به این میگن #نقشه_راه عالیه

با اجازت رفتم دادا حامد

هاراگديسن

داداش حامد تركي كه بلدي مارو نكنه اوسمون كردي دادا؟

نه بابا دارم تمرین میکنم خودت سر مشق دادای خو
این چه حرفیه داداش اوسمون ینی چی حلا

سرباز که بودم بلد شدم از دوستام اما حیف یادم رفته در حد حالو احوال بچه خواهرم یه همسایه ترک داره حسابی بلد شده با بچش بازی میکنه منم دوس دارم یاد بگیرم

خودم از اين به بعد يادت مي دم البته جسارت نشه ها داداش حامد فردا باز يه چيز هايي رو واست مي فرستم

فعلا خدافز دادا

شب خوش یا علی

خیلی قشنگ بود

چه بامزه از فردا میام کلی غذای جدید یاد بگیرم بعد واسه مامانم یا وقتی نیس واسه بابام اینا درست کنم غذای سرآشپز

صوفیا واقعا سایت جالبیه .

خودتو دست کم نگیر دختر

مشکل اینه تو رشت کار باشه حقوق کمی میدن مگر اینکه آشنا داشته باشی .

الان بيشتر كارهاي دفتري دست رشتي هاست من خودم تو دفتر فني كه كارمي كردم رييسش رشتي بودش

چرا اين طوري نگاه مي كني راست مي گم

به تو نگاه نمیکنم
دارم به فکر میکنم که چه خاکی تو سرم بریزم.

بگرد پيداميشششه اگه حقوقشم خوب نبود يكم اونجا كار كن بعد اشنا پيدا مي كني ميري از اونجا يه جاي بهتر

والا تو تهرانم همچین کار درست و حسابی پیدا نمیشه....یا باید پارتی داشته باشی یا سابقه...

چرا نيستش همه جا كار هستش يكم بايد ابجي صوفي زرنگ باشه

ای وللللللللللللللللل خوبه

چرا اشتباه شدش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

حواست نبود

نه باید عینک بگیرم خیلی چشام ضعیف شده چشای عقابیم دارن ضعیف میشن

خدا قوت صوفی جون

سلام صوفي جون

مرسی ما آشپزخونه رو تمیز کردیم تموم شدش
بعد رفتیم اتاق داداشمو البته قبل برف دکوراسیونش عوض کردم . دو روز پیشم فرشای اتاقشو و با اتاق مهمون رو شامپو فرش کشیدیم. امروزم رختخابارو مامانم ریخت بیرون هوا داد . یه سری از پرده های لوردارپه هم وزنه هاش شکسته میخوام برم مغازه داداشم وزنه بگیرم امروز. یه کوچول خیاطی هم کردم. اتاق خودم مونده. و پذیرایی و حال.

وای صوفیا چقد کار کردین....خدا قوت...ما خونمون هنوز درهم برهمه کلیم خاک رو زمینه

سلام عزیزم

#عاشق شدی حتما

صوفی تنبل شدیاااااااااحالا 16 تا پله دیگه چیزیه...

نه بابا #عشق #کیلویی #چند #الان #سمت #شما؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جدیدا"#آلزایمر گرفتم

چیزی نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ در روز هزاربار میرم و میام . تازه تو تاریکی روشنایی نداره یه موضوع جالب مخمو بخودش احاطه کرده
اصن تاریکی ترس نداره چرا بعضی ها از تاریکی میترسن واسم سواله؟؟

منم نمیترسم از تاریکی...اونقدری که از سوسک و مارمولک میترسم از تاریکی نمیترسم...

هههههههههه من همه موجودات رو یهویی ببینم اولش جیغ میکشم ولی بعدش شیر میشم میکشمش البته در مورد سوسک بودشا فقط . یا مثلا گربه تو تاریکی یهو ببینم که سکته میزنم یه مدت نمیدونم سال پیش چرا من همش یهویی گربه میدیدم بعد اصن حالم بد میشد یهو شوکه میشدم خدارو شکر الان یکسالی میشه دیگه اینجوری نمیشم . یاتو تاریکی یهو گربه ببینم از ترس جونم کبود میشه . ولی از مارمولک و قورباغه یهویی جلوم سبز شن خیلی میترسم.

واااااااااای من مارمولک ببینم حالم بد میشه صوفی

از این کوچولوهارو میگی دیگه

اره

نمیدونم که؟
الان ندارم
باید ازش مهلت بگیرم...

امشب بیا حال این بامداد رو بگیرم هی میگه میرم از رضا جایزه بگیرم منم میگم الا بلا باید به ماهم جایزه بدن من حالیم نیس من اجازه نمیدم رضا به بامداد جایزه بده

جایزه چی؟

واسه پستهایی که قرار ارسالی کنیم دیگه از اول این پست رو بخون آجی

خوندم اجی...
امشب میام با بامداد و رضا صحبت کنم

رضا بیچاره میگفت جایزه نمیدم این بامداد گیر سه پیچ بود منم دست تنها نداجونم منو تنها گذاشته بود رفته بود سی بامداد

اجی امشب بامداد و اینجوریش میکنم

صوفی جونم من کی تنهات گذاشتم عزیزم...
من گفتم با جفتتونم.اول تو که آجیمی بعدم بامداد که دوست گلمه

خودت شروع کردیا
پس بگیر....

فعلأ آتش بس تا فردا شب بیام حسابت رو برسم
دیگه میرم بخوایم
شب بخیر...

خبری از جایزه نیست تکذیب میکنم

صوفی جونم خسته نباشی.شب سرد زمستونی برفیت بخیر...جای منم دید بزن

ا صوفی جونم رفتی؟
خوب بخوابی گلکم....شبت خوش

شبت برفیت قشنگ...