#دانای #علی #که #بود؟
حدود دو قرن پیش در محله(عینک)و به روایتی (سیاه اسطلخ) رشت مردی می زیست که اصالتا زنجانی بود او از کودکی در رشت زندگی می کرده و شغل او زراعت بود و نیز از طریق فروش علف به صاحبان دام امرار معاش می کرده است.
این عبد
صالح خدا همچون کربلائی احمد (حافظ کل قران) و شیخ رجبعلی خیاط عارف و زاهد و ... به علت ایمان و تقوا
و صداقت در گفتار و رفتار و سلامت نفس به مناعت طبع و دستگیری و یاری نیازمندان و رعایت حرام و حلال وروحیه شجاعت،علیرغم اینکه نه امام زاده بودند و نه سید ، هم در حیات خود رافع مشکلات مردم بودند و هم
در ممات خود واسطه خیرات وبرکات برای زوار و متوسلین به قبر خود میباشند. این عارف زاهد به علت داشتنطی الا رض،مریدانی داشت و از هر پیرمرد رشتی اگر درباره دانای علی سوال شود با شور و شعف داستان نجات یک حاجی رشتی که در مکه گرفتار راهزنان و سارقان شده بود و تمام پول و مال خود را از دست دادهبود و سرانجام توسط دانای علی با طرفه العینی با سلامت به زادگاهش برگشته بود و از نماز خواندن او در مکه معظمه و رشت در یک روز برایت تعریف می کند از چگونگی مرگش ، روایت است که ماموران ظالم زمان ،او را به اتهامی (عدم پرداخت مالیات) دستگیر و شکنجه می کردند که یکی از مریدانش که متنفذین بوده اگاه میشود و از کرامات و مقاماتش برای ماموران می گوید که گرچه موجبات آزادی او فراهم می کند ولی افشایاین راز مرگ او را به دنبال داشته است .جنازه اش را در جوار قبرستان عمومی شهر (آن زمان) به خاک می سپارند که فعلا به علت گسترش شهر و توصعه شهر سازی از آن قبرستان اثری به جا نمانده است در سال 1321/1320 هجری شمسی قبر دانای علی نیز قرار بود به بهانه ی تعویض خیابان تخریب شود، مهندسین شهر داری به
مسئولیت مهندس سیمرغ (که چند سال بعد به مقام شهرداری رشت رسید) هرچه تلاش کردند در دوربین های نقشه برداری غیر از امواج آب چیزی ندیده اند و خداوند رعبی در دلشان ایجاد کرد که جرئت تخریب را پیدانکردند . و لذا قبری که تا کنون در کنار خیابان بود با تعریض خیابان بیستون (طالقانی) در وسط خیابان اصلی شهر قرار گرفت ، اگرچه بعضی از مردم سقوط شهردار از بالکن شهرداری و یا مرگ فرزندش را دلیلترسیدن مسئولین و عدم جسارت به قبر می دانند ولی نبودن دلیل و مدرک معتبر این روایت را منتفی می کنند
... ادامه
الان عروسی بود یا عقدکنان؟؟؟
1392/10/29 - 02:26#صوفیا ایشالا ی روز خوب میاد
1392/10/29 - 02:28#حامد همینطور برای شما
#شقایق فدای تو همچنین برای تو بقیه دوستان
#صوفیا نه عقد نه عروسی فعلا #نامزدی کلی هم بریز و بپاش کردن اما به خرج داییم... داییم شب خواستگاری که پریشب بود فقط گریه میکرد تا حدی که اشک خانواده های ما رو دراورد ... امشب فک کنم خورده بود فقط میزقصید
1392/10/29 - 02:32مبارک باشد
1392/10/29 - 02:35یه متن نوشتم الان میذارم حستو بگو را جبش حتما
1392/10/29 - 03:00باشه ببینم حسم میاد یا نه باید باش حرف بزنم
1392/10/29 - 03:03اره ناراحت میشه ها اروم حرف بزنی باهاشا
1392/10/29 - 03:08من کلا اروم حرف میزنم مگر اینکه عصبی شم
1392/10/29 - 03:17کلا کار خوبی میکنی اروم حرف میزنی
1392/10/29 - 03:20خب حالا ادامشو بخون بگو
1392/10/29 - 03:29