#داستان زیبا-دل سوختن عزرائیل
روزی رسول خدا (ص) نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر(ص) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟
عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:
۱- روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.
۲- هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم
... ادامه
نه بابا خیلی سریع میزاره پستارو اخه
1392/01/5 - 03:23شقایــق![{-85-} {-85-}](https://nemidoonam.com/i/icons/a19.gif)
![{-85-} {-85-}](https://nemidoonam.com/i/icons/a19.gif)
1392/01/5 - 03:24بگو ماشالا
ماشالا
1392/01/5 - 03:30اگه 1 درصد نعداد پستهایی که میفرستین دوستانون بیان نمیدونم مشکل حل میشه![:) :)](https://nemidoonam.com/i/icons/s33.gif)
1392/01/5 - 03:33رضا میـــان ولی خب اکثرا عضو کمیشن میرن حس پست گذاشتن ندارن
1392/01/5 - 03:34اره رضا همین شاپرک دوستم بیکاره ها سختیش میاد بیاد پست بزاره
1392/01/5 - 03:37آخه میدونین هدف فقط پست گذاشتن نیست . مثلا میشه رو پست بقیه نطر گذاشت لایک زد تو بحث ها شرکت کرد .
1392/01/5 - 03:43اونــم نمیان آخه من حرص کدوم کاراشونو بخورم آخه
1392/01/5 - 03:44خب خیلی ها #زندگی_دیجیتالی رو بلد نیستن یا خوب یاد نگرفتند و نمی گیرن .
1392/01/5 - 03:50آره متاسفانه و یا خوشبختانه
1392/01/5 - 03:51