خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی,
بشنود يک نفر از نامزدش دل برده...
مثل يک افسر تحقيق شرافتمندی,
که به پرونده ی جرم دخترش برخورده...
خسته ام مثل پسر بچه که درجای شلوغ ,
بين دعوای پدر مادر خود گم شده است ...
خسته مثل زن راضی شده به مهر طلاق,
که پس از بخت بدش سوژه ی مردم شده است...
خسته مثل پدری که پسر معتادش,
غرق در درد خماری شده فریاد زده...
مثل يک پيرزنی که شده سربار عروس,
پسرش پيش زنش بر سر او داد زده...
خسته ام مثل زنی حامله که ماه نهم,
دکترش گفته به درد سرطان مشکوک است...
مثل مردی که قسم خورده خيانت نکند,
زنش اما به قسم خوردن آن مشکوک است...
خسته مثل پدری گوشه ی آسايشگاه,
که کسی غير پرستار سراغش نرود...
خسته ام بيشتر از پير زنی تنها که ,
عيد باشد نوه اش سمت اتاقش نرود...
خسته ام کاش کسی حال مرا می فهميد,
غير از اين بغض که در راه گلو سد شده است...
شده ام مثل مريضی که پس از قطع اميد,
در پی معجزه ای راهی مشهد شده است...
... سيمين بهبهانی ...
متین (میراثدار مجنون) 
قدرت گرفته توسط شِیرترانیکس
فارسی
طه دوم شده واسم یک مشت و لگدی هم میزنه که نگو
؟!!!!! 
بامداد بچه پولدار کجا بود
بهت حق میدم محل کارت مشکل سازه .
1393/11/14 - 22:49
1393/11/14 - 23:06بامداد خوش بحالت......
1393/11/15 - 09:34ما که از لابلای یسری ماشین دودی رد میشیم...
خدارو شکر کن...
همین طبع شعر ات هم واسه همین بارون و هوا و بیجار و ایناست..... اگه مثل ما 1.5 ساعت تو راه مترو و اتوبوس و دود هوای تهران بودی بهت میگفتم.
بذار بارون بیاد اذیت نکن...
تو که انقدر دعات گیرا است یه دعا در حق من کن
ای بابا مرجان
1393/11/15 - 18:30توهم که شدی مثل رضا
وقتی ساعت 5.5 صبح تو هوای تاریک بیای تو یه مسیر بیابونی بین بیجارا تو گل نزدیک 25 دیقه دهر روز صبح پیاده بری تا برسی سر کارت بعدا میفهمی که همچین چیز خوبی هم نیست ، اونوقته که خدارو شکر میکنی که تو شهر و بینه ماشینا رفت و آمد میکنی
تازه ترس از سگ و شغال و #از_ما_بهترون هم جای خودش
ولی از ما بهترون که دیگه وااااااایییییییییییی
1393/11/16 - 10:37وای چه سخت!!!
خب شاید اگه خونتون رو عوض کنی بهتر باشه هاااا... من فکر می کردم مردا اصلا نمیترسن
نه بارون نیاد باشه قبول
مردا هم میترسن
فرار میکنن
1393/11/16 - 12:25چرا همچین فکری کردی تو؟!!!!!!!
البته من زیاد از این چیزا نمیترسم
بیشترین مشکلم همون بارون و برف هستش
سگ و شغال که با یه داد اینجوری
از ما بهترونم که به ماها کار ندارن ، یعنی اصلا بهش فکر نمیکنم تا بترسم
فقط دعا میکنم این دوماه زمستونم بگذره و بارون کمتر بیاد و برفم نیاد
خونه ی ما تو شهر رشت هستش
کارم خارج شهره ، مگه میتونم برم تو روستا زندگی کنم؟!
نه ، تو فکر این هستم که یه کار مناسبتر پیدا کنم
فعلا که مجبورم بسازم
آره خوبه...
1393/11/18 - 12:41دنبال کار نزدیکتر باشی خوبه....
خب من فکر می کنم مردا از ما خانوما شجاع ترن دیگه...
اهوم
1393/11/18 - 19:12به امید خدا
تا ببینیم چی میشه و خدا چی میخواد؟
در مورد اینکه آقایان از خانمها شجاهتر هستن یا نه هم نظری ندارم
1393/11/18 - 21:11والله منکه همه جورشو دیدم
خانمای شجاع تر از آقایون هم زیاد دیدم
والبته اقایون ترسوتر از خانمها هم همینطور
شاید بشه گفت قاعدتآ باید همینجوری باشه که تو میگی ولی خب استثنا هم همه جا وجود داره
1393/11/19 - 10:37