نمیدانم چه بنویسم
نمیدانی چه دشوار است
نمیدانی که در خلوت
غم و اندوه بسیار است
نمیدانی که بعد از تو
دلم تنهای تنها شد
نمیدانم که این قصه
کجا آغاز و پیدا شد ؟!
نمیدانم که تنهایی
چرا غمخوار من گشته ؟
غم تنها شدن حالا
نمیدانی که برگشته
نمیدانی که شبها من
به کارم سخت مشغولم
سحرگاهان که بیدارم
به فکر تو مجبورم
نمیدانم چه بنویسم
که کم گردد ز غم هایم
که بغضم نشکند وقتی
خیالم هست تنهایم
نمیدانی که میدانم
تو دلخور از منی اما
دو خط شعری که من گفتم
چه دامنگیر شد بر ما !!
من آن را گفته بودم که
دلم آسوده تر گردد
که شاید بعد از آن نامه
نگارم باز برگردد
من حالا حس دلتنگی
شده یار و هم آغوشم
به اجبارم شده من بعد
لباس مشکی می پوشم
برای آخرین جمله
بگویم از ته قلبم
که هر شب در وجود خود
به دنبال تو می گردم
نمیدانم چه بنویسم
به غیر از "دوستت دارم"
نمیدانی که اما من
یه دنیا دوستت دارم
شاعر: بامداد
#همشهری #من
سلام سلام
1392/10/21 - 22:24بازم ممنونم
یه توضیح کوچولو:
این نوع شعر رو میگن "بهر هجز"
یعنی نمیدانم ، نمیدانی
مخاطب قراردادن خود و دیگران به صو رت پیاپی
راستی صوفیا جون اینجوری که پیش میری فردا یا پس فردا شعرام تموم میشن که
بعدش باید چند سال صبر کنی تا شعرای جدید بگم تا اینجا بذاریشون...
بازم ممنونم همشهری مهربون...
الان چیزی رو اشتباهی نوشتم؟
1392/10/21 - 22:29راستش رو بخوای هنوز نخوندمش
1392/10/21 - 22:35نگفتم که اشتباهی نوشتی که
گفتم تند تند شعرا رو میذاری زود تموم میشن...
#لایــــــــــــــک
1392/10/21 - 23:48#خوشم اومد
1392/10/21 - 23:51مرسی...
1392/10/22 - 19:08تاریخ سرایش:
1393/10/22 - 20:1591/7/21