{-7-}
shaghayegh(پارتی_السلطنه)
1389451939763903_large.jpg shaghayegh(پارتی_السلطنه)
رضا
رضا
اینکه مطلب بنویسی که 60.000 نفر مطالعه کنن حس خوبیه چون مشکل اون افراد با مطلب تو رفع میشه .
دیدگاه · 1392/10/23 - 00:09 ·
7
Reza Babaei
bik-mashad_1.jpeg Reza Babaei
بدون شرح...
NEGAR
NEGAR
من همون موقع که بعد از 5 ساعت کوه نوردی رسیدیم به قله
و به سرپرست گفتم؛حالا باید چیکار کنیم؟
و اون گفت : باید برگردیم
فهمیدم کوه نوردی ورزشِ اسکولاست.......
... ادامه
NEGAR
NEGAR
ﺯﻥ : ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺳﺮﺩﻣﻪ ؟!
ﻣﺮﺩ : ﺧﻮﺏ ﭘﺎﺷﻮ کتتو ﺑﭙﻮﺵ !
ﺯﻥ : ﺑﺎ ﮐﺖ ﮔﺮﻡ ﻧﻤﯿﺸﻢ !
ﻣﺮﺩ : ﺑﺮﻭ ﺟﻠﻮﯼ ﺑﺨﺎﺭﯼ !
ﺯﻥ : ﺁﺧﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺮﺩﻩ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻫﻢ ﮔﺮﻡ ﻧﻤﯿﺸﻢ !
ﻣﺮﺩ : ﺑﺮﻭ یه ﭘﺘﻮ ﺑﯿﺎﺭ ﺟﻠﻮﯼ ﺑﺨﺎﺭﯼ ﺑﻨﺪﺍﺯ ﺭﻭ ﺧﻮﺩﺕ !
ﺯﻥ : ﺧﻮﻧﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺳﺮﺩﻡ میشد ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻣﻨﻮ ﺑﻐﻞ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﮔﺮﻡ ﻣﯿﺸﺪﻡ !
ﻣﺮﺩ : ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻮﻧﺪﻩ که ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺯمستون ﻣﺎﺩﺭﺗﻮ ﺑﯿﺎﺭﯾﻢ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ !!
زن: {-15-}
دوباره زن: :!
سه باره زن: {-60-}
چارباره زن:{-31-}
دیدگاه · 1392/10/22 - 22:35 ·
4
bamdad
bamdad
بعضی چیزها را " باید " بنویسم


نه برای اینکه همه " بخونن " و بگن " عالیه "

برای اینکه " خفه نشم "

همین !!
... ادامه
دیدگاه · 1392/10/22 - 20:53 ·
3
...
...
به ستاره هانگاه کن!
به چشمک زدنشون بخند
اما
دل نبند
چون چشمکشون ازروی عشق نیست
ازروی عادته..
دیدگاه · 1392/10/22 - 20:50 ·
3
...
...
افلاطون راگفتند:چراهرگزغمگین نمیشوی؟

گفت: "" دل
به
هرچه که
نمیماند
نمیبندم""
{-35-}
دیدگاه · 1392/10/22 - 16:10 ·
4
رضا
13-9-21-144236158939_heroa.jpg رضا

Warning: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead in /home/nemidona/domains/nemidoonam.com/public_html/system/classes/class_post.php on line 677
دیدگاه · 1392/10/22 - 15:58 در ورزش ·
7
ReyHaNE (دختر همسایه)
ReyHaNE (دختر همسایه)
اين دهه شصتيا که ميگن ما نسل سوخته ايم

اينم بگن که بنزين 80تومني هم ميزدن!! نون سنگک ميخوردن!!

اگه اونا سوختن پس ما هفتاديا که بنزين 700اي ميزنيمو

يه نون لواشو تو يه هفته ميخوريم

که بايد نسل خاکستر باشيم

آره عزیز جان...

نسل ما لــه شد... :|
صوفياجون
1511265_711443885540936_1933750726_n.jpg صوفياجون
گیلان _ بندرانزلی _ کپورچال{-41-}{-41-}{-57-}
صوفياجون
1560665_10151916210541482_619197723_n.jpg صوفياجون
؟
حدود دو قرن پیش در محله(عینک)و به روایتی (سیاه اسطلخ) رشت مردی می زیست که اصالتا زنجانی بود او از کودکی در رشت زندگی می کرده و شغل او زراعت بود و نیز از طریق فروش علف به صاحبان دام امرار معاش می کرده است.
این عبد
صالح خدا همچون کربلائی احمد (حافظ کل قران) و شیخ رجبعلی خیاط عارف و زاهد و ... به علت ایمان و تقوا
و صداقت در گفتار و رفتار و سلامت نفس به مناعت طبع و دستگیری و یاری نیازمندان و رعایت حرام و حلال وروحیه شجاعت،علیرغم اینکه نه امام زاده بودند و نه سید ، هم در حیات خود رافع مشکلات مردم بودند و هم
در ممات خود واسطه خیرات وبرکات برای زوار و متوسلین به قبر خود میباشند. این عارف زاهد به علت داشتنطی الا رض،مریدانی داشت و از هر پیرمرد رشتی اگر درباره دانای علی سوال شود با شور و شعف داستان نجات یک حاجی رشتی که در مکه گرفتار راهزنان و سارقان شده بود و تمام پول و مال خود را از دست دادهبود و سرانجام توسط دانای علی با طرفه العینی با سلامت به زادگاهش برگشته بود و از نماز خواندن او در مکه معظمه و رشت در یک روز برایت تعریف می کند از چگونگی مرگش ، روایت است که ماموران ظالم زمان ،او را به اتهامی (عدم پرداخت مالیات) دستگیر و شکنجه می کردند که یکی از مریدانش که متنفذین بوده اگاه میشود و از کرامات و مقاماتش برای ماموران می گوید که گرچه موجبات آزادی او فراهم می کند ولی افشایاین راز مرگ او را به دنبال داشته است .جنازه اش را در جوار قبرستان عمومی شهر (آن زمان) به خاک می سپارند که فعلا به علت گسترش شهر و توصعه شهر سازی از آن قبرستان اثری به جا نمانده است در سال 1321/1320 هجری شمسی قبر دانای علی نیز قرار بود به بهانه ی تعویض خیابان تخریب شود، مهندسین شهر داری به
مسئولیت مهندس سیمرغ (که چند سال بعد به مقام شهرداری رشت رسید) هرچه تلاش کردند در دوربین های نقشه برداری غیر از امواج آب چیزی ندیده اند و خداوند رعبی در دلشان ایجاد کرد که جرئت تخریب را پیدانکردند . و لذا قبری که تا کنون در کنار خیابان بود با تعریض خیابان بیستون (طالقانی) در وسط خیابان اصلی شهر قرار گرفت ، اگرچه بعضی از مردم سقوط شهردار از بالکن شهرداری و یا مرگ فرزندش را دلیلترسیدن مسئولین و عدم جسارت به قبر می دانند ولی نبودن دلیل و مدرک معتبر این روایت را منتفی می کنند
... ادامه
صوفياجون
صوفياجون
{-133-}{-133-}{-133-}{-133-}
@
anoshka
{-287-}
رضا
{-287-}
MONA
{-287-}
Mohammad
{-287-}
{-287-}
iman
{-287-}
حامد@ پسر تنها
{-287-}
MahnaZ
{-287-}
kiana
{-287-}
@oneill
{-287-}
امید
{-287-}
یعنی چی اخه چرااااااا هنو نیومدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ {-287-}{-287-} {-139-} {-184-}
صفحات: 90 91 92 93 94

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ